18 جولای 1978
عنوان: " هر یک از ما آهنگ رنج کشیدن خودش را دارد. "[1] ( بارت 1358: 103)
"چیزهای ساده ی زندگی، وقتی از دسترس دور می شوند و امیدی هم به یافتنشان نیست، آه که چه قدر زیبا و باشکوه به نظر می رسند." ( ابن جلون 1380: 32)
مرگ نور رمانی ست مملو از سیاهی و تاریکی که عنصر نور عجیب در آن به چشم میآید؛ پدیدهای بسیار ضروری برای زندگی. به احتمال زیاد همگی ما تجربه زیست در تاریکی را داشتهایم و درک کردهایم هنگامی که نبود نور تداوم پیدا کند، چگونه میتواند زندگیمان را تحت شعاع قرار دهد و همگیمان را کلافه کند. طاهر بن جلون در رمان مرگ نور فضاهایی برای مخاطب ترسیم میکند عاری از هر گونه نور که هنگام خواندن کلمه به کلمهاش میتوانید تاریکی و ظلمت را حس کنید؛ آن هم به صورت ملموس.
طاهر بن جلون، نویسنده و شاعر مراکشیست که به زبان فرانسه مینویسد. او اول دسامبر 1944 در شهر فاس مراکش به دنیا آمد. مرگ نور در سال 2001 منتشر شده؛ رمانی با فضاهای محدود اما بسیار گیرا و جذاب که دقیق و با جزئیات روایت شده است.
داستان در زندانی مخوف میگذرد به نام تازمامارت، زندان مخفی ویژهای در جنوب شرقی مراکش و در کوههای اطلس. طبق نوشتهی پیش گفتار کتاب:" این زندان سمبلی است از اختناق سیاسی در تاریخ معاصر مراکش... زندان تازمامارت در سال 1972، و پس از شکست دومین کودتا علیه سلطان حسن دوم، در ماه اوت ساخته شده. پس از این کودتا 58 افسر ابتدا به زندان قنطره و سپس به تازمامارت فرستاده شدند."
رمان روایتیست از زندگی این زندانیان، زندانیانی که پس از اسیر شدن در این سیاهچال تمام زندگی پیشین خود را فراموش کردهاند. گویی دنیای بیرونی وجود ندارد و آن ها از ازل تا ابد آن جا گرفتار آمدهاند. زاویه دید داستان اول شخص است و از زبان یک زندانی روایت میشود. شخصیت اصلی داستان علاوه بر روایت اتفاقاتی که در زندان رخ میدهد، فلاشبک و گریزی هم میزند به گذشته و خانوادهی خویش. از این رو رمان دارای خرده روایتهاییست که در کنار سیر اصلی داستان از جذابیت برخوردار است و به روند کلی ماجرا کمک میکند. نکته ای که بسیار در این رمان تکرار میشود نور است. رمان از روایت خطی چندان پیروی نمیکند و گاهی در زندان میگذرد و گاهی قهرمان داستان ما را با خود به گذشتهاش میبرد.
به یقین، بسیاری از ما تاب تحمل تاریکی به مدت طولانی را نداریم؛ اما این محبوسان سالهای زیادیست که در این سیاهچال عمر خود را میگذرانند و زندگی برایشان خلاصه میشود در زندان. وقتی خودتان را در جایی محبوس میبینید دیگر گویی گذشتهای برایتان باقی نمیماند و زندگی محدود میشود به آن چهار دیواری. فضای این زندان مخوف به گونهایست که حبس شدگان از تمامی هویتهای انسانی تهی میشوند و اسمها دیگر آن معنای سابق را ندارند و هر کدام از زندانیها با یک عدد خطاب میشوند و کمترین کاری که میتوانند برای خود انجام دهند این است که اجازه ندهند سیاست زندان آنها را از تمامی ویژگیهای انسانی تهی کند، از این رو یکدیگر را با اسم صدا میزنند. آنها برای بقا و زنده ماندن به هر کاری توسل میجویند. حتی آرامش و امید خود را از اشیا طلب میکنند و گاهی در این راه به ورطه تخیل میافتند و در نهایت خرافاتی میشوند. در بخشی از رمان یکی از شخصیتها به اسم مجید با شخصیتی به نام مها که ساخته ذهن خودش است صحبت میکند و امید دارد که او میآید و روزی همهشان را از این سیاهچال نجات میدهد و به گونهای، نقش منجی را برای آنها ایفا میکند. درصحنهای دیگر آمدن کبوتری را نوید آزادی قلمداد میکنند و در نهایت، متوجه میشوند این امیدهای پوچ و واهی جز آزار و اذیت چیزی برایشان به ارمغان نمیآورد؛ یادآوری خاطرات ملال آورست و آنها از خاطرات گذشتهی خود گریزان میشوند و ترجیح میدهند خود را کاملا بیگانه با گذشتهیشان بپندارند.
محبوسان برای تحمل شرایط اسفناک به داستان پناه میبرند تا برای لحظاتی هر چند کوتاه آنها را در آغوش خود بگیرد و نگذارد، تلخی واقعیت را حس کنند. شخصیت اصلی رمان داستانهایی برای دوستانش از حفظ میخواند تا حتی برای دقایقی کوتاه دور شوند از وضعیت موجود و غرق شوند در دنیای خیال، دنیایی که دیگر خبری از رنج، شکنجه و درد نیست.
در نهایت، حکومت مراکش تمامی این وقایع سیاه و وحشتناک را انکار میکند، هر چند هیچ فایدهای ندارد. چرا که حتی اگر زندانها و نشانههای این اتفاقات دهشتناک را هم از بین ببرند، این خاطرات آنهاست که در جان و ذهنشان میماند و همچنان آن درد و رنج برای همیشه زنده و به قوت خود باقیست. در آخر این تاریخ است که میماند و برای آیندگان در کمال صداقت روایت میکند چه رنجهایی بر این انسان ها رفته است.
{1} بارت، رولان (1358)، خاطرات سوگواری، چاپ چهارم، تهران: نشر حرفه هنرمند
{2}: ابن جلون، طاهر (1380)، مرگ نور ، چاپ دوم ، تهران: نشر چشمه
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.