« ایران درودی عزیزم! گمان میکنم من از معدود افرادی باشم که از گم شدن در دالانهای پیچدرپیچی که نقاشانی بیشمار، با چشمی پر از بیم و امید، در آنجا به دنبال "مینوتور" میگردند، ترسی ندارند. نقاش، دانسته یا ندانسته، همیشه تصویرِ شخصِ خود را میکشد؛ زیرا شکلهای زندگی کاری با زندگیِ شکلها ندارد و این زندگی شکلها جدا از پدیدهی "شبیهسازی" پرورده میشود. مدل فقط بهانهای بوده است و نبودِ مدل، نقاش را به مظهر مدل نزدیک میکند که چیزی نیست، مگر همان نیروی ژرف و نهفتهای که در درون ما جای دارد و هنرمند جز ترجمان آن، جز واسطهی احضار آن نیست. ....
ژان کوکتو ۱۹۶۳»[۱]
شاید تلاش برای نوشتن از زندگی و مرگ ایران درودی Iran Darroudi از سختترین تجربههای نوشتن باشد، گرچه مرگ مهمان ناخواندهای است که این روزها بازار کسب و کارش حسابی گرم شده است. ایران درودی، بهراستی شایستهی نامش بود؛ ایرانی لامکان، بدون حد و مرزها و دیوارهای جداکننده. زنی که « بیشتر با رنگها و فضاهای خاص و منحصر به فردش که بیشتر ملهم از نورهای درونیِ اویند، شناخته میشود؛ نورهایی که هر بار به شکلی در قلمموی نقاش، خود را یافته و بر زمینهای از بیتابیها و رویاهای او، یأسها و امیدهای ما را نمایاندهاند.»[۲]. درودی در نقاشیهایش، گویی از پسِ پردهی اشک به جهان نگاه میکند؛ رنگها در هم ادغام میشوند و حالات و مناظر آشنا از نظرگاهی متفاوت و غریب دیده میشوند و برای هر کس دنیای خاص خودش را رقم میزنند.
در آن دسته از نقاشیهای ایران درودی که در ابعاد بزرگ کشیده شدهاند، عظمت دنیای ناشناسِ در پس پرده، بازنمایی میشود؛ دنیایی همواره ویران و دور از دسترسی که میتواند هر جایی باشد، به شرط آنکه هیچ جا نباشد.
کتابِ در فاصلهی دو نقطه که زندگینامهی خودنوشتِ ایران درودی و به گفتهی او « شرححالِ دستهایش از زبانِ خودشان به روی کاغذ»[۳] است، با این سؤال آغاز میشود: « آیا این جهان هستی در مسیر نامساوی منشور دیدگان متفاوت به نظر میآید؟»[۴]. نقاشیهای ایران درودی این تفاوت دید را بهخوبی مجسم میکنند؛ تصاویرِ بیابانی در ناکجاآباد و سرابی در لامکان که همواره دور از دسترس است و گویا هر چه به آن نزدیکتر میشویم، از ما دورتر میشود که خصلتِ سراب، دیدن و نرسیدن است.
ایران درودی نقاش، نویسنده، منتقد و از پیشگامان هنر معاصر ایران، شب سهشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۱۵ در مشهد به دنیا آمد. پدرش خراسانی بود و از تبارِ بازرگانان و مادر اصالتی قفقازی داشت و همراه خانوادهاش پس از انقلاب اکتبر _۱۹۱۷_ و شکلگیری اتحاد جماهیر شوروی، به ایران مهاجرت کرده بود. به گفتهی ایران، کودکیاش فضایی خاکستری و توأم با احساس عصیان داشت. غم مادرش را از لابهلای حرفهایش درک میکرد، اما پدرش نقطهی تعادل و امنیت او بود.
خانوادهی درودی که در هامبورگ زندگی میکردند، با شروع جنگ جهانی دوم به ایران بازگشتند و مدتی ساکن مشهد شدند. بخشی از این اقامتِ موقت در روستای خوش آبوهوای شاندیز رقم خورد؛ جایی که ایرانِ کوچک در باغ بزرگ خانهشان بیواسطه با مرگ، ترس از آن و خدا آشنا شد. خانهی درودیها مشرف به گورستان بود؛ بچهها منظرهی سوگواری داغدیدگان و خاکسپاری مردگان را میدیدند و بیاعتنا به آن، سرخوش و شادمان بازی میکردند، تا وقتی که زن باغبان به سراغ آنها رفت و برایشان از مرگ و آیینهای مربوط به آن گفت. ایران میگوید: « امروز پس از گذشت نیم قرن، منظرهی گورستان و چشمان سیاه زن باغبان را همچون کابوسی خوفناک میبینم که چشم در چشم من دوخته تا تاثیر کلامش را در برق چشمان بیفروغ و پر از هراس من ببیند. .... آری من از بمب و جنگ گریخته بودم ولی اینک از ورای به اصطلاح دروس و داستانهای زنِ باغبان، درگیر آتش خرافات شده بودم که به مراتب هولناکتر از شلعهی جنگ بود.[۵]» سالها بعد و در نقاشیهای او، همچنان نشانههای ترس و وحشتی به چشم میخورد که آموزههای زن باغبان به جان ش انداخته بود.
