رمانی جادویی از دل شرق

مروری بر کتاب کافکا در کرانه نوشته‌ی هاروکی موراکامی

عاطفه طهماسیان

پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۰

(1 نفر) 5.0

کافکا در کرانه هاروکی موراکامی

کتاب کافکا در کرانه اثر ارزشمند هاروکی موراکامی در سال 2002 منتشر و موفق به جلب نظر مثبت طیف وسیعی از مخاطبان و منتقدان ادبی شد. این رمان اکنون تبدیل به یکی از بهترین رمان‌های معاصر شده و که کمتر کسی پیدا می‌شود که نام آن به گوشش آشنا نباشد.

کتاب کافکا در کرانه ( kafka on the shore ) که به کافکا در ساحل نیز معروف است از بهترین کتاب‌های معاصر ادبیات ژاپن و همچنین جهان به شمار می‌رود.

کافکا در کرانه یک کاوش عمیق معنوی در زندگی و انتخاب‌هایی‌ست که انجام می‌دهیم. داستانی زیبا در مورد ضرورت رها کردن واقعیت! شیوه‌ی نوشتن موراکامی بسیار جذاب است. او می‌تواند یک دقیقه در مورد سرنوشت صحبت کند؛ سپس آن را رها کرده و در لحظه‌ی دیگر درباره‌ی نقص وجودی انسان صحبت کند. شاید در ابتدا گیج‌کننده باشد؛ اما وقتی حرف‌های او را غربال می‌کنید، می‌توانید او را کاملا درک کنید؛ اما نمی‌توانید احساسات درون خود را به زبان بیاورید. این کار تبدیل به یک بازی جذاب برای نویسنده شده است. او شما را با احساسات، توصیفات و مفاهیم عجیب، به شیوه‌ی خودش درگیر می‌کند و در بزنگاه‌هایی با یک غافلگیری عجیب‌وغریب در انتظار شما نشسته است.

هاروکی موراکامی توانسته است این کتاب را به شکل جذاب و منحصر به فردی خلق کند. با خواندن این اثر می‌توانید با ادبیات غنی ژاپنی مواجه شوید. این اثر نه تنها در کشور ژاپن بلکه در سراسر دنیا با استقبال زیادی مواجه شد و تحسین نویسندگان بزرگ را برانگیخت. در سال 2005 هم به زبان انگلیسی ترجمه و در ابعاد جهانی منتشر شد. 

بیوگرافی هاروکی موراکامی

خالق رمان کافکا در کرانه، سال 1949 در شهر کیوتو به دنیا آمد. پدر او یک کشیش بودا مذهب بود و داستان‌ها و تمثیل‌هایی که او در گفته‌هایش درباره‌ی آیین بودا بیان می‌کند از پدرش آموخته است. موراکامی تنها فرزند یک زوجِ معلم بود. پدر و مادرش دبیر ادبیات بودند و بسیاری از منتقدان بر این باورند که تک‌فرزندی و توجه دائمی پدر و مادر و همچنین داشتن والدینی که ادبیات جزو جدایی‌ناپذیر زندگیشان است، باعث شده موراکامی قلمی این‌چنین پخته داشته باشد. کودکی او با مطالعه‌ی آثار کلاسیک جهان و شنیدن موسیقی گذشت و با آثار قدیمی و جدید ژاپنی نیز مأنوس بود. این موضوع باعث شده تا در کشور خودش و سایر نقاط جهان قلمی متفاوت داشته باشد و از کلیشه‌های رایج دوری گزیند.

گرچه موراکامی از کودکی با ادبیات انس داشت؛ اما تا سن ۲۹ سالگی چندان در پی نوشتن نبود. در سال 1971 در شهر توکیو با زنی به نام یوکو ازدواج کرد. آن‌ها با یکدیگر قهوه‌خانه و بار جاز افتتاح کردند و در آن مشغول به کار شدند. داشتن بار جاز و در ارتباط بودن با شخصیت‌های متفاوت باعث شد به طور مداوم با اتفاقات جالب و قابل توجهی رو به رو شوند؛ حتی برخی از رفتارها و جملات مشتریان برای موراکامی الهام‌بخش بود. 

