کتاب چرا ملتها شکست میخورند؟ (Why nations fail) نوشتهی دارون عجماوغلو و جیمز ای.رابینسون سعی دارد مخاطبان را با ریشههای اصلی قدرت، ثروت و فقر در جوامع مختلف آشنا سازد. اوغلو پژوهشگر، استاد، نویسنده و اقتصاددانی معروف است و رابینسون دکترای علوم سیاسی دارد و از استادان برجستهی دانشگاه هاروارد محسوب میشود. این دو نویسنده سعی دارند در کتاب خود با نگاهی جدید و متفاوت، دلایل شکست ملتها را در ادوار گوناگون بیان کنند. آنها ضمن استفاده از آموختههای خود در حوزهی اقتصاد و سیاست، به تاریخ و تجربهی ملتهای مختلف توجهی ویژه نشان میدهند و میکوشند به ملتها بیاموزند چگونه میتوانند در جادهی موفقیت، رشد و توسعه گام بردارند.
این کتاب در سال 2012 نوشته شد و مورد تحسین بسیاری از اقتصاددانان و اندیشمندان مطرح مانند رابرت سولو، میشل اسپنس، پیتر دیاموند و ... قرار گرفت. نشر روزنه این کتاب را با ترجمهی محسن میردامادی و محمدحسین نعیمیپور منتشر کرده است. نشر دنیای اقتصاد و نشر هنوز نیز این اثر را به ترتیب با عنوانهای چرا کشورها شکست میخورند؟ و نابرابری ملتها در اختیار علاقهمندان قرار دادهاند. همچنین نسخهای صوتی از چرا ملتها شکست میخورند؟ با خوانش تایماز رضوانی منتشر شده است.
دقیقاً در همان زمان که یک نوجوان پانزدهسالهی انگلستانی تصمیم دارد برای مهمانی آخر هفتهی خود برنامه بریزند و دوستانش را دعوت کند، کودکی در آفریقای جنوبی به دنبال تکهای نان خشک برای خوردن میگردد تا از گرسنگی نمیرد. بسیاری از رویاهای ما برای سایر افراد خاطره و تعداد زیادی از مشکلاتمان آرزوی برخی دیگر از مردم است. ما در دنیایی زندگی میکنیم که تا این اندازه بیرحم، خشن و ناعادلانه است. هرچند فقر مفهومی نسبی است، اما این فاصله و شکاف عظیم طبقاتی در سطح بینالملل را بههیچوجه نمیتوان عادی تلقی کرد. این حجم از تفاوت درآمد و سطح زندگی در کشورهای توسعهیافته و کشورهای جهان سوم چه علتی دارد؟ اوغلو و رابینسون در کتاب خود با استدلالهایی محکم و دلایلی منطقی علت این تفاوتها را بازگو میکنند.
علل نابرابری در جهان
نویسندگان کتاب نظریههای مختلفی که دربارهی تفاوتهای عمیق اقتصادی در سطح بینالملل وجود دارد را بررسی میکنند. عدهای علت این تفاوتها را جبر جغرافیایی میدانند و با استناد به این داده که کشورهای فقیر معمولاً بین مدارهای رأسالسرطان و رأسالجدی قرار گرفتهاند، معتقدند مردمی که در مناطق استوایی زندگی میکنند کنجکاو، خلاق و سختکوش نبوده و نسبت به افرادی که در مناطق معتدلتر ساکنند، اراده و پشتکار کمتری دارند و خودشان خواهان حکومتهای دیکتاتوری هستند. به عقیدهی آنها وجود بیماریهای مختلف مانند مالاریا و نداشتن خاک حاصلخیز از دیگر دلایل محیطیای است که باعث شده بعضی کشورها همواره در فقر بمانند. البته وجود کشورهای ثروتمندی چون سنگاپور این نظریه را نقض میکنند.
