پناه بر سینما

مروری بر کتاب موزاییک استعاره‌ها: گفت‌وگو با بهرام بیضایی و زنان فیلم‌هایش نوشته‌ی بهمن مقصودلو

راضیه بهرامی

چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳

(3 نفر) 5.0

بهرام بیضایی

در سال‌های میانه‌ی دهه‌ی ۳۰ پسری نوجوان که سکوت و تاریکی سالن سینما را به شلوغی و هیاهوی کلاس درس و تمام شیطنت‌های رایج آن سن ترجیح می‌داد طوری مفتون سینما و جادوی پرده‌ی نقره‌ای شد که بعدها نامش در زمره‌ی سینماگران صاحب‌سبک قرار گرفت. آن پسر کسی نبود جز بهرام بیضایی، کارگردان، نویسنده و متفکر ایرانی. سینماگری مؤلف با آثاری متفاوت و لحنی شاخص. موزائيک استعاره‌ها حاصل گفت‌وگوی بلند بهمن مقصودلو با بیضایی و زنان فیلم‌هایش است پیرامون سینما، فرهنگ، سیاست و باورها و دغدغه‌های این کارگردان شهیر. این کتاب را نشر برج منتشر کرده است.

درباره‌ی کتاب موزاییک استعاره‌ها

وزن حضور بعضی آدم‌ها در دنیا و اثری که بر محیط پیرامون و دیگران اطرافشان دارند به‌قدری بالاست که نمی‌توان و نباید نادیده‌اش گرفت، زیرا چنین غفلت و نادیده‌ انگاشتنی جز خیانت به خدمتی که آن شخص در راه هدف خود به جامعه و مردمش کرده است معنای دیگری نخواهد داشت. یکی از این آدم‌های مهم و اثرگذار و جریان‌ساز بی‌شک بهرام بیضایی، نویسنده و کارگردان صاحب‌سبک ایرانی است؛ کارگردانی که در زمانه‌ی جولان فیلم‌فارسی و محتواهای سطحی و عامه‌پسند طرحی نو درانداخت و مضامینی نو را با شکل و شیوه‌ای جدید به سینمای ایران و مخاطبی که انتظارات بالاتری از فیلم و سینما داشت عرضه کرد.

دکتر بهمن مقصودلو، نویسنده، فیلم‌ساز و پژوهشگر سینما در دو بازه‌ی زمانی یک‌بار در سال ۱۳۸۱ در تهران و بار دیگر ۱۳۹۶ در آمریکا پای صحبت‌های بیضایی نشسته و از او درباره‌ی سیر شروع فعالیت‌های سینمایی‌اش، جریان فیلم‌سازی و دشواری‌ها و چالش‌های این مسیر پرسیده است. قسمت دوم کتاب شامل سه گفت‌وگو با زنان شاخص فیلم‌های بیضایی یعنی سوسن تسلیمی، پروانه معصومی و مژده شمسایی است و قسمت سوم به معرفی فیلم‌های مطرح بیضایی پرداخته است.

Bahman Maghsoudlou by Pouria Afkhami
دکتر بهمن مقصودلو عکس از Pouria Afkhami

بیضایی همواره به صراحت لحن و نوآوری در پرداخت مضامین جدید مشهور بوده است. صراحتی که در کنار بهره‌گیری از اسطوره‌ها و افسانه‌های ایرانی و روحیه‌ی پیگیر و جنگنده‌ی او، منتهی به ساخت فیلم‌هایی شد که در گذر زمان ارج و منزلت بیشتری یافتند و نگاه و حواس بیننده و مخاطب آگاه و دغدغه‌مند را جلب کردند. اما مسیر فیلم‌سازی بیضایی نه از کلاس درس و دانشگاه که از تجربه، از بسیار دیدن و خواندن و شنیدن با چاشنی ذوق و استعداد و پشتکار فراوان شروع شد. او در ایام نوجوانی به‌طریقی از کلاس‌های مدرسه می گریخت و به سینما به پناه می‌برد:

«سینما برای من بیشتر جای امن و پناهگاه بود. فضای نفرت‌انگیز بیرون آدم‌ها را با تعصب می‌دید و با تعاریفی که معلوم نیست از کجا می‌آمدند داوری می‌کرد. در همان فضا بود که نسبت به بی‌عدالتی و قضاوت‌های بدون زمینه عکس‌العمل پیدا کردم. اما سینما برایم ماجرا داشت. با جامعه فرق می‌کرد و چیزهایی را نشان می‌داد که آن موقع در جامعه نداشتیم. جامعه‌ی الان با آن موقع خیلی فرق کرده است.»