موراکامی و یوکو سبک زندگی متفاوتی را برگزیدند و بچه‌‌دار شدن را از فهرست خواسته‌های خود خط زدند. موراکامی اوغات خود را با زندگی روزمره و آمد و شد‌های مردم می‌گذراند تا این‌که به فکر نویسندگی افتاد. گرچه او آثار زیادی مطالعه کرده بود؛ اما هیچ پیش‌زمینه‌ای از نویسندگی نداشت و در سن 29 سالگی این تصمیم را گرفت. در وهله‌ی اول بار جاز خود را بست و سپس به نوشتن پرداخت. اولین رمان او ( به آواز باد گوش بسپار ) با اقبال مواجه شد و جایزه‌ی نویسنده‌ی جدید گونزو را دریافت کرد. این اتفاق باعث شد او بیش از پیش به خودش امیدوار شود و تمام‌وقت به نوشتن پرداخت و به سرعت مشهور شد. پس از انتشار آثار دیگرش از جمله کتاب سرزمین عجایب بی‌‌رحم و پایان جهان، تصمیم گرفت ژاپن را ترک کند و به اروپا برود. با وجود این‌که تبدیل به نویسنده‌ای نام‌آشنا شده بود نیاز به افزایش وسعت دید خود و ارتباط با مردمی از فرهنگ‌های دیگر داشت. بعد از آن نیز به کشور امریکا رفت و اکنون در این کشور زندگی می‌کند. موراکامی یکی از شخصیت‌هایی است که می‌تواند الگو قرار بگیرد. او کارهای بزرگ زندگی خود را از سنین بالا شروع کرد و هرگز به دیرشدن فکر نکرد؛ بلکه تلاش می‌کرد با وجود محدودیت‌هایش با جدیت کارهای خود را به انجام برساند. او حتی دویدن را از سن 33 سالگی به شکل حرفه‌ای شروع کرد درحالی‌که پیش از آن چندان در بند این ورزش نبود؛ ولی پس از مدتی تبدیل به یکی از اولویت‌های زندگی‌اش شد. این اولویت تا حدی جدی بود که او کتابی با نام ( کتاب وقتی از دو حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم ) در این زمینه نوشت. تمام کتاب‌های موراکامی در جای خود منحصر‌به‌فرداند؛ اما خوانندگان کافکا در کرانه را ستاره‌ای طلایی بین آثارش می‌دانند. هاروکی موراکامی نوشتن را به خواب دیدن تشبیه می‌کند و این اثر، تشبیه وی را به واقعیت تبدیل کرده است. کتاب کافکا در کرانه چونان خواب خوشی برای خوانندگان است که پس از اتمام کتاب، آن‌ها را دوباره و دوباره به بازخوانی وا می‌دارد. 

هاروکی موراکامی نویسنده کتاب کافکا در کرانه

خلاصه‌ی کتاب کافکا در کرانه

موراکامی در کتاب خود، دو شخصیت اصلی خلق کرده است که داستان‌ها و افکار آنان را به موازات هم پیش می‌برد. او به نوعی این دو شخصیت را مکمل هم ساخته و خلأ داستانی هر کدام را با دیگری پر کرده است. این کار نیاز به ذکاوت و حساسیت  بالایی دارد که گویا موراکامی به خوبی از عهده آن برآمده است.

در فصل‌های فرد، داستان شخصیت اول رمان به نام کافکا روایت می‌شود. کافکا در خود احساس تشویش می‌کند و در پانزده سالگی از خانه فرار می‌کند. فرار او یک رفتار عادی مانند رفتار دیگر نوجوانانی نیست که به دلیل خیال‌های خام خانه را ترک می‌کنند. او به دنبال مادر و خواهر خود و برای فرار از نفرین‌های شوم این تصمیم را گرفته است. بالاخره پس از اتفاقاتی او پناهگاهی در یک کتابخانه می‌یابد و در آن سکنا می‌‌گزیند. روزگار او با خواندن ترجمه‌ای از کتاب هزار و یک شب می‌گذرد. پس از مدتی پلیس ارتباطی بین کافکا و یک قتل حس می‌کند و ماجرا پیچیده تر می‌شود. فصول زوج در مورد پیرمردی به نام ناکاتا است. ناکاتا رفتارهای عجیبی دارد که کمی دور از درک بقیه است. ناکاتا تصمیم دارد در دوران پیری دنبال گربه‌های گمشده بگردد. بین او و گربه ها رابطه سحرآمیزی وجود دارد. در ادامه پیرمرد وارد مسیر عجیبی می‌شود و داستان به اوج جذابیت خود می‌رسد.

