موهبت کامل نبودن

درباره‌ی کتاب موهبت کامل نبودن نوشته‌ی برنه براون

عاطفه طهماسیان

یکشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱

(1 نفر) 5.0

برنه براون نویسنده کتاب موهبت کامل نبودن

«پذیرش داستان خود و دوست داشتن خود در جریان داستان، شجاعانه‌ترین کاری است که می‌توان در تمام عمر خود انجام داد.»[1] این جمله که سرآغاز کتاب موهبت کامل نبودن است، تمامیت آن را نمایندگی می‌کند و از هدف نهایی‌اش یعنی «خودپذیری» سخن می‌گوید. دکتر برنه براون[2]، پژوهشگر و استاد دانشگاه هیوستون، این کتاب را در سال 2010 نوشته است و در ایران ناشرانی مانند صابرین، یوشیتا و دایره آن را منتشر کرده‌اند.

موهبت کامل نبودن | نشر صابرین

نویسنده:
برنه براون
ناشر:
صابرین
مترجم:
اکرم کرمی
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست

نویسنده در مقدمه‌ی کتاب توضیح می‌دهد که چگونه طی یک پروژه‌‌ی تحقیقاتی به این حقیقت پی برده که خود به‌عنوان پژوهشگری تحصیل‌کرده، متفکر و کتاب‌خوان درگیر کلیشه‌هاست و در پذیرش و عشق‌ورزی به خود دچار مشکل است. این تجربه‌ی عمیق و دشوار که برنه براون آن را "بیداری معنوی" می‌نامد، برای او آموخته‌های بسیاری به همراه داشته است. موهبت کامل نبودن تلاشی است برای دستیابی به معنا‌ی حقیقی زندگی؛ معنایی که در گرو روبه‌رو شدن با خودِ واقعی‌مان است.

در دیدگاهی که کتاب براساس آن نوشته شده است، زندگی مانند یک سفر است. "رسیدن" مهم نیست، "رفتن" است که اصالت دارد؛ حرکت به سوی "تکامل" ارزشمند است، اما "کامل بودن" ارزش نیست. «زندگی کردن با دل و جان مانند گام زدن به سمت یک مقصد معیّن نیست، بلکه گام برداشتن به سوی ستاره‌ای در آسمان است. قطعاً هیچ‌گاه به مقصد نهایی نمی‌رسیم، اما بی‌تردید می‌دانیم که در مسیر درست پیش می‌رویم.»[3] نویسنده به کمک تجربیات خود می‌کوشد ما درجهت وصول به رضایت درونی در این سفر معنوی راهنمایی کند.

موهبت کامل نبودن اعتراف‌نامه‌ای الهام‌بخش است که می‌تواند خوانندگانش را آماده‌ی زیستن باتمام‌وجود کند. خانم براون می‌گوید: «می‌خواهم اعتراف کنم که چطور وارد میانسالی شدم، گذشته‌ی بیمارگونه‌ام را پشت سر گذاشتم، سلامت را شناختم، خلاقیت، هیجان و احساس را وارد زندگی‌ام کردم و به جست‌وجوی معنویت روی آوردم، آن‌گونه که اکنون روزها به عشق، مواهب زندگی، شکرگزاری، خلاقیت و اصالت می‌اندیشم و شادتر از آنی زندگی می‌کنم که تصورش برایم ممکن بود. من این شیوه‌ی زیستن را زندگی باتمام وجود می‌نامم.»[4]

درباره‌ی کتاب موهبت کامل نبودن

چگونه با خودِ ناکامل‌مان روبه‌رو شویم؟ این پرسش مرکزی‌ترین مسئله‌ی کتاب است. دستیابی به شادی، رضایت و آرامش در گرو پذیرش خود است و این "پذیرش" که کلیدی‌ترین مفهوم کتاب است، از آن جهت اهمیت دارد که ما را با واقعیتِ خودمان رودررو می‌کند. به عبارت دقیق‌تر، کامل بودن با واقعیتِ ما در تناقض است. گونه‌ی ما نه برای کامل و بی‌نقص بودن بلکه جهتِ قرار گرفتن در مسیر تکامل طراحی شده است. پذیرش خودِ ناقض اما واقعی‌مان منجربه احساس خود‌ارزشمندی خواهد شد. نیازی نیست درجهت "کسب" این احساس بکوشیم، اصالت و ارزشمندی گوهری نهفته در درون ماست که تنها باید آن را "کشف" کنیم و در این راه به ابزارهایی نیاز داریم: شجاعت، شفقت و پیوند.

