یک نام استثنایی، یک مرد استثنایی (بخش دوم- ترجمه‌ها)

مروری بر ترجمه‌های نجف دریابندری

عاطفه طهماسیان

چهارشنبه ۳ آذر ۱۴۰۰

(1 نفر) 5.0

نجف دریابندری مترجم ایرانی

نجف دریابندری را می‌توان یکی از موفق‌ترین مترجمان ایرانی دانست چرا که همواره کوشیده است کمیّت و کیفیت را هم‌پای یکدیگر حفظ کند. او اغلب _جز مواردی خاص که توضیح داده خواهد شد_ به اصول ترجمه وفادار بود و توجه و ریزبینی ویژه‌ای در کار خود داشت. با مروری بر کارنامه‌ی کاری او، دریابندری را در قامت یک مترجم برجسته می‌یابینم با دو ویژگی منحصر به فرد: هوشمندی و تنوع. نگاه انتقادی در ترجمه چندان رایج نیست و مترجمان گاه تبحر یا جسارت لازم برای این کار را ندارند؛ اما دریابندری از طرفدارانِ رویکردِ واقع‌گرا و انتقادی بود. روش کارش چنین بود که هر کتابی را ترجمه نمی‌کرد و اگر قصد کار روی اثری را داشت، ابتدا با دقتی مثال‌زدنی آن را بررسی می‌کرد و سعی می‌کرد در برگردان، کتاب را از نظر کیفی ارتقاء دهد. ویژگی دیگر او، انتخاب‌های نامعمولش است؛ کمتر مترجمی را می‌بینیم که هم در حوزه‌ی ادبی و هم در حوزه‌ی نظری فعالیت کرده باشد. داستان‌های بلند و کوتاه، نمایش‌نامه، تاریخ، فلسفه، هنر، سینما و ... بخشی از انواع ترجمه‌های اوست.

از دیگر کارهای ارزنده‌ی دریابندری، مقدمه‌های مفصل و کارآمدی است که بر ترجمه‌هایش می‌نوشت. توضیحات او به خوانندگان بینش بهتری برای مواجهه با اثر می‌دهد و آن‌ها را با زندگی و سبک نویسنده آشنا می‌سازد.

ترجمه‌های ادبی

دریابندری کتاب‌های مهمی از چهره‌های شاخص ادبی ترجمه کرده است و نکته‌ی جالب توجه آنکه با وجود ترجمه‌های متعدد هر کتاب، بسیاری از خوانندگان، آثار مورد نظر را با ترجمه‌ی این مترجم می‌شناسند.

کتاب یک گل سرخ برای امیلی

این کتاب یک مجموعه داستان کوتاه است از ویلیام فاکنر. ترجمه‌ی آن به سال‌های جوانی دریابندی _حدود سال 1332_ برمی‌گردد. چاپ اول کتاب _1350_ شامل سه داستان " یک گل سرخ برای امیلی "، " انبار سوزی " و " دو سرباز " بود؛ در سال 1362 سه داستان دیگر یعنی " همیشه طلا نیست "، " سپتامبر خشک " و " دیلسی " به این مجموعه اضافه شد و به شکل فعلی درآمد. بن‌مایه‌ی تمامی داستان‌ها، زندگی کشاورزان و پیشه‌وران و کارگران زاغه‌نشین و ارتباط بردگان سیاه‌پوست و اربابان سفیدپوست است. نویسنده نجیب‌زادگان مغرور و بی‌رحم را در مقابل بردگان رنجبر قرار می‌دهد؛ یکی در مرز انحطاط و دیگری ایستاده بر ساق‌های ضعیف. " انبارسوزی " داستان کارگری است خانه‌به‌دوش با اعتراضی نمادین در مقابل ستمگری کارفرمایان. او هر بار انبار اربابانش را به آتش می‌کشد و راهی سرزمینی دیگر می‌شود. " طلا همیشه نیست " نیز « از یک لحاظ شوخیِ شیرینی است درباره‌ی همان روابط تلخ سفیدپوستان و سیاه‌پوستان، اما در حقیقت پوزخندی است به این افسانه که سیاهان موجودات گیج و گولی بیش نیستند؛ فاکنر می‌خواهد بگوید که سادگی سیاهان امری است واقعی، اما آنچه گیجی و گولی آن‌ها نامیده می‌شود در حقیقت شیوه‌ی کنارآمدن آن‌ها است با شرایط دشوار زندگی با سفیدپوستان.»[1]

متفاوت‌ترین داستان این کتاب " یک گل سرخ برای امیلی " است. امیلی زنی است نجیب‌زاده با غروری بی‌اندازه، ظاهری خشک و بی‌احساس اما درونی شکننده و غمگین. از خانه‌ی او بوی ناخوشایندی می‌آید به همراه کلی ماجرای دیگر که در آخرین کلمات قصه، راز آن‌ها برملا می‌شود. گل‌های سرخ می‌آیند تا عطرِ یک عشقِ مُرده و دردِ فراق را اندکی التیام بخشند.

