من یک آدم معمولی‌ام و بلدم داستان بنویسم

عباس معروفی: مروری بر زندگی و آثار

عاطفه طهماسیان

شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷

(1 نفر) 5.0

عباس معروفی در کتاب فروشی اش در برلین

عباس معروفی، نویسنده و ناشر ایرانی، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ در تهران متولد شد. در دبیرستان ریاضی خواند؛ اما از نوجوانی به نوشتن علاقه‌مند بود و نهایتا برخلاف انتظار خانواده‌اش، برای ادامه‌ی تحصیل در دانشگاه رشته‌ی ادبیات دراماتیک را برگزید و سپس سال ها به دبیری ادبیات مشغول بود. اولین کتابش را با نام روبروی آفتاب در سال 1359 منتشر کرد و بدین ترتیب به‌طور جدی وارد حوزه‌ی نویسندگی شد. اما سکوی پرتاب او کتاب سمفونی مردگان بود؛ اثری که عباس معروفی را عباس معروفی کرد. معروفی در کنار نویسندگی، در زمینه‌ی موسیقی و مطبوعات نیز فعالیت داشته است. حدودا سه سال مدیر ارکستر سمفونی تهران بود و با مجلات و نشریات گوناگونی همکاری داشت. مجله‌ی گردون را شخصا در سال 1369  بنیاد نهاد که پنج سال بعد، توقیف شد.

عباس معروفی در سال 1996 میلادی به‌اجبار ایران را ترک کرد و تا پایان عمر نیز دور از وطن  و در برلین روزگار گذراند. ترک وطن هرگز برای او خوشایند نبود؛ چنان که در چندین مصاحبه وضعیت خود را پس از مهاجرت با عبارت "تبعیدِ در تبعید" توصیف می‌کند. حتی می‌بینم که در سال‌های اول مهاجرت به‌وضوح کم‌کار می‌شود؛ اما در ادامه به مسیر خود بازمی‌گردد. او در سال 2003 یک کتاب‌فروشی در برلین راه انداخت و به سبب علاقه‌ی بسیاری که به صادق هدایت داشت، آن را "خانه‌ی هدایت" نامید. در این مجموعه _که محل گرد‌همایی و دیدار بسیاری از ایرانیان مقیم آلمان است_ معروفی به کمک دخترش، سارا، به نشر و توزیع کتاب‌های ایرانی و آلمانی می‌پردازد.

معروفی چند سال درگیر نوعی سرطان بدخیم و در‌ حال‌ گسترش بود؛ توده‌ای که از گلوگاه برآمد و سرانجام به تومور مغزی تبدیل شد. او در یکی از یادداشت‌هایش در همین ایام می‌نویسد: «فردا مغزم را جراحی می‌کنند تا این موجود پلشت را از سرم بیرون بیندازند. اگر خوب شدم و سالم بیرون آمدم، داستان این غمباد را می‌نویسم. [...] می‌نویسم که نسل‌های بعد بدانند چرا ما به این روز افتادیم. اما اگر نیامدم، دخترانم نوشته‌های مرا منتشر خواهند کرد.»[1]

او سرانجام دهم شهریور ۱۴۰۱ درگذشت و در برلین به خاک سپرده شد.

آثار

معروفی تاکنون آثار متنوعی در حوزه‌ی رمان، داستان کوتاه، نمایش‌نامه، پژوهش، شعر و... نوشته است. فهرستی گزیده از آثار او به‌شرح زیر است

رمان

  • سمفونی مردگان (1368)
  • سال بلوا (1371)
  • پیکر فرهاد (1381)
  • فریدون سه پسر داشت (1382)
  • تماما مخصوص (1389)
  • نام تمام مردگان یحیی است (1397)

داستان کوتاه (مجموعه داستان)

نمایش‌نامه

  • وَرگ (1365)
  • دلی‌بای و آهو (1366)
  • ... و خدا گاو را آفرید، تغییرنام‌یافته به آونگ خاطره‌های ما (1382)

