ادگار آلنپو Edgar Allan Poe را به عنوان یکی از بنیانگذاران اصلی داستان کوتاه امروزی میشناسند. وی با ارائهی تعریفهایی کامل و دقیق، در جهت رشد و ترویج داستان کوتاه بسیار کوشید و سپس با نقدهای کوبنده و بیتعارف خود، مسیر نوشتن را برای سایر علاقهمندان به این حوزه، هموار کرد.
«ظرف پنج دقیقه هرچه روی عرشه بود روبیده شد، از آن جمله قایق بزرگ و دیوارهی سمت راست از جا کنده شد و به دریا افتاد و جرثقیل و قرقرههای آن نیز تکهتکه شدند. بهراستی دیگر وضعی بدتر و تأسفآورتر از آن را نمیشد تصور کرد. نزدیک ظهر با اندک آرامش دریا امیدوار شدیم، اما دوباره نومیدی شدیدتر از گذشته بر ما چیره شد، زیرا طوفان چند دقیقهای آرام گرفته بود تا با شدت و حدت بیشتری بتازد. ساعت چهار بعدازظهر، طوفان چنان شدت یافت که دیگر نمیتوانستیم روی پا بند شویم؛ شب که فرا رسید، من دیگر هیچ امیدی به نجات نداشتم. تصور نمیکردم کشتی تا صبح بتواند دوام بیاورد. نیمهشب سطح آب در کشتی بسیار بالا آمد به گونهای که تا عرشهی زیرین رسیده بود. کمی بعد موجی شدید سکان را با خود برد و عقب کشتی از آب بیرون آمد ولی دوباره درون آب افتاد و دچار چنان تکان شدیدی شد که هر لحظه بیم غرق شدنش میرفت. ما میپنداشتیم که سکان تا آخرین دم ایستادگی خواهد کرد؛ زیرا خیلی محکم بود و به نحوی استوار نیز کار گذاشته شده بود که من نظیر آن را تا آن زمان ندیده بودم. زیر قطعهی اصلی آن قلابهای آهنی دو سر نیرومندی، کار گذاشته شده بود و یک رشته از این قلابها نیز زیر پاشنهی سکان نصب شده بود. از میان این قلابها میلهی آهنی کلفتی میگذشت و در نتیجه چرخ سکان آزادانه حرکت میکرد و قسمت هدایتکنندهی آن را که در آب بود به آسانی به چپ و راست میچرخاند. قدرت وحشتناک موجی که آن را از جا کند، از اینجا معلوم میشود، که قلابها چنان که پیشتر گفتم با آنکه در سرتاسر پاشنهی سکان نصب شده بود و نوک آنها از طرف دیگر بیرون بود، همگی بدون استثنا از جای خود بیرون آمده بودند.»[1]
تعدادی از مردم تصور میکنند که نوشتن داستان کوتاه به شدت آسان است و همهی افراد میتوانند داستانهای جذابی بنویسند. عدهای دیگر گمان میکنند هر نویسندهای که رمانهای دلنشینی مینویسد، توانایی نوشتن داستانهای کوتاه را هم دارد و به خوبی از عهدهی این کار بر میآید؛ اما حقیقت این است که نوشتن داستان کوتاه اصول و قواعد خاص خود را دارد و برای خلق یک داستان تأثیرگذار، به تمرین و ممارست نیاز است. برای همهی ما پیش آمده که به سراغ خواندن یک داستان کوتاه رفتهایم؛ اما آن را نیمهکاره رها کرده و از نویسنده ناامید شدهایم و یا حتی سعی کردهایم ایدهای ناب را به یک داستان کوتاه تبدیل کنیم؛ اما در این کار موفق نبودهایم.
تعداد کلمات این نوع داستانها محدود است؛ بنابراین نویسنده باید بتواند تمام ویژگیهای یک داستان جذاب مانند فضاسازی خوب، شخصیتپردازی قوی، مقدمهی حرفهای، پایانبندی دقیق و... را در همین ظرف اندک جای دهد. او باید مهارت لازم و کافی داشته باشد تا بتواند مخاطبان را با خود همراه کند. ادگار آلنپو از جمله افرادی است که در نوشتن داستان کوتاه استاد بود. او آثار بینظیری خلق میکرد و قادر بود خوانندگان را تا آخرین لحظه پای کتابهایش میخکوب کند.