او در ادامه و از نوع نگاهی که سینما به او ارائه کرد می‌گوید:

«من اولین‌بار زن و ماجراها را روی پرده دیدم. بعد به تصویر فکر کردم، ولی نه به معنایی که فقط دو ساعتی به سینما بروم. به این فکر کردم که می‌شود از بیرون پناه برد به سینما. آن‌جا تاریک بود و آدم‌ها همه باهم یکسان بودند و تفاوتی بینشان نبود. اما هیچ‌وقت تصور نمی‌کردم خودم فیلم بسازم

بیضایی مدتی کارمند اداره‌ی ثبت دماوند بود اما روح کنجکاو و پرسش‌گر و علاقه‌‌اش به هنرهای نمایشی او را به سمت تئاتر و پژوهش در باب اسطوره‌ها و افسانه‌های کهن شرق و غرب و به‌ویژه ایران کشاند. کششی که در در نثر و لحن کلام نوشته‌ها و بعضی فیلم‌هایش مشهود است. فیلم‌هایی که کاملاً با سینمای رایج سال‌های ۴۰ و ۵۰ متفاوت بودند و می‌توان گفت مخاطب عام نداشتند. همین خاص بودن و سبکی که امضای شخصی بیضایی را به همراه داشت سبب‌ساز مشکلات زیادی برای او و آثارش می‌شد و بسیاری از کارهای شاخص او مثل باشو غریبه‌ی کوچک را زیر تیغ ممیزی و سانسور و نهایتاً توقیف برد. سانسوری که به زعم خودش هیچ‌گاه بزرگ‌ترین مشکلش نبوده و از تنگ‌نظری بعضی هم‌صنفان بیشتر ضربه خورده و تحت‌فشار بوده است.

سوسن تسلیمی در فیلم باشو غریبه‌ی کوچک (۱۹۸۹)

مقصودلو در ادامه‌ی گفت‌وگو از ماجرا و روند شکل‌گیری و ساخت هر کدام از فیلم‌های بیضایی ازجمله: عمو سیبیلو، رگبار، سفر، غریبه‌ومه، کلاغ، چریکه‌ی تارا، مرگ یزدگرد، باشو غریبه‌ی کوچک، شاید وقتی دیگر، وقتی همه خوابیم، سگ‌‌کشی و مسافران می‌پرسد. فیلم‌هایی که هر یک نماینده‌ی بخشی از جهان‌بینی بیضایی و نوع نگاه او به جهان، زندگی و حضور زن در بطن و مرکز داستان‌هاست. سینمای دهه‌های چهل و پنجاه، بازتاب‌دهنده‌ی دو چهره از زن بود: اولی زنانی فقیر، چشم‌‌وگوش‌بسته و عامی که به سودای زندگی بهتر یا وعده‌ی عشقی واهی از شهر راهی روستا می‌شوند، اما به پست آدم‌های خبیث و متجاوز می‌افتند و چیزی جز تیره‌بختی و سیه‌روزی نصیبشان نمی‌شود و دیگر زنانی لوند و اغواگر که در کاباره‌ها و کلوب‌ها نیمه‌برهنه مشغول رقص و دلبری از مردان‌اند. بیضایی اما در فیلم‌هایش به تصویر زنانی می‌پرداخت که صاحب فکر و اندیشه و عمل‌اند و به‌جای اغواگری به کنش و تعاملی فعال با محیط اطرافشان می‌پردازند و نمونه‌ی بارز آن را می‌توان در فیلم‌های چریکه‌ی تارا و باشو غریبه‌ی کوچک دید. او تلاش کرد در آثارش زنان و کودکان را که قبلاً عاملی منفعل بودند به مرکز داستان بیاورد و از این طریق روحی تازه در کالبد سینما بدمد و نه‌تنها در ایران که در خارج از مرزها و جشنواره‌های معتبری مثل ونیز نماینده‌ی پیشرو و متمایز سینمای ایران باشد. هر چند بیضایی نگاه مثبتی به جشنواره‌ها ندارد و معتقد است:

«آن سینمایی که به‌خاطرش لباس می‌پوشیدم و می‌رفتم می‌نشستم و تمام تاروپود وجودم با تصویر ارتباط برقرار می‌کرد در جشنواره‌ها نیست. آن‌جا کلی واسطه هست، از جشن و مد و شغل و دادوستد و بازی. آن‌قدر برای هم بازی می‌کنند که سینما کم‌ترین چیز است. بنابراین هیچ‌وقت هیجان جشنواره نداشته‌ام.»

مقصودلو در ادامه‌ی گفت‌وگو به بعضی برداشت‌های سیاسی از آثار و عملکرد بیضایی اشاره می‌کند و از او درباره‌ی این‌که آیا خود را کارگردانی سیاسی می‌داند یا خیر سؤال می‌کند. پاسخ بیضایی خواندنی است:

«من از سیاست و سیاستمداران و مباحث سیاسی متنفرم. اما نسبت به همه‌چیز عکس‌العمل دارم. در جامعه اتفاقاتی می‌افتد که به آن‌ها عکس‌العمل نشان می‌دهم و دیگران گاهی ازش تعبیر سیاسی می‌کنند، درحالی‌که من شاهد فقط چیزهایی را ثبت کرده‌ام که عکس‌العملم بوده‌اند.»