پژوهش (مجموعه مقالات)

  • این‌سو و آن‌سوی متن (منتشر‌شده در برلین، 2012)

شعر

  • نامه‌های عاشقانه و منظومه‌ی عین‌القضات و عشق (2011)
  • چهل‌ساله‌تر از پیامبر (2018)
عباس معروفی عکس از sepehr atefi

کتاب سمفونی مردگان

«آیدین گفت: یک زمانی متوجه می‌شوی که من از این‌جا رفته‌ام.»[2] شاید سمفونی مردگان برای عباس معروفی و طیف وسیعی از خوانندگان و علاقه‌مندانش، متمایزترین اثر او باشد. نویسنده به واسطه‌ی این کتاب، در آغاز جوانی به شهرت و محبوبیت چشمگیری دست یافت و موفق به کسب جایزه‌ی سال 2001 بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سورکامپ شد. سمفونی مردگان، داستان مرگ‌های تدریجی است؛ سکون، خاموشی و سرانجام تاریکی. داستان خانواده‌ی اورخانی در اردبیل و حدودا مابین دهه‌ی بیست تا پنجاه روایت می‌شود؛ جابر اورخانی و فرزندانش یوسف، آیدین، آیدا و اورهان و البته مادری که حتی نامی در داستان ندارد؛ در سایه‌ی هویتِ مذکر.

پدر مردی سنتی و بازاری است که تمام زندگی برای او در حجره‌ی آجیل‌فروشی‌اش خلاصه می‌شود. او نسبت به اعضای خانواده‌اش رویکردی مستبدانه و خالی از عاطفه دارد. به‌نظر می‌رسد این میل به سلطه‌جویی و خودرأیی در او ریشه در دو مولفه دارد؛ مسری بودنِ میل به قدرت و فطرتِ خشن و مجروح او. استبداد ساختاری سلسله‌مراتبی دارد و اجتماعی خودکامه که قدرتی مستبد بر آن حکم‌فرماست، اندک‌اندک اصول بنیادین خود را به مردمانش سرایت می‌دهد. از طرفی دیگر جابر _همان‌طور که از نامش پیداست_ خود نیز سرشتی جبرگرا دارد و چه‌بسا بتوان گفت ستم‌های او _و خصوصا رفتارهای خصومت‌آمیزش با آیدین_ ریشه‌ی عاطفی دارد. «همه‌ی این خشونت‌های او در اصل برخاسته از مهر پدری است. منتها چون جز زبان خشونت، زبان دیگری نمی‌داند، با آیدین چنین ستم پیشگی می‌کند.»[3]

سمفونی مردگان (جیبی)

نویسنده:
عباس معروفی
ناشر:
ققنوس
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست

طبیعتا در چنین فضای خشک و رعب‌آلودی برای دیگر اعضای خانواده، خصوصا زنان مجالی برای عرض اندام نمی‌ماند؛ نیروها همه تحت فرماندهیِ پدر! در این میان تنها آیدین است که استقلالِ سرزمینِ وجودش را طلب می‌کند. او حاکمیتِ مطلق پدر را نمی‌پذیرد و از ارزش‌های او سر بازمی‌زند؛ یک تصمیم و یک عمر تاوان. آیدین اورخانی تمام عمر غرامت این تفاوت را می‌پردازد؛ کتاب‌هایش را مقابل چشمانش به‌آتش می‌کشند، محروم و آواره‌اش می‌کنند و سرانجام او را به مرز جنون می‌رسانند. در میان این همه طوفان، ناگهان عشق به سراغ آیدین می‌آید؛ بیم و امید. زنی که آمدنش به زندگی آیدین چون مرهمی است بر زخم‌ها و رفتنش کُشنده‌تر از هر زخمی.