ادگار آلنپو که بود؟
ادگار آلنپو در 29 ژانویهی سال 1809 در بوستون چشم به جهان گشود. پدر و مادر ادگار، هر دو بازیگر بودند و در نمایشهای مختلف به ایفای نقش میپرداختند. اولین طوفان زندگی ادگار در حالی اتفاق افتاد که او فقط یک سال داشت. در سال 1810، پدر خانواده تصمیم عجیبی گرفت. او زن و بچهی خود را رها کرد و به دنبال سرنوشت خود رفت. یک سال بعد از رفتن پدر، مادر خانواده هم جان خود را از دست داد و ادگار از همان روزگار کودکی طعم تلخ تنهایی را چشید. بعد از این اتفاق وحشتناک، دو نفر به نامهای جان و فراسیس آلن، تربیت و سرپرستی ادگار را قبول کردند. جان آلن تاجر بود و وضع مالی خوبی داشت. او سعی داشت در حد توان، زندگی خوبی برای فرزندخواندهاش فراهم کند. ادگار به مدرسه رفت و بعد از پایان دورهی دبیرستان به دانشگاه ویرجینیا راه یافت. در همین دوران وی به قمار و مصرف بیرویهی مشروبات الکلی روی آورده بود. همین مسئله باعث شد که بین او و پدرخواندهاش، درگیریهایی صورت بگیرد. بعد از این بحثها، جان تصمیم گرفت دیگر هزینههای تحصیل وی را پرداخت نکند. ادگار فقط یکسال توانست در دانشگاه ویرجینیا درس بخواند. او به علت مشکلات مالی، از تحصیل بازماند و برای به دست آوردن مخارج زندگی خود، وارد بازار کار شد.
آلنپو برای مدتی وارد ارتش شد؛ اما خیلی زود با این نهاد نظامی خداحافظی کرد و به نویسندگی روی آورد. او ابتدا به سراغ شغل روزنامهنگاری رفت و در یک دفتر روزنامه مشغول به کار شد؛ اما کمی بعد مدیر مجلهی پیام ادبی جنوب شد. در همین مدت، ادگار آلنپو به سرودن شعر و نوشتن داستان مشغول بود. او آثار خود را در مجلهها و روزنامههای گوناگون به چاپ میرساند. اولین مجوعهی شعر ادگار، کتاب تیمور لنگ و دیگر اشعار بود. او این اثر را با نام مستعار "یک بوستونی" در سال 1827 منتشر کرد.
وی در سال 1835 با دخترعمهی خود ازدواج کرد. انگار بخت به ادگار رو کرده بود. آنها زندگی آرامی داشتند و آثار ادگار یکی پس از دیگری به چاپ میرسید. بهترین کتابهای ادگار آلنپو در این دوران منتشر شد و مورد استقبال طرفدارانش قرار گرفت. در همین زمان او به کار نقد هم مشغول شده بود و از منتقدان مطرح آن دوره به حساب میآمد. همه چیز خوب بود تا اینکه ناگهان با یک اتفاق، شرایط تغییر کرد. همسر ادگار آلنپو، ویرجینیا کلم، به بیماری سل مبتلا شد. این بیماری تمام توان او را گرفت و ویرجینیا در سال 1847 همسر خود را تنها گذاشت و درگذشت. ادگار آلنپو، بعد از فوت همسرش به فرد دیگری تبدیل شد. او همواره در رنج و اندوه بود و این حالات روحی در آثارش هم دیده میشد. ماهها طول کشید تا آلنپو بعد از مرگ همسرش بتواند به زندگی عادی برگردد.
پس از چندی، وی تصمیم گرفت دوباره ازدواج کند؛ اما دست سرنوشت قصهی زندگی این نویسنده را به شکل دیگری نوشته بود. آلنپو را چند روز قبل از مرگ، در جوی آب یکی از خیابانهای بالتیمور آمریکا پیدا کردند. او به شدت مجروح شده بود و در 7 اکتبر 1849 برای همیشه چشم از جهان فروبست. در مورد علت دقیق مرگ ناگهانی او حدسهای مختلفی وجود دارد. قتل، خودکشی، سکته، مصرف زیاد مشروبات الکلی، درگیری مسلحانه، بیماری قلبی و... تنها بخشی از این گمانها است. سالهای زیادی از این تاریخ میگذرد؛ اما هنوز هیچکس نتوانسته راز درگذشت این نویسنده را کشف کند.