فرضیهی دیگری دلیل این نابرابری اقتصادی را نوع فرهنگ مردم بیان میکند. در این نظریه مسائل مربوط به دین، اخلاق، ارزشها و عقاید جمعی یک ملت علت اصلی شکافهای اقتصادی است. بسیاری از افراد باور دارند علت فقر کشورهای گوناگون پیروی از هنجارهای اجتماعی اشتباه، اعتقاد به جادو و نیروهای فراطبیعی و عدم توجه به فناوریهای کشورهای غربی است. برخی از طرفداران فرضیهی فرهنگ، توسعهی کشورهای غربی را به بحث اروپایی بودن یا نبودن ملتها ربط میدهند و نژاد اروپایی را به سبب اخلاقیات کاری و توجه به ارزشهای والا لایق رشد میدانند. تفاوت اقتصادی و سطح رفاه در کرهی شمالی و جنوبی بسیار زیاد است، اما اگر منصفانه به دنبال علت اصلی تفاوتها بگردیم، این دو کشور از لحاظ فرهنگ، دین، آدابورسوم و... به همدیگر شباهتهای فراوانی دارند، بنابراین فقر کرهی شمالی و ثروت کرهی جنوبی ارتباط معناداری با فرضیهی فرهنگ ندارد.
فرضیهی غفلت یکی دیگر از این نوع نظریات مشهور است. این نظریه بیان میکند که نداشتن اطلاعات کافی و ناکارامدی شیوههای حکمرانی و بیتدبیریهای سیاسی و اقتصادی باعث شده حاکمان مختلف نتوانند کشورهای فقیر را به ثروت و رفاه برسانند. شاید غفلت مسئولان در جوامع فقیر و توسعهنیافته سهم ناچیزی در عقبماندگی کشورها داشته باشد، اما باید بپذیریم که بسیاری از اشتباهات کلان مانند ایستادگی در برابر تغییر و عدم توجه به فناوریهای جدید عامدانه صورت میگیرد تا قدرت حاکمان همواره حفظ شود، زیرا اگر غفلت علت فقر جوامع بود با آگاهیبخشی، آموزش و یا حتی آزمون و خطا همهی ملتها میتوانستند به سمت توسعه حرکت کنند.
«لی به فکر ساختن دستگاهی افتاد که مردم را از زحمت تمامنشدنی بافتن پوشاک با دست معاف کند. او حکایت میکند که "کمکم وظایفم را در قبال کلیسا و خانواده از یاد بردم و اندیشهام در مورد دستگاه و ساخت آن تمام ذهن و قلب مرا به خود مشغول کرد." سرانجام در سال 1589 دستگاه یا به قول لی "دار بافندگی" آماده شد. او با هیجان به لندن رفت تا با ملکه ملاقات کند، میزان سودمندی آن دستگاه را به او نشان دهد و از او درخواست پروانه اختراع نماید، تا مانع از نسخهبرداری دیگران از این طرح شود. او برای سوار کردن دستگاه ساختمانی اجاره کرد و با کمک ریچارد پارکینز، نماینده منطقه خود در پارلمان، موفق شد با یکی از اعضای شورای مشاوران ملکه به نام هنری کری، لرد هاندسن، دیدار کند. متعاقباً کری برنامهای تنظیم کرد تا ملکه دستگاه را ببیند ولی واکنش الیزابت اول خردکننده بود. او درخواست لی را برای پروانه اختراع رد کرد و با تأکید گفت "تو بلندپروازی آقای لی. ملاحظه کن که اختراع تو چه میتواند بر سر رعایای فقیر من بیاورد. مطمئناً محروم کردن آنان از اشتغال برایشان ویرانی به بار خواهد آورد و آنها را به گدایی وا خواهد داشت."»[1]
اوغلو و رابینسون در کتاب خود از نظریهی جدیدی سخن میگویند. نظریهای که مخالف صددرصد الیگارشی[2] یا اندکسالاری است و ارتباط موثر بین ملت و دولت را ضامن رسیدن به توسعه معرفی میکند.
