این دومین مرتبهای بود که داستان خانوادگی را میخواندم، تعلقی از اولین خوانش آن در من مانده بود که کششی شد برای دوباره خواندنش. اگر بخواهید بدانید، آنچه به برادرانه پراتولینی چنین نیرویی بخشیده، هم سخت و هم آسان است.
درستش آن است که شما در حال شنیدن یک درد و دل، از یک قصه سر در میآورید و شنیدن این قصه برای آن جذاب است که اثری از اصرار در روایتش نیست. پراتولینی آنچه را باید چشیده و دیگر نیازی به در بند کشیدن قلمش ندارد، این قلم بیاختیار در هوایش میگردد و در لفاف توصیف برادرش، دارد او را روایت میکند!
واسکو پراتولینی نویسندهی داستان کوتاه و رمان نویس ایتالیایی (1913- 1991) است که اغلب به دلیل نوشتن داستانهایی حول محور فقر و مواضع ضد فاشیسمیاش شناخته میشود، او به طور مشخص سابقه هیچگونه تحصیلات رسمی نداشت اما با این حال گیرایی قلمش او را تبدیل به یکی از برترین نویسندگان نئورئالیسم [1] ایتالیایی نمود.
پیشنهاد خواندن داستان خانوادگی شاید از حیث چه بودن، چندان جذاب نباشد ولی کمی که نزدیکتر آییم، چگونگیای که نویسنده از آن بافته، شایسته خواندن است.
فروچو برادر نورسیدهای است که با آمدنش مادر را به کام مرگ فرو برده، با زیبایی ذاتیاش فرزند خوانده اعیانها شده و واسکو و مادربزرگ هفتهای یکبار برای دیدنش به ویلارسا میروند اما در این میان آنچه هر روز و هر روز بیاهمیتتر میشود، همان فروچوایست که همینک دارد با او درد و دل میکند، فروچوای که به دلیل تربیت خاصش به سختی میتوان با او ارتباط گرفت، پسربچهای ننر و نازپرورده که برخوردی سرد دارد، پز اسباب بازیهای قشنگش را میدهد، با گریههای بیدلیلش واسکو را به دردسر میاندازد و حکم آخر آنکه، مقصر اصلی مرگ مادر است.
اما چه چیزی این فروچوی بیاهمیت را ناگهان تبدیل به برادری کرده است که برای هضم نبودنش، باید اینچنین با او بودن را ادامه دهد؟
داستان خانوادگی نام دو پهلویی است بر داستان پراتولینی که روایت درونش را تلختر میکند، روایت نبود تمام آن چیزهایی که معنای بودنشان را آشکار میکنند؛ انگار این همان عصاره خامی است که تمام غصه درش پوییده است، مثل حس نبود مادر که شاید با بودنش چنین نیرویی نداشت، دوری از مادربزرگ که معنای یک روز دورهمی عید را مشخص میکند و نبود فروچو که پراتولینی را به سوی خود خوانده است.
نویسنده نه قصد گله و شکایت از روزگار آن زمانی خود را دارد و نه قصد پنهانی رساندن پیامهایی از قبیل مصائب تمول و فقر و نه حتی بیمادری، بلکه گویی صرفا میکوشد، برادری را در خود احیا کند که دیر فهمید تا چه اندازه، وابستهاش بوده است. برادری که به توان هم میتوانستند روح مادری ناشناخته را احضار کنند، مادری که بهانهای میشد تا آن دو، حسی بلاتکلیف را به هم گره بزنند!
« در تخت خواب بودیم. اتاق مشرف به حیاط بود و گاه گاه صدای گلولهای شنیده میشد. به طرفم چرخیدی و گفتی: « در این ده سال هردوی ما عوض شدهایم، به خصوص من، تو هم عوض شدهای. » روی صورتم خم شدی و مرا بوسیدی.
آن ده سالی را به خاطر آوردیم که طی آن یاد گرفته بودیم چطور همدیگر را دوست داشته باشیم.» ( واسکو پراتولینی، 1947: ص99)
داستان خانوادگی میتواند آن قصهای باشد که بار دیگر، برای خواندن چیزی به آن رجوع کنیدکه در زیر تنش میگذرد. درد و دلی با برادری به نام فروچو است که روزگاری حضور داشته است و پیش از آن روایت زندگی در غم از دست دادن اوست. غمی که بینیاز از شریک با "او" به ادامه دادن است.
پس بیشک باید گفت، فروچوی پراتولینی تا ابد ممنون نگاهی خواهد بود که او را اینگونه دیده است.
داستان خانوادگی
پی نوشت: در سال 1962 نسخه سینمایی ضعیفی از رمان داستان خانوادگی ساخته شد که هرگز نتوانست حق آنچه باید را ادا کند.
[1] نئورئالیسم مکتبی هنری است که پس از پایان جنگ جهانی دوم در ایتالیا به راه افتاد، رنج انسانی مردمان محروم، الهام بخش مولفان این مکتب بود.
واسکو پراتولینی ،داستان خانوادگی ، چاپ دوم ،مترجم بهمن فرزانه، نشر کتاب پنجره
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.