«حسّ لمسِ آن لطافتِ شبکهشبکهای که وقتی لبهایم گونههای تورپوشش را میبوسید بر من عارض میشد باز به سراغم میآید؛ با فریادی از سر لذت از ورای گذشتهی برفآبیرنگ.»[1]
حرف بزن، خاطره با شرح روزهای کودکی ولادیمیر نابوکوف آغاز میشود؛ روزهای پیش از انقلاب سرخ و پیش از آنکه انقلاب آنها را ناگزیر از مهاجرت کند. کتاب، چنانکه نویسنده خود در مقدمهی آن میگوید، مجموعۀ درهمتنیدۀ نظاممندی است از خاطراتی شخصی که گسترۀ جغرافیایی آن از روسیه تا آمریکا را در بر میگیرد. پیش از این هر فصل کتاب، به صورت مجزا، در نشریهای به چاپ رسیده بود و حال نویسنده، تمام این فصولِ برآمده از گذشتهاش را یکجا گرد آورده است. حرف بزن، خاطره مملو از ابداعات و ویژگیهای خلاقانهای است که آن را از خودزندگینامههای موجود –حقیقی، کموبیش حقیقی یا بهعمد خیالی- کاملا مجزا میکند: اجتناب نابوکوف از پرگوییهای بیشکل و بیهدف و عدم وابستگی به یادداشتهای روزانه و همچنین دور شدن از روشهای معمول خاطرهنگاری، او را به سبک خاص خودش میرساند. در چنین سبکی است که قالب هنریِ غیرشخصی و یک قصهی زندگی شخصی با یکدیگر تلاقی میکنند. او به سراغ دورترین نواحیِ گذشتهاش میرود و مضامینی را بهکار میگیرد که قابلیت شکلگیری در دنبالهای از جریانها را دارند: مضامین، همانگونه که با زمان پیش میروند، نویسنده را به نواحی تازهای از زندگی رهنمون میشوند. ترکیب الگوی هنریِ بهکار رفته و قدرت مغلقِ خاطره در چنین پیشروی و حرکتی است که منجر به تولیدِ سبکِ منحصر به فرد نویسنده میشود؛ سبکی که «بهظاهر بین علفها و گلها تا تختهسنگ گرمی سُر میخورد که حسابی دورش میپیچد.»[2]
نابوکوف برای نوشتن این کتاب، حافظهای بسیار قدرتمند را احضار میکند و با وفاداری به حقایقی که به یاد میآورد –و پرهیز از تلاش برای ساختن خاطرهنگاریِ ارزشمندی شبیه به آنهایی که بهجا ماندهاند- طرح خود را پیش میبرد. نویسنده صداقت خود را با اعتراف به تردیدهایش نسبت به درستیِ بعضی خاطرات و –بعضا- بهیاد نیاوردن اسامی ثابت میکند. او به خاطره اجازه میدهد تا آنچه را از دست داده در مکانی غیرمنتظره بازیابد و این تلاش را هم بهمثابهی بخشی از بافت داستان حفظ میکند.
شرح جزییات به چنان زیبایی و دقتی آورده شده است که حتی میتوان «به جعبهسیگار صدفیشکلِ بهوضوح دریادماندهای تغییر شکل داد که میان علفهای خیسِ پای اَشنگی در لُشُمندوپاندو[3] میدرخشید.»[4] این امر سبب میشود تا خواننده، در نزدیکترین فاصله با متن قرار بگیرد و بتواند خود را شریک لحظات و خاطرات آورده شده بیابد. خواننده میتواند در منظرهای کوهستانی، در ورای درختان آبچکانی به خود بیاید که در زیرش شاعری نوجوان اولین قافیهپردازیِ نوجوانانهاش را تجربه میکند.
تبعید یکی از اصلیترین مضامینی است که کتاب به آن میپردازد. نابوکوفِ جوان، که پس از انقلاب کمونیستیِ شوروی، همراه با خانوادهاش مجبور به مهاجرت از روسیه میشود، فقدان خاطرهای از دست رفته را تا آخر عمر با خویش میبرد: خاطرۀ روزهای کودکیاش در روسیه. او مولفههای اصلی بلوغ خلاقهاش را برآمده از همان روزهای کودکی میداند. روزهایی که به محض بیدار شدن، چشم مشغول جستوجوی شکافِ لای آفتابگیرهای سفید میشد تا تلألویی بلند از درخششی شبنمگون را بیابد و به تمنای چنان صبحی پنجره را بگشاید. آنهم برای ولادیمیر ناباکوف هفتسالهای که به هر آنچه در رابطه با قابِ چهارگوشی از پرتو آفتاب حس میکرد اشتیاق عجیبی داشت.
حرف بزن، خاطره، همچون دیگر آثار نابوکوف، مملو از شیوههای روایی و طراحی معماها و بازی کردن با مفاهیمی مانند زمان و واقعیت است. او از نوشتن حرف میزند و آن را در فرم نوشتارش به نمایش میگذارد. خودزندگینامۀ او نیز جز این نیست: نویسنده خود را به حاشیه میراند تا نوشتن و هر آنچه را در پیوند با آن است احضار کند. در هر خاطره او نخست مسیری را انتخاب میکند و سپس آن را گسترش میدهد. کنشِ به یاد آوردن از خلال جزییات متعدد راه به اتفاق تازهای میبرد؛ مسیری پیچدرپیچ، امّا مملو از مناظری لذتبخش که برای خوانندهی خویش خلق میکند.
حرف بزن، خاطره
[1] حرف بزن، خاطره (خودزندگینامهی بازنویسی شده)، ولادیمیر نابوکوف، بهترجمه خاطره کرد کریمی، نشر چشمه
[2] همان
[3] Le chemin du pendu(به فرانسوی): مسیر مرد اعدامی.
[4] حرف بزن، خاطره (خودزندگینامهی بازنویسی شده)، ولادیمیر نابوکوف، بهترجمه خاطره کرد کریمی، نشر چشمه
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.