آن قدر کشیده بود که از نشئگی خوابش برده بود
بخشی از کتاب «پرتقال خونی» اثر پروانه سراوانی پرویز میان دود تلخ خوابش برده بود که بیرون زدیم. سیروس سیخ سرخ شده را روی گلوله تریاکی که سرسنجاق قفلی زده بود، می‌گذاشت و با ولع به لوله‌ی کاغذی‌اش پ...رمان
داستان
اما چرا مرگ مهم‌ترین واقعه زندگی ماست؟
بخشی از کتاب «مرگ» اثر تاد می اما چرا مرگ مهم‌ترین واقعه زندگی ماست؟ چون مرگ پایان هر واقعه دیگری در زندگی ماست. پایان دوستی‌ها، طرح و برنامه‌ها، و هر مشغله و ارتباط دیگر ما در...روانشناسی
دین و مذهب
فلسفه
جامعه شناسی
«آرام بگیرید٬ برادر!»
بخشی از کتاب «غول مدفون» اثر كازوئو ایشی گورو با این همه، غول‌ها، اگر کسی کاری به کارشان نداشت، چندان هم بد نبودند. آدم بایست می‌پذیرفت که هرازگاه، یکی از این موجودات خشمگین، شاید پس از مرافعه‌ا...ادبیات
ناواقع‌گرا
رمان
داستان
تنها با اشاره‌ی سرانگشت‌تان، به اطلاعاتی وسیع دسترسی پیدا می‌کنید
بخشی از کتاب «چگونه در عصر دیجیتال عقب نمانیم» اثر تام چتفیل... مفهوم دقیق جست‌و‌جو و تحقیق در محیط اینترنت را در نظر بگیرید. به‌راحتی می‌توان پذیرفت که اطلاعاتی مانند بلندترین کوه، یا پرجمعیت‌ترین شهر دنیا، ارز...فلسفه
روانشناسی
علوم
شاید هم، خیلی ساده، دلیلش این بود که...
بخشی از کتاب «عشق و چیزهای دیگر» اثر مصطفی مستور منظورم این است که حالا که سال‌ها از آن زمان گذشته در وقایع آن شب شک کرده‌ام. البته آن شب همه چیز را باور کرده بودم. فکر می‌کنم دلایل زیادی باعث می...رمان
داستان
«من و تو؟»
بخشی از کتاب «ما تمامش می‌کنیم» اثر كالین هوور سر تکان داد. «نه. گیاهان و انسان‌ها. گیاهان برای اینکه زنده بمونن، باید به طریق صحیح دوست داشته بشن. آدمام همین‌طور.زنان
داستان
رمان
عاشقانه
جامعه شناسی
«پونزده سال. یه مقدار شکلات سمی می‌خواستم.»
بخشی از کتاب «مغازه‌ی خودکشی» اثر ژان تولی دخترک نوجوان بین آدامس‌های بادکنکی، آب‌نبات‌های شانسی و شکلات‌های مرگ‌آور مردد مانده بود و نمی‌دانست کدام را انتخاب کند. یک نوع صدف مکیدنی سمّی هم بود...ادبیات
داستان
رمان
ناواقع‌گرا
طنز
به هر حال، ما به شیوه‌های مختلف حواس خودمان را پرت می‌کنیم
بخشی از کتاب «چگونه رنج بکشیم» اثر کریستوفر همیلتون شاید بهترین نمونه حواس‌پرت کردن خودخواسته در عصر مدرن در اغلب موارد استفاده از فناوری‌‌ای باشد که احاطه‌مان کرده است – تلویزیون، فیلم، اینترنت، تلف...روانشناسی
فلسفه
«خوشا به حالت! هیچ فکر نمی‌کردم که به همین زودی مرا ترک کنی...»
بخشی از کتاب «هیچ یک از آنها باز نمی گردد» اثر آلبا دسس پدس غیظ شدیدی تمام وجودم را در خود گرفته بود. نوعی عصیان به‌خاطر این که قادر نبودم کاری را که مایلم انجام بدهم. از خودم بدم می‌آید. این «من» من نیستم.» پ...ادبیات
جنگ
رمان
داستان