مدتی بعد، خانوادهی درودی به تهران آمدند و ایران که عاشق نقاشی بود، در کلاسهای آزاد طراحی و نقاشی مدرسهاش شرکت میکرد. ممارست و تلاشهای او در این مسیر ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۹۵۴ برای تحصیل در رشتهی نقاشی در دانشکدهی بوزار به پاریس رفت و پس از پایان تحصیلاتش به ایران بازگشت. درودی بعدها در بسیاری از دانشگاههای سراسر دنیا سخنرانی کرد و در کنار دیگر فعالیتهایش، به کارگردانی مجموعه فیلمهای مستند " شناساییِ هنر " مشغول شد.[۶]
«در سال ۱۳۴۷ به سفارش شرکت آی.تی.تی که لولهکشی نفت آبادان به ماهشهر را انجام داده بود، تابلوی «نفت ایران» را خلق کرد؛ تابلویی که تصويرش با تیراژى چندمیلیونی در مطبوعات مهم ایالات متحده از قبیل لایف، تایمز و نیوزویک به چاپ رسید.»[۷]
درودی با هنرمندان و اندیشمندان بسیاری در ارتباط بود. سالوادور دالی از جمله نقاشانی است که آثار درودی به سبب سویههای سوررئالیستیشان با آثار او مقایسه شدهاند. با این حال، خودِ دالی شباهتی بین کارهایشان نمیدید اما معتقد بود که درودی هنرمندی شرقی با استعدادی بینهایت است.
به تعبیر فرانک الگار، ژورنالیست و منتقد فرانسوی، « اگر نقاشی بازنمایی شاعرانه و انتزاعی زندگی باشد، ایران درودی شاعری واقعیست. سوررئالیسم او نیازی به عناصر نخنما ندارد. درودی برای خلق دنیای ورای واقعیتش به گنجینهی دنیای سنتهای ایرانی نیاز دارد؛ دنیایی که سعدی و بهزاد در آن زندگی میکردند.»[8] و شاید بتوان گفت که این شاعرانگی میراث پدر بود برای ایران چنانکه خود میگوید: « پدر برایم شاعری بود که هرگز شعری نگفت؛ شعرِ او، نحوهی ژرفِ نگرشش بود و پیکار دائمش با زندگی. او ذات و جوهر شاعری داشت و جهان هستی را شاعرانه مینگریست و زیباییهایی را که در پشت چشمانش ذخیره داشت، به نگریستنش میافزود.»[9]
ایران درودی در بیش از ۶۳ نمایشگاه انفرادی و ۲۵۰ نمایشگاه گروهی در ایران و سراسر جهان حضور داشت و زندگینامهی خودش را در سال ۱۳۹۲ با عنوان در فاصلهی دو نقطه...! منتشر کرد. به مناسبت هشتادمین سالگرد تولد او، قطعهزمینی در منطقهی یوسفآباد تهران به ساخت موزهی ایران درودی اختصاص یافت. او در شهریور ۱۴۰۰ به کرونا مبتلا شد و صبح ۷ آبان همین سال در اثر عوارض این بیماری درگذشت.
او در گفتوگویی به مناسبت رونمایی از چاپ بیستوپنجم کتاب در فاصلهی دو نقطه _آبان ماه ۱۳۹۹_ میگوید: « نگاهم به زندگی فرق میکند. این نگاه را به دست آوردهام و برای درون و حسهای من است. همه چیز را باشکوه میبینم؛ حتی مرگ را، حتی روز به خاکسپاریِ همسرم را. ... من نمینشینم زار بزنم، گریه کنم؛ مینشینم [و] فکر میکنم که مرگ یک جور رهایی است، یک جور راهیِ اجتنابناپذیر است.»
و این چنین ایران درودی از شاعرانه نقاشیها و زندگیاش دست کشید و قدم به بهترین لحظهی زندگیاش گذاشت.
[۱]- درودی، ایران، در فاصلهی دو نقطه، تهران، نشر نی، ۱۳۷۵، صفحهی ۱۱۱
[۲]- مظفری ساوجی، مهدی، گفتگو با ایران درودی، تهران، ثالث، ۱۳۹۷، صفحهی ۷
[۳]- همان: 15
[۴]- در کتاب "در فاصلهی دو نقطه" و ذیل عکسی از کودکیِ ایران درودی
[۵] - درودی، 1375: 26
[۶]- مزینانی، آ. (1400). بله خوشبختانه زنم! آنگاه. شمارهی 11
[۷]- وبسایت رسمی ایران درودی
[8] "Iran Daroudi is a true poet"
[9]- درودی، 1375: 213
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.