بیضایی در اوایل دهه‌ی ۹۰ شمسی به آمریکا مهاجرت می‌کند و هم‌اکنون استاد دانشگاه استنفورد در رشته‌‌ی مطالعات سینما و تئاتر است. دوری او از وطن رشته‌ی ارتباط و توجه و تمرکز او به هنرهای نمایشی ایران را قطع نکرده و او همواره خود را در ایران حس می‌کند:

«هنوز موقعی که با مژده صحبت می‌کنم و می‌خواهم بگویم این‌جا، اشتباهاً می‌گویم تهران. بهم می‌گوید: «بهرام ما الان در تهران نیستیم.» و من هربار یادم می‌رود که ما در تهران نیستیم. برای خودم اتاق کاری درست کرده‌ام که در آن احساس می‌کنم در ایرانم.»

قسمت دوم کتاب به گفت‌وگوهایی با سه زن بازیگر در آثار شاخص بیضایی می‌پردازد. پروانه معصومی در فیلم‌های رگبار، غریبه و مه و کلاغ؛ سوسن تسلیمی در فیلم‌های چریکه‌ی تارا، مرگ یزدگرد، باشو غریبه‌ی کوچک و شاید وقتی دیگر و مژده شمسایی، همسر بیضایی، در فیلم‌های سگ‌کشی و وقتی همه خوابیم. تسلیمی درباره‌ی تجربه‌ی کار با بیضایی می‌گوید:

«کار با ایشان بسیار خوب و راحت بود. اشتیاق و کنجکاوی ایجاد می‌کرد. در نوشتن فیلم‌نامه بسیار دقیق است. فیلم‌نامه‌هایش دیدنی‌اند. فقط ادبیات نیستند، اگرچه از نظر ادبیات هم خواندنی و قوی‌اند. وقتی فیلم‌نامه را می‌خوانید، در ذهنتان تصویر ساخته می‌شود. کاملاً فیلم را می‌بینید. آقای بیضایی فیلم را در ذهنش دارد و همان را می‌خواهد پیاده کند. برای بازیگر احترام بسیاری قائل است، مخصوصاً برای بازیگر زن. جزو اولین کسانی بود (اگر نخواهم بگویم اولین کسی بود) که زن را در مرکز کار قرار داد و از طریق او جامعه‌ی مردسالار را زیر سؤال برد.»

مژده شمسایی در فیلم سگ کشی (2001)
مژده شمسایی در فیلم سگ‌کشی (2001)

قالب کلی این کتاب به شکل پرسش و پاسخ و مصاحبه‌محور است و در کنار عکس‌هایی از فیلم‌ها و پشت‌صحنه‌ی فیلم‌های بیضایی و نیز تصاویر مصاحبه به ارتباط بیشتر مخاطب با کتاب کمک شایانی می‌کند. فصل پایانی کتاب نیز به ارائه‌‌ی فهرستی از تمامی فیلم‌های بیضایی پرداخته و فرصتی برای آشنایی خواننده با جهان فیلم‌سازی و دنیای ذهن و زبان بیضایی فراهم آورده است.

اگر دانشجوی رشته‌های مرتبط با هنرهای نمایشی هستید یا از خواندن زندگی‌‌نامه‌ها لذت می‌برید. مطالعه‌ی این کتاب پیشنهاد مناسبی برای شناخت بیشتر یکی از چهره‌های مهم فرهنگ و هنر تاریخ معاصر ایران است. گفتنی است نشر برج دو کتاب دیگر در همین سبک‌وسیاق به نام‌های از آینه تا خشت: ۱۰۰ سال زندگی ابراهیم گلستان و در همسایگی مترجم: گفت‌وگو با سروش حبیبی را نیز منتشر و در اختیار مخاطبان علاقه‌مند قرار داده است.

درباره‌ی دکتر بهمن مقصودلو

دکتر بهمن مقصودلو متولد ۱۳۲۵ در گرگان، دانش‌آموخته و محقق و پژوهشگر در حوزه‌ی مطالعات سینماست. و صاحب تألیفات متعددی در همین حوزه از جمله سینمای ایران و افسون پرده‌ی نقره‌ای است. او در کنار فعالیت‌های پژوهشی به ساخت فیلم‌های داستانی و مستندی پرداخته که در جشنواره‌های معتبر مورد توجه قرار گرفته‌اند و آثار مستند او درباره‌ی زندگی شخصیت‌هایی چون احمد شاملو، ایران درودی و اردشیر محصص شایسته‌ی تقدیر و تحسین بوده‌اند. او هم‌اکنون عضو «انجمن قلم» در آمریکا و ساکن نیویورک است.

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

کالین هوور مخاطره‌آمیزترین، پرهیاهوترین و عاشقانه‌ترین رمان‌های خود را انتخاب می‌کند

کالین هوور مخاطره‌آمیزترین، پرهیاهوترین و عاشقانه‌ترین رمان‌های خود را انتخاب می‌کند

کالین هوور: از کتاب‌های پرفروش تا موفقیت جهانی

روایتگری در سایه‌ی زمان

روایتگری در سایه‌ی زمان

مصاحبه با هاروکی موراکامی، نویسنده‌ی سرشناس ژاپنی

نوستالژی و ترجمه

نوستالژی و ترجمه

معرفی کتاب در همسایگی مترجم: گفت‌وگو با سروش حبیبی به کوشش نیلوفر دهنی

کتاب های پیشنهادی