« شبِ بعد، پس از نیمه‌شب، چهار نفر مامور مثل دزدها، پاورچین از چمن‌خانه‌ی میس امیلی گذشتند و وارد خانه شدند. پای شالوده و درز آجرها و دریچه‌های زیرزمین بو می‌کشیدند و یکی از آن‌ها مثل آدمی که بذر بیفشاند از کیسه‌ای که گَلِ شانه‌اش بود چیزی می‌پاشید. در زیرزمین را هم شکستند و آن‌جا و قسمت‌های بیرون ساختمان را آهک پاشیدند. وقتی که دوباره از چمن می‌گذشتند یکی از پنجره‌ها که تا آن وقت تاریک بود، روشن شد و میس امیلی در آن ظاهر شد. نور از پشت سرش می‌تابید. نیم‌تنه‌اش راست و بی‌حرکت، مثل یک بت ایستاده بود. آن‌ها پاورچین پاورچین از چمن گذشتند و قاتی سایه‌های درخت‌هایی که در طول خیابان صف کشیده بودند، گم شدند.»[2]

 مترجم درباره‌ی دلیل انتخاب داستان‌های فاکنر آن هم در سال‌های جوانی می‌گوید: « آبادانی‌ها اصطلاحی دارند که راجع به بچه‌های شیطان و سمج به کار می‌برند. می‌گویند فلان بچه بُلکُم است. ظاهرا این کلمه در فارسی هم هست. یعنی اصلش همان کلمه‌ی بلکامه‌ی فارسی است. بلکامه در فارسی به کسی می‌گویند که در انجام کاری اشتیاق و علاقه‌ی زیادی از خود نشان دهد. درواقع بنده هم بچه‌ی بلکمی بودم. یعنی ترجمه‌ی فاکنر در آن سن و سال، کاری بود که فقط یک بچه‌ی بلکم می‌توانست با اصرار و پافشاری فراوان از عهده‌ی آن برآید. خوب من این داستان‌ها را با بلکمی ترجمه کردم و چاپ شد.»[3]

کتاب وداع با اسلحه

و ناگهان جنگ. ارنست همینگوی که خود داوطلبانه در جنگ جهانی اول حضور داشت، این تجربه‌ی عجیب را به عریان‌ترین شکل ممکن در وداع با اسلحه بازتاب داده است. فردیک هنری، شخصیت اول داستان، یکی از هزاران سربازی است که طعم تلخ جنگ و مرگ را از عمقِ جان لمس و درک می‌کند. جنگ ابتدا تنها صداها و نورهایی است از دور دست اما به مرور همه چیز واقعی‌تر و بسی ترسناک‌تر می‌شود. قهرمان‌های تخیلی و فانتزی در این داستان جایی ندارند؛ وداع با اسلحه داستان قهرمان‌های غمگین و زخمی است، قصه‌ی انسان‌هایی که زندگیشان را از آن‌ها ربوده‌اند و به نام اقتدار و افتخار، تنها اندوهی بزرگ با طعم خون نصیبشان شده است. ابتدا و میانه‌ی داستان را با یکدیگر مقایسه کنید تا این دگردیسی رنج‌آور آشکار شود.

« دشت سرشار از محصول بود و باغ‌ها، میوه‌های فراوان داشت و در آن سوی دشت، کوه‌های لختِ قهوه‌ای رنگ دیده می‌شد. در این کوه‌ها جنگ بود و ما شب‌ها برق توپ‌ها را می‌دیدیم. در تاریکی مثل رعد و برق بود ولی شب‌ها سرد بود و هیچ نشانه‌ای از آمدن توفان نبود.»[4]