سبک نوشتههای ادگار آلنپو
ادگار آلنپو نقش بزرگی در ادبیات جهان و به خصوص ادبیات آمریکا دارد. او بنیانگذار جنبش مکتب ادبی رمانتیسم در آمریکا بود. بیشتر آثار آلنپو در ژانر وحشت نوشته شده است. او عمدهی داستانهای خود را در فضایی خیالی تعریف میکرد و در بیان داستانهای پلیسی، کارآگاهی و جنایی مهارت زیادی داشت. بیشتر کتابهای این نویسنده در فضایی سیاه، تاریک و رازآلود روایت شدهاند و دربردارندهی مفاهیم مختلفی مانند مرگ، رنج، اندوه، تنهایی و... هستند. وی شخصیتهای اصلی کتابهایش را از بین افراد تنها و زجرکشیده انتخاب میکرد. ادگار آلنپو خودش طعم فقر را چشیده بود و این مسئله باعث شد تا در آثارش نسبت به مشکلات اقتصادی و مالی مردم جامعه، بیتفاوت نباشد. ویلیام فاکنر، توماس مان، خورخه بورخس، ژول ورن و... از جمله افرادی هستند که از ادگار آلنپو تاثیر پذیرفتهاند.
آثار ادگار آلنپو
این نویسندهی آمریکایی در حوزههای مختلف ادبی فعالیت داشته و آثار بینظیری خلق کرده است. شعر کلاغ، شعر اعراف، مقاله دربارهی عالم مادی و معنوی، داستان سوسک طلایی، فروپاشی خانمان آشر، سرگذشت آرتور گوردن پیم، قلب رازگو، گربهی سیاه، قتلهای خیابان مورگ و... تنها بخشی از گنجینهی آثار ادگار آلنپو هستند. داستانهای این نویسنده به شدت ذهن مخاطب را درگیر میکند و بسیاری از منتقدان به نقد آثار ادگار آلنپو پرداخته اند.
کتاب سوسک طلایی
کتاب سوسک طلایی ادگار آلنپو در سال 1843 منتشر شد. ویلیام لوگراند شخصیت اصلی این داستان کوتاه است. او در یک جزیره زندگی میکند. روزی ویلیام در حال قدم زدن بود که ناگهان در پای خود احساس سوزش میکند. او متوجه میشود که یک سوسک طلایی او را گاز گرفته است. راوی این کتاب دوست ویلیام است. لوگراند سعی دارد تا با هر شیوهای این سوسک عجیب را به رفیق خود نشان دهد. او تصویر این سوسک را بر سطحی میکشد و نقاشی را به دوست خود نشان میدهد. راوی عقیده دارد که این سوسک به شدت شبیه جمجمهی یک انسان است. بعد از گذشتن چند ماه، راوی مطلع میشود که دوستش، ویلیام بیمار شده است. او به دیدن رفیق خود میرود. بعد از این عیادت، مسیر زندگی تمام افراد خانه برای همیشه تغییر میکند و همین مسئله موضوع اصلی این داستان است.
سوسک طلایی و چند داستان دیگر
کتاب فروپاشی خانمان آشر
فروپاشی خانمان آشر یا زوال خاندان آشر اثری از ادگار آلنپو است که در سال 1839 منتشر شد. راوی این کتاب بینام است. روزی از روزها، او از دوست دوران کودکی خود، رودریک آشر، نامهای دریافت میکند. رودریک در این نامه از بیماریهای گوناگون جسمی و روحی خود صحبت کرده است. راوی تصمیم میگیرد دوست خود را ملاقات کند. او به خانهی آشر میرود. مادلین، خواهر رودریک، هم در همان خانه زندگی میکند. او از بیماری شدید جسمی رنج میبرد.
فروپاشی خانمان آشر
بعد از گذشتن چند روز، رودریک آشر خبر فوت مادلین را به دوست قدیمی خود میدهد و از او درخواست میکند تا جنازه را به مدت دو هفته دفن نکنند و از آن در یک تابوت نگهداری نمایند. در این مدت، رودریک و راوی احساس آشفتگی عمیقی را تجربه میکنند و این مسئله تازه شروع ماجرای ترسناکی در قلب این خانهی قدیمی است. آلنپو در این کتاب به خوبی از تکنیک تعلیق استفاده میکند. او با فضاسازی دقیق، ترس را به مخاطبان خود منتقل کرده و وحشت را در دل آنها میاندزد. کارگردانهای مختلفی مانند ژان اپستاین، راجر کورمن و... این داستان کوتاه جذاب را به فیلم سینمایی تبدیل کردهاند.