«از آن پس آیدین تمام روز را به شوق یک دیدار آنی کار می‌کرد که سورمه شیشه‌ی مشجر سقف را می‌‌گشود و تمامی خستگی آیدین را بر زمین می‌گذاشت. دیداری که انگار دریا را به تلاطم وامی‌داشت، زمان را کند می‌کرد و شور و عشقی پنهانی در دل آیدین می‌پروراند. هفته‌ها و ماه‌ها گذشت و او خانواده‌اش را از یاد برد، شعرهایش را به‌کلی فراموش کرد و باز لاغر و لاغرتر شد. یک روز کار و در پایان روز، یک لحظه دیدار. دیدار چشم‌هایی به رنگ عسل.»[4]

 از طرفی دیگر اورهان نیز با آیدین درگیر است. او به‌ظاهر منتقد برادر است؛ اما در حقیقت نسبت به او حسد و کینه‌ای عمیق دارد؛ نفرتی ناشی از حقارت نفس. «اورهان می‌خواهد همچون آیدین باشد، اما نمی‌تواند. تیغ خشم و درد و رنج حاصل از این ناکامی، می‌بُرد و سرخی خون فواره می‌زند.»[5] بدین ترتیب، دو برادر در تقابلی شناخته‌شده و تاریخی قرار می‌گیرند و سرانجام داستان در همان‌جایی که شروع شده بود، تمام می‌شود... در تقابل دو برادر و تمایل به برادرکُشی به‌وضوح ردپای اسطوره را می‌بینیم. نویسنده با الگوبرداری از انگاره‌ای ازلی _هابیل و قابیل_ در رابطه‌ی آیدین و اورهان داستان خود را پی‌ریزی می‌کند.

سمفونی مردگان رمان قدرتمندی است. معروفی در این داستان از نام‌ها، رنگ‌ها و یکایک کلمات بهره‌ای هوشمندانه برده؛ به وجهی که هر یک از این عناصر معنا، حالت و فضایی خاص را القا می‌کنند. این‌که پدر بنفش‌رنگ توصیف می‌شود، رنگ مورد علاقه‌ی آیدین قرمز است و چادر سفید آیدا در کودکی به چادری سیاه در بزرگسالی بدل می‌شود، همگی معنادار هستند. اسامی شخصیت‌ها نیز متناسب با چگونگی "بودن" و یا فرایدِ "شدن"‌شان در قصه انتخاب شده‌ است. احساسات، روابط، شخصیت‌پردازی‌ها، توصیفات و ... همگی به‌طرزی قابل‌قبول صورت پذیرفته‌اند و در این میان طبیعی است که شخصیت آیدین اورخانی، شاه‌نُتِ سمفونی معروفی، خارق‌العاده خلق شده است؛ دردمند و خاموش.

 و در پایان «آیدین می‌رود. در حالی که نیشی بر دل، استخوانی در گلو و خاری در چشم دارد. چنین رفتنی برازنده و ستودنی است. زیرا مانع شدن از ریزش اشک در مقابل حضور دژخیم، حداقل ادای دین به خویشتن و به قشری است که به آن تعلق دارد.»[6]

کتاب پیکر فرهاد

«شبی در اوایل پاییز 72 در حالی که مشغول نوشتن رمان دیگری بودم، ناگهان حس‌وحوالم تغییر کرد. قلبم فشرده شد و هرچه پرپر زدم که از آن بحران خلاص شوم، نشد. به حالت تسلیم، رمان قبلی را جمع کردم. کاغذ تازه روی میز گذاشتم، جوهر خودنویسم را پر کردم و نوشتم. یک سال و خرده‌ای طول کشید و من هر شب ساعت‌ها پشت میز می‌نشستم تا شیره‌ی جانم کشیده شود. [...] برخلاف کارهای گذشته، هیچ نقشی از خود بروز ندادم. وقتی رمان را شروع کردم مثل یک اسب وحشی افسارش را پاره کرد و سر به کوه و بیابان گذاشت. زنِ قلمدانِ بوف کور روایت می‌کرد و من فقط واسطه بودم تا این شکلِ غریزیِ به‌ دور از خِرد بروز کند.»[7]