قدم گذاشتن در مسیر توسعه
اوغلو و رابینسون معتقدند اصلاح نهادهای سیاسی و اقتصادی در جوامع میتواند در رشد و توسعهی کشورها موثر باشد و همهی دولتها باید از سیاستهای اقتدارگرایانه و استثماری خود فاصله بگیرند و تلاش کنند با اقتصادی فراگیر و سیاستی کثرتگرا به قلههای موفقیت نزدیک شوند. آنها از راز شکوفایی کشورهای ثروتمندی مانند انگلستان، کرهی جنوبی، سنگاپور و... پرده برمیدارند و سیاستهای اشتباه، بیقانونی و فضای بستهی کشورهای فقیر مانند مکزیک، مصر، سوریه و... را خیلی خوب به تصویر میکشند.
«اگر شما یک کارآفرین مکزیکی باشید موانع ورود به بازار نقشی اساسی در هر مرحله از حرفهی شما ایفا میکند. این موانع شامل اخذ مجوزهای اجباری و پرهزینه، خط قرمزی که میباید از آنها عبور کرد، سیاستمداران و متصدیانی که بر سر راه قرار گرفتهاند و نیز مشکل تأمین سرمایه از طریق موسسات مالی است که معمولاً با دولتمردان همدستند، یعنی با همان کسانی که سعی دارید با وجود سنگاندازیهایشان در بازار رقابت باقی بمانید. این موانع میتوانند چندان چیرگیناپذیر باشند که شما را از وضعیت سوددهی خارج کنند و هم میتوانند به بهترین دوست شما تبدیل شوند و رقبایتان را در تنگنا قرار دهند. اینکه در عمل کدام سناریو به اجرا در میآید بستگی به کسانی دارد که میشناسید، یا قادرید آنها را تحت تأثیر قرار دهید و کسانی که میتوانید به آنان رشوه بپردازید.»[3]
نویسندگان کتاب باور دارند که اگر سیاستمداران یک کشور بتوانند بین دوراهی در نظر گرفتن منافع جمعی و حفظ حکومت خود، به وضعیت عموم مردم فکر کنند و ضمن حمایت از صنایع داخلی، تجارت آزاد، خصوصیسازی، توجه ویژه به علم روز دنیا، دوری از اقتصاد دستوری و... به سمت مردم سالاری حرکت نمایند، بهتدریج دموکراسی در جامعه حاکم میشود و به اقتصادی پایدار و پویا دست پیدا میکنند.
اوغلو و رابینسون عقیده دارند حتی اگر رشدی در حکومتهای دیکتاتوری اتفاق بیفتد نمیتواند پایدار باشد و درنهایت مانند سیاستهای استثماری شوروی بعد از رسیدن به توسعهای حیرتانگیز به شکست محکوم است. آنها نشان میدهند چگونه فرادستان جامعه با یک تصمیم در بزنگاههای تاریخی مانند گسترش یک بیماری خاص مثل طاعون، جنگهای داخلی، رهایی از استعمار و... میتوانند سرنوشت مردم خود را برای همیشه تغییر دهند. اوغلو و رابینسون کمکهای بشردوستانهی خارجی حکومتهای ثروتمند به کشورهای فقیر مانند ساخت مدرسه، پرداخت حقوق معلمان، تأمین نیازهای دارویی و... را سودمند تلقی میکنند، اما معتقدند این نوع کمکها را نمیتوان بهعنوان راهحل اصلی برونرفت از مشکلات در نظر گرفت و دو نکتهی مهم را یادآور میشوند.
«نخست آنکه امروزه کمکهای خارجی ابزار چندان موثری برای حل و فصل عدم توفیق فقر نیست، بلکه از حصول چنین نتیجهای فاصلهی بسیار دارد. کشورها برای شکستن چرخهی فقر نیازمند نهادهای سیاسی و اقتصادی فراگیرند. کمکهای خارجی نوعاً کار اندکی در این زمینه انجام میدهند و با شیوه سازماندهی فعلی آنها چنین کاری مطمئناً امکانپذیر نیست. تشخیص ریشههای فقر و نابرابری در جهان دقیقاً به این خاطر اهمیت دارد که به وعدههای گمراهکننده امید نبدیم. از آنجا که این ریشه در نهادها نهفته است، کمکهای خارجی در چارچوب نهادهای مفروض در کشورهای دریافتکننده کار اندکی در جهت برانگیختن رشد پایدار از پیش خواهد برد. دوم آنکه با توجه به حیاتی بودن توسعه نهادهای اقتصادی و سیاسی فراگیر، استفاده از جریانهای موجود کمک خارجی لااقل میتواند تا حدودی در جهت تسهیل چنین توسعهای مفید باشد. همانطور که دیدیم، در اینجا مشروط کردن راهحل مناسبی نیست زیرا مستلزم همکاری با حاکمان فعلی است. شاید سازماندهی کمکهای خارجی به گونهای که گروهها و رهبران حذف شده از قدرت را به فرایند تصمیمگیری وارد سازد و به بخش گستردهای از مردم قدرت ببخشد، چشمانداز بهتری باشد.»[4]
آنها درنهایت به نقش گستردهی رسانههای آزاد و فناوریهای ارتباطی در آگاهیبخشی به مردم، توانمندسازی آنها و هدایت قشر وسیعی از جامعه به سمت جایگزینی و اصلاح نهادها اشاره میکنند.