نویسنده سعی دارد به کمک اتفاقات ساده و روزمره‌ی زندگی خودش مفاهیم "شجاعت"، "شفقت" و "پیوند" را توضیح دهد و ما را در رهاکردن افکار و قضاوت‌های دیگران، مهربانی با خودمان و همدلی و مهرورزی یاری کند. در ادامه نیز از موانع موجود در این مسیر سخن می‌گوید و سرانجام ده راهکار برای پذیرش خود و احساس ارزشمندی ارائه می‌دهد.

«زندگی کردن با تمام وجود یعنی این‌که از موضع ارزشمندی با زندگی درگیر شویم؛ یعنی همگام با پرورش شجاعت، شفقت و پیوند، صبح‌هنگام که از خواب بیدار می‌شویم، با خود بگوییم: مهم نیست چه کاری انجام می‌دهم و چه مقدار کارِ انجام‌نشده روی زمین می‌ماند. درهرصورت من کافی هستم. یعنی این‌که شب‌هنگام که به رختخواب می‌رویم با خود بگوییم: بله، من ناقص، آسیب‌پذیر و گاه نگران هستم، اما هیچ‌یک از این‌ها این حقیقت را تغییر نمی‌دهند که من شجاع هم هستم و ارزش آن را دارم که عشق و احساس تعلق را تجربه کنم.»[5]

شجاعت

در نظر دکتر براون شجاعت تعریفی ساده و روشن دارد: از ابراز آنچه هستیم، شرمناک نباشیم؛ به عبارت بهتر، خودمان باشیم. این‌که بتوانیم صادقانه آنچه هستیم را ابراز کنیم، نقص‌ها و خطاهایمان را بپذیریم، نیازهایمان را عنوان کنیم، از آشکار شدن ضعف‌هایمان نترسیم و قدرت بیان آسیب‌هایی که دیده‌ایم را داشته باشیم به‌ظاهر ساده می‌آید، اما عملی کردنش بسیار دشوار است و از همین روست که شجاعت می‌طلبد. ترس‌ها و شرم‌هایمان ممکن است مانع آن شوند که خودمان را به‌طور کامل بروز دهیم و میانه‌روی و ملاحظات دست و پایمان را ببندند، اما باید دانست تنها زمانی در معرض دریافت شفقت، مهربانی و عشق قرار می‌گیریم که شجاعتِ "خود بودن" را در وجودمان تقویت کنیم.

شفقت

شفقت دو روی دارد: همدلی و تعیینِ حدود؛ دو عاملی که هم‌زمانی‌‌شان به استحکام و عمق روابط‌ ما کمک بسیاری می‌کنند. ما غالباً از ترس قضاوت‌های دیگران سعی می‌کنیم مهربان، دلسوز و از‌خود‌گذشته به نظر بیاییم. ظاهرمان آرام و همدل است، اما در باطن خود را متضرر می‌دانیم و خشمگین می‌شویم. البته که همدلی، شفقت و همراهی لازمه‌ی روابط مهم ما هستند، اما باید با قاطعیتی در تعیین حدود همراه باشند. بنابراین ضمن وفاق و محبت باید در صورت لزوم از دیگران بخواهیم پاسخ‌گوی رفتارهایشان باشند. «آیا بهتر نیست که مهربان‌تر اما قاطع‌تر باشیم؟ [...] شاید درک این مطلب مشکل باشد که در عین مشفق و پذیرا بودن می‌توان از دیگران خواست که پاسخ‌گوی رفتار خود باشند، اما این کار هم شدنی است و هم بهترین روش است»[6]

شفقت باید خالی از هر نوع قضاوت کردن، راه حل دادن، دلسوزی و ترحم و... باشد. شفقت یعنی گفتنِ "می‌دانم چه می‌گویی، من هم تجربه‌اش کرده‌ام." آنچه در این رفتار اهمیت دارد، انتقال حس همراهی است تا فرد آسیب‌دیده بداند که تنها نیست. روشن است که این همراهی در گرو اعتراف به آسیب‌های خودمان است که می‌تواند ابتدا ترسناک باشد و موجب اضطرابمان شود، اما باید بدانیم «شفقت رابطه‌ی بین مجروح و تیمارگر نیست، بلکه بین دو انسان است که در ویژگی‌های انسانی با هم برابرند. [...] زمانی شفقت شکل واقعی به خود می‌گیرد که جنبه‌های مشترک انسانیت خود با دیگران را بشناسیم.»[7]

