در میان علفهایی که / علت و معلول را پوشانده
کسی باید دراز بکشد / با ساقهی گندم میان دندانها / و به ابرها نگاه کند.[1]
ویسواوا شیمبورسکا دوم جولای ۱۹۲۳ متولد شد. در آغاز جنگ جهانی دوم، زمانی که شیمبورسکا نوجوان بود، لهستان تحت هجوم نازیها بود. او تحصیلاتش را در کلاسهای زیرزمینی و به شکل مخفیانه ادامه داد و در چنین شرایطی مدرک دیپلمش را اخذ کرد. پس از جنگ وارد دانشگاه شد و در دو رشتهی ''ادبیات لهستانی'' و ''جامعهشناسی'' به تحصیل پرداخت. اولین شعرش در سال ۱۹۴۵، زمانی که بیستودو سال داشت در یکی از نشریات لهستان منتشر شد. ۷ دسامبر ۱۹۶۶ جایزه نوبل را به او پیشکش کردند. در سخنرانی نوبل در مورد شهود شاعرانه نظرش را چنین مطرح میکند: «شهود شاعرانه امتیازِ خاص شاعران، یا در کل هنرمندان نیست. گروهی از مردم وجود دارند، وجود داشتهاند، و همیشه وجود خواهند داشت که به دریافت شهود نائل میشوند و اینان کسانی هستند که آگاهانه شغلی برای خود انتخاب کرده و آن را با عشق و شعور بر عهده میگیرند. چنین پزشکانی پیدا میشوند، چنین دبیرانی، چنین باغبانانی و صاحبان صدها و صدها شغل دیگر. اگر آنها مدام آمادهی دیدنِ فراخوانهای تازهای در کارشان باشند، کار آنها بیوقفه غافلگیرانه خواهد بود. با وجود سختیها و شکستها کنجکاویشان فرو نمینشیند. برای آنها از هر مسئلهای که شکافته و حل شده تلقی میشود، انبوهی از پرسشهای جدید به پرواز درمیآید. شهود شاعرانه، هرچه باشد، از''نمیدانمِ'' بیوقفهای زاده میشود»[2].
اما در ادامه نکتهی ظریفی را به آن اضافه میکند: «اکنون اجازه بدهید بگویم با وجود اینکه شهود را از انحصار شاعر خارج کردم، اما باز آنها را در گروه کمشمار برگزیدگان سرنوشت قرار دادهام. از اینرو شاید در شنوندگان شبهههایی به وجود آید زیرا مجرمان و دیکتاتورها و افراد متعصب و عوامفریبی که در مبارزهی خود برای کسب قدرت، شعارهایی الزاما با صدای بلند سر میدهند نیز شغلشان را دوست دارند و آن را با ابتکار متعهدانهای انجام میدهند. درست است، اما آنها''میدانند''. میدانند و آنچه که میدانند تا ابد برای آنها کافیست. دنبال چیزی نیستند که بیشتر از آنچه که می دانند باشد، چرا که اگر دنبالش میرفتند شاید از قدرت استدلالشان کاسته میشد»[3].
شیمبورسکا از بهترین و سرشناسترین شاعران پستمدرن است. پرداختن به ویژگیهای خاص شعر شیمبورسکا که یکی از مهمترین شاعران معاصر است، در این یادداشت مختصر بسیار دشوار است. فضاهای معناشناختی شعر شیمبورسکا را، همزیستی یا بههم بافته شدنِ گونههای مختلف واقعیت میسازد: واقعیتی که در ادارات به صورت آمار در آمده (زندگینامه نویسی)، واقعیت معاینات پزشکی (پوشاک)، واقعی بازجوییهای پلیس (شکنجه) و واقعیت رؤیاهای اجتماعی (مدينهی فاضله). میتوان این شعرها را شاهدی بر تعدد فضاهای معناشناختی شعر شیمبورسکا دانست. شعر شیمبورسکا مثل یک رسالهی ماوراءالطبیعه به ما یادآوری میکند که چهار سوی دنیا نتیجهی یک اتفاقنظر است، در دنیای شاعرانهی وی، پایین در بالا، و بالا در پایین انعکاس مییابد. توصیفهای او در عین سادگی ویژگی خاصی دارند. سیالیت و چندصدایی محصول همان ''نمیدانم'' شاعرانهی اوست. از طرفی معناهای مختلفی که محصول فضاهای متفاوتی هستند و در شعر او در برابر هم قرار میگیرند، به طنز فلسفی غریبی منجر میشوند.
از نظر منتقدان تمام شعرهای این مجموعه بهترین و درخشانترین آثار شیمبورسکا هستند. هر چند در مورد ترجمهی شعر باید اقرار کرد با امری پیچیده و دشوار مواجهیم؛ اما در این مجموعه به چند دلیل میتوان امیدوار بود دستکم پارهای از روح اثر به مخاطب فارسیزبان منتقل میشود. اول اینکه آقای «مارک اسموژنسکی» به زبان و ادبیات فارسی علاقه ویژهای دارد و در این زمینه تا مقطع فوقلیسانس تحصیل کردهاند. آشنایی ایشان با زبان ما و ترجمهی چند شعر از فارسی به لهستانی اتفاق میمونی است که زمینهساز این همکاری ویژه شده است. از طرفی همکاری آقای «شهرام شیدایی» که از شاعران بهنامِ ما هستند در معادلسازی و نزدیکی صحیح و شاعرانهی کلمات تاثیر بهسزایی داشته است. نتیجهی این همکاری کتاب حاضر است که میتوان از آن دفاع کرد و از خواندنش لذت برد. همدستی عوامل یادشده در یک اثر اتفاقی بسیار نادر است. اتفاقی که به ما در شناخت یکی از بزرگترین شاعران معاصر کمک شایانی میکند. پس این اتفاق را مغتنم شمرده و خواندن این کتاب را از دست ندهید.
آدم ها روی پل
[1]- (ص ۴۸)
[2]- (ص ۵)
[3]- (ص ۶)
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.