سبک کلی کتاب چرا ملتها شکست میخورند؟
کتاب چرا ملتها شکست میخورند؟ میزان رفاه اقتصادی را تنها عاملی دانسته که باعث موفقیت و یا شکست ملتها میشود و این بیتوجهی به ملاکهای دیگر مانند حس رضایتمندی، خوشحالی اجتماعی، تعاون و همکاری ملی و ... باعث شده برخی افراد این اثر را کتابی تکبعدی بدانند. چرا ملتها شکست میخورند؟ یک پیشگفتار و 15 فصل دارد و احمد میدری، اقتصاددان و معاون رفاه اجتماعی وزارت تعاون، مقدمهای بر آن نوشته است. نویسندگان برای بیان مفهوم مورد نظرشان در هر بخش به مباحثی که پیشتر اشاره شده و یا در فصلهای بعدی مطرح میشود اشاره میکنند و به همین دلیل بین فصلها پیوستگی دیده شده و مطالب کاملاً به یکدیگر مرتبط هستند.
این کتاب ِپژوهشمحور با نگاهی دقیق به تاریخ، علل وقوع انقلابهای مختلف در کشورهای گوناگون و نتیجهی آنها را از عصر نوسنگی تا تحولات گستردهی منطقهای در سال 2011 با نام بهار عربی مورد بررسی قرار داده است. چرا ملتها شکست میخورند؟ کتابی تخصصی نیست و برای مخاطب عام قابلفهم است. اوغلو و رابینسون در کتاب خود از جزئیات دقیق، مثالهای گوناگون، نقشههای مختلف، نقلقولهای متعدد از افراد معروف و ... استفاده میکنند تا مخاطبان مباحث را بهتر فراگیرند. آنها در انتهای کتاب منابع مورد استفادهی خود را بهصورت کامل به خوانندگان معرفی میکنند.
تفاوتی ندارد در کدام نقطه از کرهی زمین به دنیا آمده باشید و سرزمینتان تا چه اندازه غرق در فساد، ظلم، ستم، خفقان و... باشد، در هر صورت دوست دارید روزی سربلندی و سعادتش را ببینید زیرا عشق به وطن یکی از عزیزترین داراییهای هر انسان در طول زندگی است. کتاب چرا ملتها شکست میخورند؟ به شما میآموزد چگونه از یک اشتباه درس بگیرید، آگاه شوید و میهنتان را دوباره خشت به خشت بنا کنید. برای مطالعهی این کتاب نیازی نیست حتماً سیاستمدار، قانونگذار یا اقتصاددان باشید. اگر به دنبال کلید حل مشکلات وطن میگردید، خواندن چرا ملتها شکست میخورند؟ را فراموش نکنید.
چرا ملت ها شکست می خورند (ریشه های قدرت، ثروت و فقر)
منبع: عجماوغلو، دارون و جیمز ای.رابینسون، چرا ملتها شکست میخورند؟، ترجمهی محسن میردامادی و محمدحسین نعیمیپور، تهران، روزنه، 1392
[1]- عجماوغلو و رابینسون، 1392: 236
[2]- حکومت گروههای خاص
[3]- عجماوغلو و رابینسون، 1392: 53_54
[4]- همان، 588
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.