این‌ها توضیحات عباس معروفی است درباره‌ی چگونگی شکل‌گیری رمان پیکر فرهاد. همان‌طور که از کلام خود او نیز پیداست، این کتاب ارتباط مستقیمی با بوف کور دارد و درک و دریافت درست آن در گرو مجهز بودن به خوانشی دقیق از شاهکار هدایت است. اگر بوف کور را روایتی شگفت‌انگیز از زندگی موهوم و پر رمزوراز یک قلمدان‌ساز افیونی بدانیم، پیکر فرهاد نیز همان قصه را روایت می‌کند؛ البته با اعمال پاره‌ای تغییرات. هدایت کتابش را از نگاه هنرمند قلمکار بیان می‌کند؛ اما معروفی به سراغ زن اثیری می‌رود. یکی از شخصیت‌های بوف کور زنی است سیاه‌جامه که راوی داستان هربار او را بر قلمدان تصویر می‌کند و گویی بر او عاشق است و در ادامه این زن به تمثال‌های گوناگونی در داستان ظاهر می‌شود. معروفی این شخصیت را برای روایت قصه‌ی خود برگزیده و او را در موقعیت‌های گوناگون به‌جست‌وجوی هنرمند قلمکار که همانا محبوبِ زن است، می‌فرستد. پیکر فرهاد عاشقانه‌ای است جاری بر لبانِ زنِ قلمدانِ بوف کور. نویسنده در جا‌ی‌جای داستان از طریق به‌کارگیری عناصر و تکنیک‌های مشترکی چون پیرمرد قوزی، لکاته، رجاله‌ها، دو ماه و چهار روز، گل نیلوفر، سوراخ درون رف، تریاک و شراب، نامشخص بودن مرز خیال و واقعیت و .... ارجاعات معناداری به بوف کور می‌دهد. اگر بوف کور را خوانده و از آن لذت برده‌اید، پیکر فرهاد را از دست ندهید؛ لذتی دوچندان نصیبتان خواهد شد.

«ما همدیگر را گم کرده بودیم. انگار کسی دیواری بین ما حایل کرده بود که ما همدیگر را نبینیم. من در تب او می‌سوختم و او در تب من. چون نگاه‌های آتشین او نشان می‌داد که او به من علاقه‌مند نیست، دیوانه‌ی من است و من التماس را در آن چشم‌ها می‌خواندم. آن‌قدر در تماشای من وقت گذاشته بود که زمان را گم کرده بود. [...] من کجا بودم؟ او کجا بود؟ آیا می‌شد آینه را شکست و پا به درون آن سلمانی گذاشت؟ آیا می‌شد پرده‌ی نقاشی یا جلد قلمدان را شکافت و بیرون آمد؟ چرا صدای نفس‌های من، فریاد پیاپی من از پشت آن همه زمان به گوش او نمی‌رسید؟ [...] آیا همدیگر را می‌شناخیتم و یا پیش از این زندگی، همدیگر را دیده بودیم؟ شاید شما در خوابتان مرا دیده باشید، اما او چه؟ او هم مرا می‌شناخت یا فقط دزدکی و پنهانی از یک سوراخ، از یک روزنه‌ی بالای رف نگاهم کرده بود؟»[8]

کتاب سال بلوا

سال بلوا راوی داستان شمعی است رو ‌به‌ خاموشی؛ داستانِ اسارت. شخصیت اصلی قصه، نوشا، دختری است از طبقه‌ی اعیان و فرزند یک نظامی. او که در اجتماع و خانواده‌ای مردسالار بالیده، عاملیت چندانی در تعیین سرنوشت خود ندارد و تنها باید به آن‌چه برای او مقدّر می‌شود، تن دهد و با آن خو بگیرد. نوشا عاشق می‌شود؛ عشقی از جنس خاک و گِل. او به حسینا، کوزه‌گری بی‌چیز، دل می‌بندد و این دلبستگی سخت او را دچار خود می‌کند؛ اما ازدواج آن‌دو خلاف قوانین طبقاتی و آرزوهای والدین نوشا برای اوست. نهایتا دختر را مجبور می‌کنند با دکتری روان‌پریش به نام معصوم ازدواج کند؛ پیوندی بی‌معنا و بی‌حاصل. باقی پیمانه‌ی عمر نوشا تنها با درد، فریاد، اندوه، شوربختی و سوال‌های بی‌جواب پر می‌شود.

