پیتر هانتکه (متولد 1942) یک رماننویس، نمایشنامهنویس، مترجم، شاعر، کارگردان فیلم و فیلمنامهنویس اهل اتریش و برنده جایزه نوبل 2019 است. پدر او یک کارمند بانک و سرباز آلمانی بود. هانتکه پدرش را تا دوران بزرگسالی ندید؛ چون مادرش پیش از تولد او از پدرش جدا شد و با مرد دیگر ازدواج کرد. ناپدری او به دلیل اعتیاد به الکل رفتارهای خشونتآمیزی با او، مادرش و دو خواهر و برادر ناتنیاش داشت. او زندگی در شهرهای مختلف اروپا و آمریکا را تجربه کرد. فیلم مستندی (محصول 2016) به کارگردانی کورینا بلز درباره او ساخته شده است. این مستند "پیتر هانکه: در جنگلها، شاید دیر شده باشد" نام دارد. او عضو آکادمی علوم و هنر صرب و عضو کلیسای ارتدکس صربی است. گفته میشود او در اواخر دهه 1990 پاسپورت و ملیت یوگسلاوی را پذیرفته است.
او یکی از جنجالبرانگیزترین نویسندگان آلمانی زبان است که جوایز زیادی را از 1973 تاکنون دریافت کرده و شخصیتهای مهم ادبی و هنری موافق یا مخالف او بودهاند.
شخصیتهایی که در رمانها و داستانهای هانتکه زندگی میکنند، در آستانهای از جنون و عقل هستند. آنها دغدغه اگزیستانسیالیستی دارند. گویی بسیاری ازین شخصیتها در درون خود، راسکلنیکوف داستایوفسکی را حمل میکنند. آنها ناگهان مرتکب جنایتی هولناک میشوند. گذر کردن این شخصیتها از آستانه عقل به جنون یا بازگشت از جنون به عقل بازی پیچیدهای را در زندگیشان رقم میزند. بیشک هانتکه از آثار نویسندگان بزرگ در کارهای خود اثر پذیرفته است.
پیتر هانتکه به دلیل مواضع خود در قبال جنگهای یوگسلاوی سابق و شرکت در مراسم تدفین رهبر صربستان مورد انتقاد قرار گرفت. تصمیم آکادمی نوبل برای اعطای این جایزه با واکنش گستردهای روبهرو شد. رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه اهدای جایزه نوبل ادبیات به هانتکه را به دلیل نقض حقوق بشر محکوم کرد. حتی چند کشور مراسم نوبل را در اعتراض به انتخاب پیتر هانتکه برای دریافت جایزه ادبیات تحریم کردند.
بیشک سالهایی که پیتر هانتکه به عنوان دانشجوی حقوق در گراز گذراند او را به چنین استعدادِ همیشه مخالفخوانی بدل ساخت. او به جای دنبال کردن خردهدعواهای قضایی، تحصیل حقوق را واگذاشت و زندگی ادبیای پر از تقابل و درگیری را آغاز کرد. نسل او با مسائل بسیاری دستوپنجه نرم میکرد. بر خلاف نویسندگان آلمانیزبان پیش از خود چون گونتر گراس[1] و هاینریش بل[2] -که هانتکه در سال 1966 در نخستین رماناش به نام زنبورها[3] به او تاخته بود-، هانتکه بیشتر اما به دنبال دستوپنجه نرم کردن با خود زبان بود. برای او و معاصراناش همچون الفرید ژلینک[4] و توماس برنارد[5]، تمام زبان آلمانی داغ سوء استفاده نازیها را بر پیشانی داشت و این نیاز احساس میشد که میبایست کلمه به کلمه آن بازسازی شود.
من هنوز تجربه تماشای اجرای نمایشنامهای از او در دهه 70 به نام اهانت به تماشاگر[6] (Publikumsbeschimpfung) که در سال 1966 به نگارش درآمده بود را فراموش نکردهام. در ترجمه انگلیسی این نمایشنامه به Offending the Audience برگردان شده بود. با این وجود عنوان سرزنش کردن (Berating) برای نمایشنامهای که بازیگراناش هیچ کاری جز فریاد زدن بر سر تماشاچیان شوکه و برانگیخته انجام نمیدهند، مناسبتر به نظر میرسد. هانتکه مسیرش را با کاسپار[7] ادامه داد؛ نمایشنامهای بر اساس افسانه کاسپار هاورز که در سال 1967 به چاپ رسید. افسانه مذکور روایت مردی بود که در خیابانهای نورمبرگ قدم میزد، بیآنکه هیچ زبانی بداند. کاراکترهای هانتکه میخواهند صحبت کنند؛ اما کشمکشی که آنها با زبان دارند سبب میشود که بیشتر و بیشتر لال به نظر برسند. این مساله به سبب این است که آنها همه بخشی از شرایط پساهولوکاست هستند؛ شرایطی که در آن میبایست جهان همه چیز -و حتی زبان را- از نو بسازد.