طراحی از شخصیت های کافکا در کرانه توسط Oneirio

کافکا در کرانه؛ پیش به سوی فرهنگ شرقی

موراکامی از فرهنگ ژاپن در نوشتن داستانش بهره برده است و آن را با مهارت بالایی در بطن داستان جای داده است.

در آثار بزرگ و برجسته‌ی جهان نمونه‌های زیادی از آثار موفق ژاپنی دیده نمی‌شود، برای این موضوع دلایل زیادی می‌توان بیان کرد، از جمله رخدادهای سیاسی و اجتماعی کشور ژاپن، آشنا نبودن نویسندگان ژاپنی با سبک و سیاق ارائه‌ی جهانی آثارشان و یا بداقبالی آن‌ها، فراهم نبودن زیرساخت‌های اجتماعی پرورش نویسندگان و…. که برای هرکدام ساعت‌ها توان گفت‌وگو وجود دارد. موفق شدن یک اثر مانند کافکا در کرانه باعث شد تا به طور جدی‌تر و متمرکزتری توجهات به سمت ژاپن و فرهنگ آن جلب شود و اگر نام ادبیات ژاپن بیاید بدون شک کافکا در کرانه در ذهن افراد نقش می‌بندد.. پس از انتشار جهانی کتاب، افراد زیادی به فرهنگ و نمادهای ژاپنی علاقمند شده‌ و از آن ایده گرفته‌اند. 

نقاط قوت و حواشی کتاب کافکا در کرانه

کافکا در کرانه کتابی حجیم، عجیب‌وغریب، تودرتو و سرشار از اتفاقات جالب و جملا تأمل‌برانگیز است. کتاب به لحاظ کیفیتِ ایده‌ها و شکل اجرایشان چنان گسترده و متنوع است که بیان تمام ظرفیت‌ها، ظرایف و ابعاد متکثر ماجراها کمی دشوار است. کافکا در کرانه دقیقا مانند تجربه‌ی زیستن است؛ هیچ چیز قابل پیش‌بینی نیست، حداقل نه به این سادگی‌ها و هیچ‌چیز تک‌بعدی و تک‌معنایی نیست. برداشت‌های گوناگون از مسئله‌ای واحد طبیعتِ زندگی است، تجربه کردن هم همین‌طور. گاهی همه‌چیز دقیقا آن‌جایی به هم گره می‌خورد که شاید نمی‌توان از قبل پیش‌بینی کرد؛ زندگی است دیگر...

رمان کافکا در کرانه کتاب قوی و مهمی است؛ از نقاط قوت آن می‌توان به تشبیهات جذاب نویسنده اشاره کرد. موراکامی آرایه‌های ادبی را به خوبی به کار گرفته و به اصطلاح قطعات پازل را در نهایت دقت چیده است. این کتاب در سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است. رئالیسم جادویی طرفداران مخصوص به خود را دارد و برای هر سلیقه‌ای جذاب نیست اما کافکا در کرانه این قاعده را شکسته و این سبک را برای هر نوع سلیقه جذاب ساخته است. به‌قطع یکی از لذت‌های خواندن این کتاب، در عدمِ قطعیت آن است. مرزهای حقیقت، رویا، جادو و... چنان در هم تنیده‌اند و واقعیت و فراواقعیت چنان به یکدیگر گره خورده‌اند که همین گیج شدن و امکان مواجهه با سطوح معنایی و برداشت‌های گوناگون، خواندن این کتاب را برای خواننده لذت‌بخش می‌کند.

کافکا در کرانه مانند هر کتاب دیگری نقدهایی نیز با خود همراه داشته است. بسیاری از افراد پس از خواندن این کتاب کمی گیج شده‌اند و به درستی آن را درک نکرده‌اند. نویسنده در یک حرکت جالب به بیش از هزار و دویست سوال خوانندگان در خصوص کتاب پاسخ داده و قطعه‌های گمشده داستان در مغز آنان را روشن کرده است. 

