تو را دوست دارم
چون نان و نمک
چون لبان گر گرفته از تب
که نیمه شبان در التهاب قطره ای آب
بر شیر آبی بچسبد
تو را دوست دارم
چون لحظه ی شوق، شبهه ، انتظار و نگرانی
در گشودن بسته ی بزرگی
که نمی دانی در آن چیست
تو را دوست دارم
چون سفر نخستین با هواپیما
بر فراز اقیانوس
چون غوغای درونم
لرزش دل و دستم
در آستانه ی دیداری در استانبول
تو را دوست دارم
چون گفتن«شکر خدا زنده ام»
ناظم حکمت، تو را دوست دارم چون نان و نمک، چاپ ،مترجم احمد پوری ، نشر چشمه
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.