کتاب فال خون یک درام هولناک است. آنچنان هولناک که گویی مخاطبش را وسط یک اقیانوس بیانتها در قایق کوچکی نشانده و او را به جنگ یک طوفان دریایی عظیم فرستاده است. این چنین است که نویسنده این اثر خود را تا مرتبهی درخشانترین نویسندگان جنگ ارتقا داده است. امروزه رماننویس کسی نیست که تنها قصهای برای گفتن داشته باشد. چرا که رماننویسی قدرت تشخیص و انتخاب ضرورتمند چیزهاست. رمان نویس اگر ضرورت چه بودن و چگونه بودن عناصر داستانی در قصهاش را نشناسد همان بهتر که حتی داستانی هم برای گفتن نداشته باشد. به ویژه زمانی که دربارهی پدیدهای به نام رمان جنگ سخن میگوییم که پدیدهای در ظاهر آشنا اما پیچیده و غریب است. رمان نویس ادبیات جنگ به سبب گسترهی بیحد و حدود واقعیت میبایست در ضرورت انتخاب وضعیتهای دراماتیک، شخصیتهای باورپذیر، مکانمندی ضرورتمند، زبان قاعدهمند و حال و هوای درست یک رمان جنگی با حساسیت و ظرافت بسیاری دست به روایتگری بزند. داوود غفارزادگان بدون شک چنین رمان نویس زبدهای است. حداقل وی در رمان فال خون خود را رمان نویسی آگاه، جسور، دراماتورژ و مشاهدهگری دقیق معرفی کرده است. وی در رمان هراسانگیز فال خون به مخاطب القا میکند که چگونه میتواند از زاویهای متفاوت و غریب به جنگ بنگرد اما همچنان هراس حقیقی جنگ را در اعماق وجودش تجربه و احساس کند. در ادبیات خودِ جنگ مسئلهی هراسانگیزی قلمداد نمیشود بلکه تاثیراتی که در اشخاص و در زیست جسمانی و روانی آنها ایجاد میکند هراسانگیز است. به تعبیری دیگر بازنمایی یک تراژدی ممکن است برای مردم شکل نمایشی مضحکی به خود بگیرد اما با آشنازدایی از عناصر ادبی موجود در این تراژدی میتوان اندیشهی دیگرگونهای به مخاطب انتقال داد. غفارزادگان به تبعیت از همین اصل در رمان فال خون به جای رودررو کردن مستقیم مخاطب و انعکاس تمام و کمال و احساسیگرایی از نمایش خون و اجساد مثله شده در میدان جنگ مکانی واحد و جسورانه را در جغرافیایی دورتر از خط مقدم انتخاب کرده که به غرابت و بدعت ادبی ختم شده است.
غفارزادگان در رمان نیمه بلند فال خون که آن را در 103 صفحه به رشته تحریر در آورده است همچون دیگر آثار متفاوتش نظیر رمان کتاب بینام اعترافات بیشتر پیشفرضهای مخاطب رمان ایرانی را بر هم زده تا از چشم اندازی متفاوت به جنگ بنگرد. رمان فال خون علاوه بر اینکه بارها در ایران تجدید چاپ شده، به زبانهای مختلف دنیا نیز ترجمه شده است. غفارزادگان در این رمان یک سرباز و یک ستوان عراقی را محور روایت خود قرار داده که در ادامه یک سرگرد عراقی نیز به آن دو اضافه میشود. این اشخاص در منطقهای کوهستانی و برفی به نام هور نزدیک به اردوگاه مهاجران ایرانی اقامت داشته و وظیفهی آنها گرا دادن تحرکات نیروهای ایرانی به عراقیها است. با اینحال در طول رمان این کار به دلایل مختلف به تعویق میافتد. سرباز شخصیت اصلی قصه است که به همراه ستوان در کلبهای مدفون در زیر برف سنگین کوهستان دیدهبانی میکند. در کلبه جز چند شی مختصر چون یک فال هندی، انگشتر فیروزهای که سرباز در مسیر از انگشت یک سرباز ایرانی برداشته و چند ورق چیز دیگری نیست. درام قصه زمانی آغاز میشود که ستوان برای سرباز یک فال میگیرد و میگوید سرباز به زودی خواهد مرد. هراس این نشانه که عطف حادثه است در سراسر رمان بر هستی سرباز سنگینی میکند و هر لحظه بر تنش میان او و ستوان میافزاید تا اینکه سرگرد به آنها اضافه میشود. در ادامه یک درگیری قدرتطلبانه میان ستوان و سرگرد رخ میدهد که سرباز در دفاع از ستوان سرگرد را میکشد. سرباز در ادامه با آگاهی از اینکه ستوان راز قتل سرگرد به دست او را برملا خواهد کرد وی را نیز میکشد. وی در پایان با علم به اینکه به حتم او را اعدام خواهند کرد موقعیت دقیق کلبه را به نیروهای خودی میدهد تا آنها آنجا را بمباران کنند. در نهایت هر سه زیر هجوم آوار گلولههای جنگی دفن میشوند. پیرنگ حاضر یک پیرنگ خارقالعاده است که تا مدتها ادبیات ایران نظیرش را به خود نخواهد دید. بایستی اذعان نمود که از قویترین عناصر ادبی درخشان رمان فال خون زبان دلشورهآور آن است که هراس وضعیت دراماتیک پیرنگ اثر را تجلی نموده و نقشش را به درستی در فرآیند قصه ایفا میکند.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.