تخیل در این کتاب حرف اول را می‌زند. این موضوع هم یکی از هنرهای نویسنده است. او به‌خوبی می‌داند چطور تخیل شما را با دنیای ذهن خود همراه کند و آن را گاه و بی‌گاه به بازی بگیرد. کتاب‌های کمی وجود دارند که بتوانند تا این حد گیرنده‌های ذهن شما را قلقلک دهند. اگر خواندن داستان‌های تخیلی برای شما سخت است و نسبت به آن احساس راحتی ندارید، این کتاب برای شروع انتخابی مناسبی نیست؛ اما اگر تخیل و خیال برای شما لذ‌ت‌بخش است در خواندن کتاب تردیدی نداشته باشید.

در این کتاب چند ایده اصلی وجود دارد که از میان آنها می‌توان به موسیقی و متافیزیک اشاره کرد. خودبسندگی، رابطه میان واقعیت و رویا، ایمان، رنج پیامبری و ناخودآگاه از موضوعاتی است که خواننده در مسیر دنبال کردن داستان با آن‌ها  روبه‌رو می‌شود و "کرانه" که در نام کتاب آمده، به مرز میان ذهن خودآگاه و ناخودآگاه اشاره دارد. موراکامی این رمان را داستانی از دو جهان متفاوت ذهن خودآگاه و ناخودآگاه می‌داند که همه ما، هر کدام از پاهایمان را در یکی از این دو جهان گذاشته‌ایم.

سفر در زمان، داستان‌های پنهان در بطن روایت اصلی و جهان‌های جادویی از جمله عناصر جذاب نویسندگی موراکامی در این رمان است. ماهی‌هایی که از آسمان می‌بارد و رخدادهای مشابه دیگری در این رمان وجود دارد که نمی‌توان به درستی مشخص کرد آن‌ها استعاره از چه چیزی هستند. آن‌ها بیش از هر چیز نشان‌دهنده‌ی از میان برداشتن مرز میان خودآگاه و ناخودآگاه هستند؛ یعنی رخدادها و تصاویر پیاپی که خیال انگیزند؛ اما توضیح منطقی آن‌ها در توان ذهن خودآگاه نیست. قرار نیست که این تصاویر و رویدادها مفهومی ثابت را از ذهن نویسنده و از طریق کانال رمان به ذهن خوانندگان منتقل کنند، بلکه موراکامی منتظر آن است تا هر خواننده کشف منحصربه‌فرد خود را از خلال این تصاویر و روایت‌ها داشته باشد. گویی این متن هر بار که خوانده می‌شود، از نو متولد می‌شود؛ زیرا بر بستر ناخودآگاه شخصی تازه می‌نشیند.

کافکا می‌گوید این رمان سرشار از معماهایی است که هیچ راه‌حلی برای آن‌ها ارائه نمی‌شود. هر خواننده خودش راه حل خود را بر می‌گزیند، به عبارت دیگر هر معما پاسخ خود را در دل خویش دارد و هر معما بخشی از پاسخ خودش است.

اما با وجود تمام این نکات سخت، داستان‌گویی ساده و روان موراکامی ما را به بطن داستان می‌کشاند. انگار نمی‌توانیم کتاب را تا لحظه آخر کنار بگذاریم. باشد، فقط بگذارید یک صفحه دیگر هم بخوانم، و فقط یک صفحه دیگر و صفحه بعدی؛ و آنقدر ادامه می‌دهیم تا کتاب را تمام کنیم و نفس راحتی بکشیم. بذله‌گویی موراکامی و شناخت عمیق او از حوزه‌ی کارش باعث می‌شود تا سبک نگارش خود را مثل موم در دستانش داشته باشد و از پیچیده گویی بپرهیزد و خوانندگان را از هر سطح و سلیقه با خود همراه کند.

کافکا در کرانه هاروکی موراکامی

ترجمه‌ی کتاب کافکا در کرانه

این کتاب به دو نام در ایران منتشر شده است: کافکا در کرانه و کافکا در ساحل. چندین ترجمه از این کتاب در دست است. یکی از بهترین‌ ترجمه‌های کافکا در کرانه از گیتا گرکانی بوده است. او با استاندارد و کیفیت بالایی ترجمه را به اتمام رسانده  و در نهایت ترجمه‌ی کامل و درخشانی تحویل مخاطبان داده است. ترجمه کتاب کاملا ساده و روان است و خبری از لغات پیچیده و گنگ نیست. مترجمان دیگری  از جمله مهتاب ویسی و سیدامین مجابی، مهدی غبرائی و سیمین تاجدینی نیز کتاب را ترجمه کرده‌اند.