رمان سال بلوا سعی دارد تصویری واقعی از زندگی زن ایرانی در طول حیات تاریخی‌اش ارائه دهد؛ زیستن در جامعه‌ای که هویت و انسانیت او را به رسمیت نمی‌شناسد. زنان قصه‌ی سال بلوا هر کدام به‌نحوی درگیر با چرخه‌ی سرکوب و خشونت هستند. این استبداد چنان بر آنان تحمیل شده که بسیاری‌شان را به سربازان خود بدل کرده است؛ چنان که می‌بینیم از نگاه مادر، نوشا حق ندارد تنها از خانه بیرون برود و یا چه معنی دارد که دختر عاشق شود و خودش برای ازدواجش تصمیم بگیرد؟! در این رمان از سال‌های تاریک اشغال ایران در جنگ جهانی دوم نیز می‌خوانیم. سِیر روایت منقطع است و پیوستگی زمانی ندارد و در نهایت خواننده است که باید قطعات جورچین قصه را کنار یکدیگر قرار دهد. سال بلوا کتابی است تلخ و زیبا.

«دنیای کودکی‌ام به سرعت می‌گریخت و روزها تلخ می‌گذشت. گاهی احساس می‌کنم دنیا براساس عقل و منطق مردانه می‌گردد که مردها شوهر زن‌ها بشوند و صورتشان را چروک کنند. اگر توانستند بچه به دامنشان بیندازند و اگر نتوانستند، اشکشان را در بیاورند. زن موجودی است معلول و بی‌اراده که همه‌ی جرئت و شهامتش را می‌کشند تا بتوانند برتریشان را به اثبات برسانند. مسابقه‌ی مهمی بود و مرد باید برنده می‌شد. اما نمی‌دانم آیا خدا این‌جور تقدیر کرده بود یا من بداقبال بودم؟ این چیزها را من هرگز نفهمیدم. زن‌های دیگر را هم می‌شناختم که یا نشمه می‌شدند یا عنکبوت قالی یا وامانده در پله‌های خانه‌ی پدری و یا چه اهمیت دارد؟ معصوم می‌زد و من هنوز صداها را می‌شنیدم. حسرت خواب‌های قضاشده، حسرت ملافه‌های سفید، حسرت بوی خاکی که مدام مرا برمی‌گرداند و حسرت شب‌هایی که گم کرده داشتم و نمی‌توانستم بخوابم، آخ که من چقدر حسرت‌به‌دل بودم.»[9]

سال بلوا

نویسنده:
عباس معروفی
ناشر:
ققنوس
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست

سال بلوا (جیبی)

نویسنده:
عباس معروفی
ناشر:
ققنوس
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب آخرین نسل برتر

رمان‌های معروفی همواره چنان درخشیده‌اند که اغلب مجال بروز و ظهور به مجموعه‌ داستان‌هایش نداده‌اند. اما باید دانست این نویسنده چند مجموعه داستان خوب هم دارد که از آن جمله می‌توان به آخرین نسل برتر اشاره کرد. این کتاب قریب به بیست داستان را شامل می‌شود که هر کلام به برش ساده‌ای از زندگی می‌پردازند؛ زنی با یک گل سرخ بر مزار شوهرش، مادری که تنگی نفس می‌گیرد، مردی که عاشق خدمتکار هتل می‌شود، زنی که در غربت بیمار می‌شود، دیوانه‌ای در حال تماشا، یک قالی عتیقه و...

