درختهای زیتون، با شاخههای درهمبافته و پیچدرپیچشان، کار رفتن از درختی به درخت دیگر را برای کوزیمو آسان میکردند؛ اینها درختهای مهماننوازی هستند و بهرغم پوست زبرشان، برای کسانی که میخواهند روی آنها بمانند یا از آنها بگذرند کاملا مناسباند. در عوض، شاخههاشان چندان کلفت نیست و نمیشود روی آنها به گشتوگذار پرداخت. در مورد درختهای انجیر، برعکس، باید همیشه از قدرت استقامت شاخههاشان مطمئن شد ولی گشتوگذار روی آنها آسان است. کوزیمو، در پناه برگهای پهنترشان درخشش خورشید را از ورای رگههاشان میدید، رسیدن میوهها را، که رفتهرفته بزرگ میشدند، تماشا میکرد و رایحهی شهدی را که در گوشتشان جمع میشد میبویید.
درخت انجیر با آدم میآمیزد و او را از شیرهاش و وزوز زنبورهایی که برای چشیدن شهد آن میآیند اشباع میکند. کوزیمو، کمی که در درختهای انجیر میماند، احساس میکرد خودش هم انجیر شده است. ناراحت میشد و از آنجا میرفت. روی درخت توت و سنجد آدم را تحت زندگی میکنند، ولی حیف که تعدادشان خیلی کم است. گردو هم همینطور. خود من میتوانم بگویم موقعی که میدیدم برادرم در شاخههای بیشمار درخت گردوی کهنسالی میآرامد که مانند کاخ بزرگ چندطبقهای است با اتاقهای بیشمار، دلم میخواست به پیروی از او، بروم آن بالا سکونت کنم. ستبری و استحکام تنه و شاخههایش و پافشاری سرسختانهاش برای بلند و هر چه بلندتر شدن که در کوچکترین شاخهها و در هر برگش نمایان بود، به آدم اطمینان خاطر میبخشید...
کوزیمو بیشتر وقتش را روی درختهای بلوط سرسبز میگذراند. پوست قوسدارش را دوست داشت که تکهتکهور میآمد و موقعی که دلمشغولی خاصی داشت با نوک ناخن آنها را میکند، ولی نه برای صدمه زدن به درخت، بلکه برای کمک به رشد بیشتر آن. پوستهای سفید چنارها را هم به همین ترتیب میکند تا آن قسمت از تنهی زیر آنها که خیس بود در معرض هوا قرار بگیرد و خشک شود. تنههای پیچو خمدار نارون را دوست داشت که از هر گرهش، شاخههای تازه میرویید و برگهای لطیف دندانهدار و میوههای کوچک کاغذمانند از آنها بیرون میزد. ولی به آسانی نمیشد روی آنها حرکت کرد. شاخههای عمودیاش چنان ظریف و بههم فشرده بود که گذشتن از آنها ناممکن بود. کوزیمو، میان درختان جنگل، بلوط و راش را از همه بیشتر داشت. شاخههای نازک طبقهطبقه و درهمفشرده کاج، با برگهای سوزنیشان، نه جایی برای نشستن داشتند و نه دست گرفتن و اما درختهای شاهبلوط، با برگهای خاردار، پوست زبر، تنه زمخت و شاخههای سربالاشان، انگار تعمد داشتند کسی را به خود راه ندهند.
بارون درخت نشین | نشر چشمه
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.