اما برخلاف خیالاتِ خوش راوی، توفان می‌آید؛ توفانی سخت. اما در یکی از نقاط اوج داستان چنین می‌خوانیم: « این کلمه‌ها را خوانده بودیم در اعلامیه‌هایی که روی اعلامیه‌های دیگر چسبانده می‌شد. و اکنون مدتی گذشته بود و من هیچ چیز مقدسی ندیده بود و چیزهایی که پرافتخار بودند، افتخاری نداشتند و قربانیان مانند گاه و گوسفند کشتارگاه شیکاگو بودند، اگر با لاشه‌های گوشت کاری نمی‌کردند جز اینکه دفنشان کنند. کلمه‌های بسیاری بود که آدم دیگر طاقت شنیدنشان را نداشت و سرانجام فقط اسم مکان‌ها آبرویی داشتند. کلمات مجرد مانند افتخار و شرف و شهامت یا مقدس، پوچ در کنار نام‌های دهکده‌ها، شماره‌ی جاده‌ها، شماره‌ی فوج‌ها و تاریخ‌ها، ننگین می‌نمود.»[5]

فردریک هنری به جنگ می‌رود، همه ‌چیزش را می‌بازد، با اسلحه‌اش وداع می‌کند و از میدان نبرد می‌گریزد، اندکی آرامش و دوباره توفان و در نهایت زیر باران قدم می‌زند در حالی که دیگر نه خودش و نه ما، او را نمی‌شناسیم. مسئله‌ی بسیار مهم و شایان توجه و تحسین در ترجمه‌ی دریابندری، قدرت و استادیِ او در انتقال زبانِ منحصر‌به‌فرد همینگوی است. این نویسنده با صراحت و بی‌پروایی خاص خود، زبان تازه‌ای را در قصه‌گویی شکل داد. او معتقد بود باید تجربه‌ی زیسته را مستقیم و خالص، بدون پیچاندن آن در پوشش الفاظ و تعابیر انتقال داد. این عقیده موجب شده است همینگوی حتی موحش‌ترین، هولناک‌ترین و اندوه‌بارترین لحظات داستان‌هایش را نیز بسیار سریع، کوبنده، صریح و عریان بنویسد و دریابندری در حفظ این شیوه در ترجمه بسیار موفق عمل کرده است. برخی از قسمت‌های این داستان مانند صحنه‌های جنگ و یا صحنه‌ی مرگ کاترین عمیقا تکان‌دهنده هستند.

دریابندری درباره‌ی زبان خاص همینگوی و انتقال آن در ترجمه می‌گوید: « زبانش مشکل نیست، ترجمه‌اش مشکل است. در واقع زبانش ساده است. ... [ترجمه‌اش دشوار است زیرا] سبک خاصی دارد. در واقع سبک همینگوی است که ترجمه‌اش را مشکل کرده.»[6]

وداع با اسلحه

نویسنده:
ارنست همینگوی
ناشر:
نیلوفر
مترجم:
نجف دریابندری
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب سرگذشت هکلبری فین

« هر کس بخواهد موضوع این داستان را پیدا کند، تعقیب می‌شود؛ هر کس بخواهد نتیجه‌ی اخلاقی آن را پیدا کند، تبعید می‌شود؛ هر کس بخواهد نقشه‌ی آن را پیدا کند، تیرباران می‌شود.»[7] این هشدار نویسنده است در آغاز داستان! این کتاب که به نوعی دنباله‌ی رمان مشهور " تام سایر " است، داستان زندگی دو پسر نوجوان و تلاقی زندگیشان به یکدیگر را روایت می‌کند. هَک _همان هکلبری_ بعد از ناپدید شدن پدر دائم‌الخمرش، در خانه‌ی زنی که او را به سرپرستی پذیرفته است با جیم، برده‌ی سیاه خانه‌زاد، مواجهه می‌شود و این آشنایی در گیرودار ماجراجویی‌‌های عجیب و غریبشان به رفاقتی واقعی و خالصانه بدل می‌شود. سرگذشت هکلبری یک رمان هنجارگریز است چراکه "طغیان‌گری" کانون اصلی داستانش است. دریابندری در مقدمه‌ی کتاب در توضیح این ویژگی قصه می‌گوید: « هکلبری به آسانی پذیرفته نشد. نخستین منتقدانی که درباره‌ی آن اظهار نظر کردند، نه تنها آن را اثر مهمی نشناختند، بلکه صفاتی مانند مبتذل، خام، نازیبا، ناتراشیده، نیمه‌مستهجن و حتی کثیف روی آن گذاشتند. پاره‌ای از کتابخانه‌ها این رمان را به قفسه‌های خود راه ندادند، مبادا اخلاق کودکان را فاسد کند. .... امروز بعد از صد سال، "هکلبری" شاید تنها کتابی است که روشنفکران و خوانندگان عادی بر سر آن با هم توافق دارند.»[8]

سرگذشت هکلبری داستانی است پرفراز و فرود و گیرا با چاشنی طنزی نیش‌دار؛ به طور ویژه در خصوص مسائل نژادی. اگر شُکوهِ عصیان را درک می‌کنید و خواندن یک رمانِ سفرنامه‌گونِ پرماجرا را دوست دارید، سرگذشت هکلبری یک پیشنهاد درجه یک است.