کافکا در ساحل

نویسنده:
هاروکی موراکامی
ناشر:
نگاه
مترجم:
گیتا گرکانی
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست

می‌توان از کتاب کافکا در کرانه  نه تنها به عنوان یک کتاب ارزشمند بلکه یک اثر هنری ماندگار در سبک خود نام برد و قلم نویسنده را ستود.رمان های دیگری از این نویسنده با عناوین ( به آواز باد گوش بسپار، جنگل نروژی، گربه‌های آدمخوار، اول شخص مفرد و دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل ) به فارسی ترجمه شده است.

جملات کتاب کافکا در کرانه

«مسئولیتت در اینجا از کجا شروع می‌شود؟ مه را از پیش نگاهت پس می‌زنی و تلاش می‌کنی بفهمی واقعا کجایی. می‌کوشی جهت جریان را دریابی و تلاش می‌کنی به محور زمان چنگ بیندازی. اما نمی‌توانی خط مرز جدایی رویا و واقعیت را تعیین کنی. یا حتی مرز بین واقعیت و امکان را بیابی. تنها به این نکته اطمینان داری که در موقعیت حساس و ظریفی هستی. ظریف و خطرناک.»[1]

«گوش کن هیچ جنگی وجود ندارد که به همه‌ی جنگ‌ها خاتمه دهد. جنگ در درون جنگ رشد می‌کند. جنگ خونِ با خشونت ریخته را لیس می‌‌زند و از تن مجروحان تغذیه می‌کند. هستی جنگ کامل و خودکفاست.»[2]

« "کافکا! ازت می‌خواهم لطفی در حقم بکنی. می‌خواهم آن تابلو را برداری و با خود ببری."

" منظورتان آن تابلو نقاشی در اتاقم در کتابخانه است؟ نقاشی در ساحل؟"

میس سائه‌کی سر می‌جنباند. "آره، کافکا در کرانه. می‌خواهم تو بَرَش داری. کجا ببریش مهم نیست. هرجا که می‌روی.

"ولی مال کسی نیست؟"

سر بالا می‌اندازد. "مال من است. وقتی در توکیو دانشجو بود، آن را به من هدیه کرد. از آن به بعد تابلو را با خودم داشتم. هرجا زندگی می‌کردم، آن را به دیوار اتاقم می‌آویختم. .... می‌خواهم آن تابلو همیشه پیش تو باشد." بلند می‌شود، طرف پنجره می‌رود و به بیرون نگاه می‌کند. خورشید هنوز در اوج آسمان است. زنبور هنوز در خواب است. میس سائه‌کی یک دست را سایبان چشم‌هایش می‌کند و به چیزی در دوردست زل می‌زند، بعد رو به من برمی‌گردد. می‌گوید: "باید از اینجا بروی."»[3]


[1]- موراکامی، 1386: 369

[2]- همان: 504

[3]- همان:572 و 573


برای کسب اطلاعات بیشتر درباره‌ی هاروکی موراکامی می‌توانید به یادداشت مروری بر زندگی و آثار هاروکی موراکامی مراجعه فرمایید.

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

نشر نگاه، نشر نیلوفر و نشر آوای چکامه.

سال 2002 و در ایران سال 1386 منتشر شده است.

برنده جایزه بهترین داستان فانتزی جهان در سال 2006 شده است.

مطالب پیشنهادی

من چیزی بودم. و حالا چیز دیگری بودم.

من چیزی بودم. و حالا چیز دیگری بودم.

بخشی از کتاب «انسان‌ها هیچ جا خانه نمی‌شود» اثر مت هیگ

شما که غریبه نیستید

شما که غریبه نیستید

برگرفته از کتاب "شما که غریبه نیستید" نوشته‌ی هوشنگ مرادی کرمانی، نشر معین

افیون افسانه

افیون افسانه

مروری بر کتاب افسانه دولت نوشته‌ی ارنست کاسیرر

کتاب های پیشنهادی