«کششی در زن بود که جلبش می‌کرد. شاید همان بی‌تفاوتی و وقار زن جلبش کرده بود. نمی‌دانست. شب قبل وقتی به زن و دخترش که به خانه‌شان برمی‌گشتند از بالا نگاه کرده بود، حس کرده بود که راه رفتنش با دیگران فرق دارد و به‌راحتی می‌توان از دیگران تشخیصش داد. [...] آهسته راه می‌رفت و باد زیر موهایش می‌افتاد. دست دخترش را گرفته بود و بی‌آنکه به چیزی توجه کند در میان هیاهوی مردم اطراف نیل فرورفته بود. بی‌اعتنا با ضربه‌های شانه و تنه و چرخ‌دستی میان جمعیت غرق می‌شد. انگار سرگیجه داشت و پاهایش بی‌اراده حرکت می‌کرد.»[10]

معروفی درباره‌ی نوشتن می‌گوید: «من فقط داستان می‌نویسم و همیشه به این فکر کردم که من نباید نویسنده‌ی بزرگی باشم، من باید آدم باشم؛ اثرم می‌تواند بزرگ باشد. من نه فیلسوفم، نه جامعه‌شناس، نه صوفی. من یک آدم معمولی‌ام و بلدم داستان بنویسم.»[11]


[1]- مراجعه کنید به اینستاگرام عباس معروفی، یادداشت مربوط به جولای 2021

[2]- معروفی، عباس، سمفونی مردگان، تهران، نشر ققنوس، 1398، صفحه‌ی 190

[3]- یکتا، الهام، ازل تا ابد، تهران، ققنوس، 1384، صفحه‌ی 54

[4]- معروفی؛ 1398: 198

[5]- همان: 18

[6]- همان: 76

[7]- معروفی، عباس، پیکر فرهاد، تهران، ققنوس، 1388، صفحه‌ی 141 و 142

[8]- همان: 15، 19، 20، 21

[9]- معروفی، عباس، سال بلوا، تهران، ققنوس 1388، صفحه‌ی 63

[10]- معروفی، 1365: 50

[11]- مراجعه کنید با مصاحبه‌ی عباس معروفی با ایرنا.

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

او اولین کتابش را با نام روبروی آفتاب در سال 1359 منتشر کرد و بدین ترتیب به طور جدی وارد حوزه نویسندگی شد. اما سکوی پرتاب او رمان سمفونی مردگان بود؛ اثری که عباس معروفی را عباس معروفی کرد.

معروفی تاکنون آثار متنوعی در حوزه رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، پژوهش، شعر و... نوشته است.سمفونی مردگان (1368)، سال بلوا (1371)، پیکر فرهاد (1381)، دریاروندگان جزیره ی آبی تر (1382)، ورگ (1365)، نامه های عاشقانه و منظومه ی عین القضات و عشق (2011)، چهل ساله تر از پیامبر (2018) چندی از آثار مشهور وی هستند.

سمفونی مردگان، داستان مرگ های تدریجی است؛ سکون، خاموشی و سرانجام تاریکی. داستان خانواده اورخانی در اردبیل و حدودا مابین دهه بیست تا پنجاه روایت می شود؛ جابر اورخانی و فرزندانش یوسف، آیدین، آیدا و اورهان و البته مادری که حتی نامی در داستان ندارد؛ در سایه هویت مذکر. معروفی در این داستان از نام ها، رنگ ها و یکایک کلمات بهره ای هوشمندانه برده؛ به وجهی که هر یک از این عناصر معنا، حالت و فضایی خاص را القا می کنند.

مطالب پیشنهادی

پس از گذشت سال‌ها از رابطه چه می‌ماند؟

پس از گذشت سال‌ها از رابطه چه می‌ماند؟

مروری بر کتاب دریاروندگان جزیره‌ی آبی‌تر نوشته‌ی عباس معروفی

مرگ روشن‌فکر، دیوانگی است

مرگ روشن‌فکر، دیوانگی است

مروری بر کتاب سمفونی مردگان نوشته‌ی عباس معروفی

سالِ خون

سالِ خون

مروری بر کتاب سال بلوا نوشته‌ی عباس معروفی

کتاب های پیشنهادی