« گفتی اینا چیه؟ حالا بت می‌گم. وقتی از کار و صدا زدنِ تو خسته شدم و خوابم برد، خیلی دلشکسته بودم چون تو رو گم کرده بودم. دیگه هر بلایی سر من و این کلک می‌اومد، برام هیچ مهم نبود. وقتی بیدار شدم، دیدم تو صحیح و سالم برگشتی. اشک از چشام راه افتاد، می‌خواستم پاشم پاهاتو ببوسم. انقدر خدا رو شکر کردم. اما تو همش تو این فکر بودی که چجوری جیمِ پیچاره رو با دروغات دست بندازی. این چیزا هم که می‌بینی، همش آشغاله؛ آشغال هم یعنی آدمی که دوست خودشو گول بزنه، یه کاری بکنه که دوستش شرمنده بشه. ... پانزده دقیقه‌ای طول کشید تا توانستم خودم را راضی کنم که بروم از یک سیاه‌پوست عذرخواهی کنم؛ ولی این کار را کردم و بعد از آن هم هرگز از این کارم پشیمان نشدم.»[9]

سرگذشت هکلبری فین

نویسنده:
مارک تواین
ناشر:
خوارزمی
مترجم:
نجف دریابندری
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب چنین کنند بزرگان

دریابندری و احمد شاملو از سال‌های دور با یکدیگر آشنایی، آمدوشد و همکاری داشتند . سال 1346 مجله‌ی خوشه تعطیل شد و یک سال بعد، زمانی که خوشه در شرف آغاز به کار دوباره قرار گرفت، شاملو _که سردبیر و مسئول مجله بود_ از دریابندری دعوت به همکاری کرد. دریابندری در آن زمان مشغول خواندن کتابی به نام " انحطاط و سقوط غالب اشخاص " از ویل کاپی بود، بنابراین انتشار بخش‌هایی ازآن را پیشنهاد کرد که تنها ظرف چند شماره، خوشه را به روزهای خوب گذشته بازگرداند.

در ترجمه‌ی این کتاب دو مسئله دارای اهمیت است. اول طنز خوشایندی که در خور توجه است و کتاب را به اثری مفرح و لذت‌بخش تبدیل کرده است و دیگر بحث امانت‌داری در ترجمه. امانت‌داری از بدیهی‌ترین و اساسی‌ترین اصول ترجمه است که حتی یک فرد آشنا با ادبیات نیز به آن واقف است چه رسد به مترجمی در اندازه‌ی نجف دریابندری. از طرف دیگر باید به خاطر داشت برخی آثار در برگردان آن‌چنان دستخوش تغییرات و تصرفات مترجم می‌شوند که می‌توان آن‌‌ها را یک اثر ثانویه به شمار آورد؛ ملموس‌ترین مثال کتاب حاجی بابای اصفهانی است، نوشته‌ی جیمز موریه که میرزا حبیب اصفهانی نه تنها مترجم بلکه به نوعی نویسنده‌ی دوم آن به زبان فارسی است. دریابندری هم با رویکرد ترجمه‌ی آزاد به این کتاب پرداخته است. او در مقدمه‌ی کتاب در این باب می‌نویسند:« در این کتاب مترجم نه تنها اصل امانت‌داری در ترجمه را زیر پا گذاشته، بلکه در حقیقت می‌توان گفت که به هیچ اصلی پایبند نمانده است. ... از همه‌ی این‌ها گذشته، مترجم اسم کتاب را هم بدون ضرورت خاصی تغییر داده و در نتیجه ناچار شده است اسم دیگری روی کتاب بگذارد که با عنوان اصلی فرق دارد.»[10]

بخشی از متن کتاب را می‌خوانیم:« چون که اخلاق نرون مختصر معایبی داشته، ما مردم عادت کرده‌ایم محاسن او را به کلی نادیده بگیرم، در صورتی که این خلاف اصول بی‌غرضی است و حال آنکه همه می‌دانند ما با نرون هیچ غرضی نداریم. بنابراین از حق نباید گذشت، نرون تا بیست سالگی هیچ اقدامی برای کشتن مادرش نکرد و تازه آن وقت هم با خاطر معشوقه‌اش پوپیا سابینا این کار را کرد. البته این معشوقه‌ای جنایتکار هم به سزای اعمالش رسید، چون وقتی که آبستن بود، نرون یک لگد به شکمش زد و کشتش.»[11] 