پیوند

«وقتی افراد احساس می‌کنند شنیده یا دیده شده‌اند (به عبارتی مورد توجه قرار گرفته‌اند) به آن‌ها بها داده شده است، نوعی انرژی میانشان ردوبدل می‌شود که من آن را ارتباط یا پیوند می‌نامم. اتصال و پیوند زمانی رخ می‌دهد که تعامل بدون قضاوت و پیش‌داوری انجام شود، زمانی که فرد از رابطه نیرو و انرژی بگیرد.»[8] پیوند نوعی رابطه‌ی انسانی و عاطفی دوجانبه است که می‌تواند احساس ارزشمندی و پذیرش را در ما قوت ببخشد.

موانع

به عقیده‌ی برنه براون مهم‌ترین و اساسی‌ترین مانع در پذیرش خودِ ناکامل، شرم است. شرم احساسی فراگیر و پیچیده است که خود روابطی تودرتو با فقدان عزت نفس و کمال‌گرایی دارد. شرم احساس "ناکافی بودن" را در افراد ایجاد می‌کند و عزت نفس آنان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و فقدان عزت نفس خود پیامدهایی مانند اندوه، شکنندگی، سکوت، انزوا، ترس، خشم و نهایتاً خودفریبی و تظاهر را به همراه دارد. این‌جاست که می‌کوشیم با به‌کارگیری "کمال‌گرایی" خلاء‌ به‌وجود‌آمده را ترمیم کنیم، اما نتیجه معکوس خواهد شد. هنگامی که برای دریافت حس ارزشمندی تقلا می‌کنیم و می‌کوشیم از طریق تظاهر به بی‌نقض بودن توجه و رضایت دیگران را جلب کنیم، درحقیقت احساس ناکافی بودن و بی‌ارزشی‌مان را تشدید می‌کنیم.

ما برای فرار از دوست‌داشتنی نبودن و ترس از طرد شدن، خودِ واقعی‌مان را پنهان می‌کنیم و از طریق کمال‌گرایی افراطی انتظارات بی‌موردی را به خودمان تحمیل می‌کنیم، درحالی‌که راه حل رهایی از احساس شرم نه در انکار که در پذیرش خودمان است. اغلب افراد از بیان شرم‌هایشان واهمه دارند، غافل از این‌که تنها از همین طریق است که می‌توان به آن‌ها غلبه کرد. اگر بتوانیم زخم‌هایمان را عنوان کنیم و تاب‌آوری در برابرشان را بیاموزیم، دیگر ناگزیر از تحمل این بار جان‌فرسا نخواهیم بود.

«تاب‌آوری در برابر شرم به این معناست که بتوانیم آن را تشخیص دهیم، به‌نحوی سازنده با آن روبه‌رو شویم و با حفظ احساس ارزشمندی و اصالت خود، آن را پشت سر بگذاریم و در نهایت به‌واسطه‌ی این تجربه شجاعت، شفقت و پیوند با دیگران را در خود پرورش دهیم. [...] باید تجربه‌ی خود را با کسی در میان بگذاریم. احساس شرم در برخورد با آدم‌ها پیش می‌آید و در بین آدم‌ها [نیز] باید ترمیم شود. اگر کسی درخور آن باشد که داستان خود را برایش بازگو کنیم، باید که چنین کنیم. وقتی درباره‌ی شرم حرف می‌زنیم، قدرتش را از دست می‌دهد.»[9]

راهکارهای ده‌گانه

نویسنده قائل به ده راهکار برای پذیرش خود، احساس ارزشمندی و مقابله با شرم است؛ راهکارهایی ازقبیلِ پرورش شادی، رها کردن مقایسه، رها کردن اضطراب و پرورش آرامش، بازی کردن، رها کردن رنج‌ها و پرورش روحیه‌ی تاب‌آوری، شکرگزاری، پرورش اصالت و... . او همچنین به‌عنوان یک پژوهشگرِ عمل‌گرا پیشنهادها و تمرین‌های عملی خوبی نیز در این راستا ارائه می‌کند. در ادامه به چند نمونه از راهکارهای برنه براون می‌پردازیم.