عناوین خیرهکنندهای که او برای آثارش برگزیده، همیشه نشانی از نیروی ادبی آشوبناک، قویاً اصیل و بیباکانهای را که در آثار او جریان دارد، در خود داشتهاند. این مساله در آثار متاخر او همچون نمایشنامه طوفان خاموش[8] که در سال 2010 منتشر شد نیز به چشم میخورد. کاراکترهای او اغلب به نوعی آزمون روانشناختی فراخوانده میشوند تا بازدارندههای احساسی آنها سنجیده شود. برای مثال کاراکتر مرکزی ترس دروازهبان از ضربه پنالتی[9] (1972) را در نظر بگیرید که به گرداب ترومای اخلاقی حاصل از کشتن سنگدلانه یک صندوقدار سینما فرو میرود (این رمان را در سال 1975 ویم وندرس به فیلم برگرداند. فعالیت سینمایی خود هانتکه سه سال بعد و با اقتباسی که از زن چپدست[10]، کتاب خودش، ساخت، آغاز شد.)
چنان ناکام که خالی از آرزو
هانتکه در بعضی کتابهایش به سراغ موضوعاتی شخصیتر نیز رفته است. از جمله این آثار او میتوان اندوهی فراتر از رویاها[11] را نام برد که سال 1972 به نگارش درآمده و هانتکه در آن بدون احساساتی آشکار، به روایت خودکشی مادر اسلوونیاییاش میپردازد. مادر هانتکه در این کتاب نه از نگاه پسری سوگوار، بلکه زنی تصویر شده پیش از اینکه با خونسردی جان خویش را بگیرد، لباسهایش را با نظم و قاعده مرتب میکند.
از آن هنگام تاکنون، رمانهای هانتکه به مسیر اعجابآورشان در کشف هستی انسان با تحلیلی جدلی، نوشتن درباره انواع موضوعات و اقدام به توضیح آنها برای ما ادامه دادهاند. در این رمانها تلاش نویسنده برای سفری عمیق به چشماندازی برای یافتن خودش، تلاشی برای یافتن قارچها و حتی تلاشی برای فهم توالت را میبینیم.
دیدن اینکه هانتکه طرف اسلوبودان میلوسوویچ، جنایتکار جنگی صرب، را بگیرد و حتی به محاکمه او در لاهه و بعدها به مراسم تدفین او برود، شوکهکننده بود. شاید بتوان این کار را به شکلی مبهم اگر نه بخشید، بلکه به عنوان بخشی از نیاز او به عجیب و اشتباهی بودن دانست؛ همان تکانه هنری که او در خود برای پیدا کردن لانه زنبورها و نیش خوردن احساس میکند.
پرسشی که برای من پیش میآید این است که هموطنان اتریشی هانتکه چطور این جایزه بحثبرانگیز او را تفسیر میکنند. وقتی دیگر هموطن هانتکه، الفرید ژلینک، چند سال پیش نوبل ادبیات را از آن خود کرد، روزنامههای وین خشمگین شدند و او را "لکه ننگ سرزمین خویش" نامیدند. آیا آنها همین کار را با هانتکه نیز خواهند کرد؟
زن چپ دست
منبع: گاردین
[1]- Günther Grass؛ نویسنده پرآوازه کتاب طبل حلبی.
[2]- Heinrich Böll؛ نویسنده کتاب معروف عقاید یک دلقک.
[3]- Hornets
[4]- Elfriede Jelinek
[5]- Thomas Bernhard
[6]- این عنوان را علی اصغر حداد در برگردان این نمایشنامه به فارسی انتخاب کرده و ما نیز همان را به کار بردیم.
[7]- Kaspar
[8]- Still Storm
[9]- The Goalie’s Anxiety at the Penalty Kick
[10]- The Left-Handed Woman
[11]- A Sorrow Beyond Dreams
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.