کتاب سرگذشت آرتور گوردن پیم
سرگذشت آرتور گوردن پیم در سال 1838 منتشر شد. این کتاب تنها رمان ادگار آلنپو است. او در این اثر داستان زندگی نوجوانی به نام آرتور را برای مخاطبان کتاب تعریف میکند. آرتور به صورت مخفیانه سوار یک کشتی شکار نهنگ میشود. کشتی در دریاها و اقیانوسها در حال حرکت است که ناگهان یک شورش بزرگ اتفاق میافتد. آرتور به همراه دو فرد دیگر، قصد دارند محیط کشتی را آرام کنند؛ اما یک حادثهی غیرمنتظرهی دیگر همه چیز را خراب میکند. طوفانی شدید کشتی را در هم میشکند و تعداد زیادی از مسافران غرق میشوند.
کشتی دیگری به صورت اتفاقی از آن ناحیه عبور میکند. رسیدن این کشتی جدید سبب میشود تا آرتور به همراه چند نفر دیگر از دل آن طوفان سهمگین نجات پیدا کنند. ناخدای کشتی جدید این افراد را در یک جزیرهی سرسبز پیاده میکند و به راه خود ادامه میدهد. ساکنان جزیره با آرتور و همراهانش بسیار مهربان هستند و از آنان پذیرایی میکنند؛ اما بعد از مدتی پرده از یک راز وحشتناک برداشته میشود. رازی که باعث میشود آرتور به فرار از جزیره فکر کند. سرگذشت آرتور گوردن پیم جزو اولین کتابهایی است که ماجراهای یک سفر دریایی را به تصویر میکشد. آلنپو در این اثر برای اینکه داستانی واقعی را در اختیار مخاطبانش بگذارد، از تجربیات خود در مورد سفر با کشتی و قایق در دل دریا استفاده میکند.
کتاب قلب رازگو
قلب رازگو یا این قلب افشاگر در سال 1843 منتشر شد. این کتاب یک داستان کوتاه است. این داستان که در ژانر وحشت نوشته شده، در مورد مردی دیوانه است. خوانندگان کتاب اطلاعات زیادی از مرد قصه ندارند و مشخص نیست با چه آدمی در طول داستان برخورد میکنند. آنها تنها این را می دانند که این مرد جنونزده، به شدت خونسرد و بیاحساس است. او تنها به این دلیل که از چشمهای یک پیرمرد خوشش نمیآید، او را میکشد و جسدش را در کف اتاق دفن میکند.
بعد از این عمل زشت و نکوهیده، روزگار مرد قاتل سیاه میشود. او مدام در خیالات خود صدای ضربان قلب پیرمرد را میشنود و این صدا برای لحظهای از گوش او بیرون نمیرود. مرد به قدری از این صدا کلافه، ناآرام و آشفته شده که تصمیم میگیرد خودش را به عنوان قاتل به پلیس معرفی کند. آلنپو این داستان را به شکلی جلو میبرد که مخاطب هم برای پیرمرد بیچاره دلسوزی میکند و هم مدام به بیماری روحی قاتل میاندیشد.
کتاب کلاغ
شعر کلاغ یا غراب در سال 1845 منتشر شد. موضوع شعر کلاغ عشق، مرگ، تنهایی، اندوه و... است. کلاغی سخنگو در این شعر وجود دارد که با یک جوان عاشق دیدار میکند. جوانی که معشوق خود را از دست داده است و حالا باید با رنج نبودن او کنار بیاید. مرد عاشق حال روحی بدی دارد و مدام گریه میکند. کلاغ شاهد احوال این مرد شیدا است. او روی یک مجسمه نشسته و با صحبتهای خود، باعث میشود آتش عشق در قلب این جوان غمگین بیشتر زبانه بکشد و داغ دلش تازه شود.
آلنپو در این اثر آهنگین از فرهنگ عامه هم استفاده کرده است. در شعر کلاغ اشاراتی هم به ادبیات کلاسیک مشاهده میشود. اگر دوست دارید این شعر جذاب و زیبا را بخوانید، میتوانید عبارت دانلود کتاب کلاغ از ادگار آلنپو را در اینترنت جستجو کنید.
آثار ادگار آلنپو به شدت خواندنی هستند. اگر به خواندن داستانهای کوتاه علاقه دارید و از مطالعهی قصههای ترسناک و رازآلود لذت میبرد و یا دوست دارید هنگام خواندن کتاب، احساس ترس و اضطراب را تجربه کنید، مطالعهی آثار این نویسندهی آمریکایی را بههیچوجه از دست ندهید.
[1]- ( آلنپو، 1378: 122و123)
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.