پرورش اصالت

دکتر براون "اصالت" را مساوی با تمرین "صادقانه زیستن" و "واقعی بودن" به‌جای خودنمایی می‌داند. هنجارهای فرهنگی، قضاوت‌های دیگران، زخمِ شرم، ترس از طرد شدن و... همگی موانع بزرگی هستند بر سر راه اصیل بودن. جهان مدرن دائماً از انسان‌ می‌خواهد ارزش‌های دیکته‌شده‌ی اجتماعی و فرهنگی‌‌ای را بپذیرد که منافع نظام سرمایه‌داری را تأمین می‌کند و فرهنگ‌های جنسیت‌محور در سراسر دنیا زنان و مردان را وادار به پذیرش نقش‌های کلیشه‌ای جنسیتی می‌کنند. سرباززدن از ارزش‌ها و الگوهای این‌چنینی تبعات بسیاری به همراه خواهد داشت. «در دنیایی که شب و روز تلاش می‌شود تا از ما کسی غیر از خودمان بسازد، خود بودن و خود ماندن سخت‌ترین نبردی است که انسان می‌تواند داشته باشد.»[10]

آنچه در این میان راهگشاست، آگاهی از این گزاره‌ی مهم است: کامل نبودن ضعف ما نیست، واقعیت ماست. اگر خودمان را همان‌طور که هستیم بپذیریم و جسارت ترک امور امن اما محدودیت‌زا را در خود ایجاد کنیم، قدم بزرگی به سوی رهایی برداشته‌ایم.

رها کردن کمال‌گرایی

کمال‌گرایی نقطه‌ی مقابل رشدِ سالم و سازنده است. در پیشرفتِ سالم، فرد خودش را هدف قرار می‌دهد و بر روی ارتقاء یافتن خود تمرکز می‌کند؛ اما فردی که از زخمِ شرم به کمال‌گرایی پناه برده است، دیگران را مرکز و محور قرار می‌دهد. او به‌جای فکر کردن به چگونگی رشد خود، قوای ذهنی‌اش را معطوف به قضاوت‌های دیگران می‌کند. فرد کمال‌گرا نمی‌خواهد خوب، پرتلاش، منظم، مهربان و... "باشد" بلکه می‌خواهد چنین "به نظر برسد". او می‌کوشد با راضی نگه داشتن دیگران، از قضاوت شدن بگریزد، اما این چرخه نیز معکوس عمل می‌کند.

کمال‌گرایی نوعی خودویرانگری است، زیرا «اساساً هیچ‌ چیز نمی‌تواند کامل و بی‌نقص باشد. کمال هدفی دست‌نیافتنی است. وانگهی آنچه در کمال‌گرایی بیشتر مطرح است نظر دیگران است، کمال‌گرا می‌خواهد در دید دیگران کامل و بی‌نقص جلوه کند. کمال‌گرایی حتی از این نظر هم دست‌نیافتنی است، چراکه دید دیگران، صرف‌نظر از سعی و تلاش ما، خارج از کنترل ماست.»[11]

غلبه بر کمال‌گرایی با پذیرش ضعف‌ها، تمرین شفقت و مهربانی به خود و تاب‌آوری درمقابل شرم و قضاوت ممکن خواهد بود. اگر بتوانیم در عین آن‌که برای پیشرفت تلاش می‌کنیم، ناکامل بودنمان را بپذیریم، احساس بهتری نسبت به خودمان خواهیم داشت.

شادی و شکرگزاری

یکی از ضروریات زندگی با‌تمام‌وجود، معنویت است و آنچه می‌تواند ما را به جریان معنویت متصل کند، شکرگزاری است. نویسنده می‌گوید پیش از انجام پژوهش زندگی با‌تمام‌وجود تصور می‌کرده است شاد بودن موجب شکرگزاری می‌شود، اما سپس فهمیده است رابطه‌ی میان آن دو وارونه است. به‌عبارت دیگر افراد شاد شکرگزار نیستند، بلکه شکرگزارها زیستی توأم با شادی‌ دارند.

او میان خوشحالی و شادی تفاوت قائل می‌شود. خوشحالی حالتی بیرونی و وابسته به شرایط محیطی است، درحالی‌که شادی حالتی درونی و وابسته به نوع نگرش فرد است؛ درحقیقت شادی مساوی است با حالتِ مطلوب روحی.

مسئله‌ی دیگر درباره‌ی شکرگزاری ترسِ ازدست‌دادن است. احساس فقدان و تصور ازدست‌دادن خوبی‌های زندگی می‌تواند شادی ما را مختل کند و این‌جاست که شکرگزاری کمک‌مان خواهد کرد. قدرشناسی آرامشی به ما می‌بخشد که ظرفیت پذیرش شادی را افزایش می‌دهد. «همواره از این می‌ترسیم که آن‌چه را بیش از همه دوست داریم از دست بدهیم و از این بیزاریم که هیچ تضمینی هم وجود ندارد. تصور می‌کنیم اگر چشم خود را بر روی نعمت‌ها ببندیم و شادی را لمس نکنیم، کمتر صدمه می‌خوریم. فکر می‌کنیم اگر پیش‌دستی کنیم و فقدان را تصور کنیم، کمتر رنج می‌کشیم. این تصور اشتباه است، ولی یک چیز قطعی است. اگر شکرگزاری را تمرین نکنیم و از نزدیک شدن به شادی اجتناب کنیم، دو چیزی را از دست خواهیم داد که در ناملایمات قطعی روزگار، ما را پابرجا نگه می‌دارند.»[12]

لذت متن

«پذیرش داستان زندگی‌مان می‌تواند دشوار باشد، اما نه مشکل‌تر از این‌که یک عمر بخواهیم از آن فرار کنیم. پذیرفتن ضعف‌ها و آسیب‌پذیری‌ها مخاطره‌آمیز است، اما نه زیان‌بارتر از این‌که از عشق و احساس تعلق و شادی چشم بپوشیم، چراکه چشم‌پوشی از این سه، ما را بیش از هر زمانی آسیب‌پذیر می‌سازد. اگر آن‌قدر شجاع باشیم که با جنبه‌ی تاریک وجود خود روبه‌رو شویم، می‌توانیم قدرت بیکران جنبه‌های روشن خود را بیابیم.»[13]

«حال که داستانم را پذیرفته‌ام، می‌بینم که درک من از تاریکی به جست‌وجوی من برای نور معنا و مفهوم می‌دهد.»[14]

«او هرگز نمی‌توانست به عقب برگردد و برخی از جزئیات را زیبا کند. او فقط می‌توانست به جلو حرکت کند و یک کُلِ زیبا بسازد.»[15]

«خداوندا، آرامشی به من عطا کن که در پناه آن امور تغییرناپذیر را بپذیرم و شهامتی که برای امور تغییرپذیر چاره‌ای بیندیشم و خردی که تفاوت این دو را در یابم.»[16]

«هرقدر که از تغییر بیمناک باشیم، پرسشی که خواه‌ناخواه باید به آن پاسخ دهیم، این است: خطر بزرگ‌تر کدام است؟ نادیده گرفتن فکر دیگران یا نادیده گرفتن احساس، عقاید و هویت و کیستیِ خود؟»[17]

موهبت کامل نبودن | نشر دایره

نویسنده:
برنه براون
ناشر:
دایره
مترجم:
اصغر اندرودی
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست


[1]- براون، 1394: 7

[2]- Brene C. Brown که برخی مترجمان نیز آن را به‌صورت "برنه براون" برگردانده‌اند.

[3]- همان، 11

[4]- همان، 10

[5]- همان، 13

[6]- همان، 36 و 37

[7]- همان، 34

[8]- همان، 38

[9]- همان، 64 و 65

[10]- همان، 78

[11]- همان، 86

[12]- همان، 116

[13]- همان، 20

[14]- همان، 58

[15]- همان، 93

[16]- همان، 126

[17]- همان، 162

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

نوری که از میان زخم‌هایمان می‌تابد

نوری که از میان زخم‌هایمان می‌تابد

کتاب شجاعت در برهوت نوشته‌ی برنه براون

چه خوش‌اقبال‌اند آنان که در زمانه‌ی شوستاکوویچ زیست می‌کنند!

چه خوش‌اقبال‌اند آنان که در زمانه‌ی شوستاکوویچ زیست می‌کنند!

معرفی کتاب چگونه شوستاکوویچ نظر مرا تغییر داد نوشته‌ی استیون جانسون

با ذهنت پرواز کن

با ذهنت پرواز کن

مروری بر کتاب کودک سالی که یاد گرفتیم پرواز کنیم... نوشته‌ی ژاکلین وودسن

کتاب های پیشنهادی