کتاب رگتایم

خب ابتدا و پیش از هر چیز، رگتایم یعنی چه؟ مترجم در این باره توضیح می‌دهد: « کلمه‌ی رگتایم نام نوعی موسیقی است که از ترانه‌های بردگان سیاه‌پوست جنوب آمریکا سرچشمه گرفته است و در آغاز قرن در آمریکا بسیار رایج بود. "رَگ" به معنای ژنده و پاره و گسیخته است و "تایم" به معنای وزن و ضربان موسیقی. ... در هر حال عنوانی است که متاسفانه ترجمه‌نشدنی است.»[12]

داستان رگتایم مربوط به سده‌ی بیست میلادی است؛ جایی از تاریخ که جهان به گسترده‌ترین و بی‌سابقه‌ترین شکل ممکن در حال پوست‌اندازی است. همه چیز به طرزی عجیب و ناآشنا در حال تحول است و انسان‌ها سردرگم شده‌اند. در این وضعیت ما از طریق یک خانواده‌ی کاملا معمولی وارد داستان می‌شویم و اندک اندک، قصه درست مانند تصویری که یک دوربین هوایی ضبط می‌کند، وسعت می‌یابد و ماجراهای بسیاری به صورت پیاپی شکل می‌گیرند از جمله اعتراض بر ضد برتری نژادی، حضور شخصیت‌های تاریخی در داستان و... . قصه‌ی رگتایم یک پا در واقعیت دارد و بخشی از تاریخ آمریکا را روایت می‌کند و یک پا در تخیل و آرمان‌ها.

« رگتایم یک اثر ئالیستی است. موضوع آن تجربه‌ی درونی نیست، واقعیتِ بیرونی است، یک لحظه‌ی تاریخی است و نویسنده کوشیده است برای کاوش این لحظه و ساختن اثری تمام و برپا از مواد و مصالح آن _و نه فقط با گزارش و تصویر کردن آن_  شیوه‌ای جویس‌وار [ جیمز جویس]، مساعد موضوع کار خود پدید بیاورد.»[13]

رگتایم

نویسنده:
ادگار لارنس دکتروف
ناشر:
خوارزمی
مترجم:
نجف دریابندری
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست

ترجمه‌های نظری

دریابندری در زمینه‌ی سینما، تاریخ، هنر و... آثاری را ترجمه کرده است که به معرفی شماری از آنان می‌پردازیم.

کتاب تاریخ روسیه‌ی شوروی

این کتاب نوشته‌ی ادوارد هلت کار است و نسخه‌ی فارسی آن را اولین بار انتشارات زنده رود در زمستان 1371 منتشر کرد. این کتاب سه جلدی با رویکردی کلان‌نگر، انقلاب بلشویکی شوروی را در حدفاصل سال‌های 1917 تا 1923 مورد بررسی قرار می‌دهد و مباحثی مانند مبانی تفکر بلشویسم، انقلاب‌ها، فعالیت‌های حزبی، ساختار حکومت و... در آن مطرح می‌شود.

این کتاب « شرح و تحلیل مفصلی است از انقلاب 1917 در امپراتوری روسیه و چگونگی به قدرت رسیدن حزب بلشویک و تاسیس و تحکیم دولتی که سپس خود را اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نامید و بیش از هفتاد سال نه تنها بر قلمرو پهناور خاندان رمانف فرمان‌ راند بلکه توانست به صورت یکی از دو قدرت بزرگ قرن بیستم درآید و نظام حکومتی خود را به بسیاری از کشور‌های دور و نزدیک صادر کند.»[14]

کتاب تاریخ فلسفه‌ی غرب

این کتاب یکی از مهم‌ترین ترجمه‌های دریابندری است. او این اثر را در سال‌های زندان ترجمه کرد و پس از آزادی نیز چند سال مشغول بازبینی و ویرایش آن بود تا در نهایت جلد اول را به سال 1340 انتشارات سخن _به سرپرستی خانلری_ منتشر کرد. پس از یک وقفه‌ی طولانی، دریابندری هر سه جلد را در چاپخانه‌ی بهمن زیر چاپ برد و سال‌ها بعد، ناشران دیگر کتاب را روانه‌ی بازار کردند. این کتاب از سه بخش اصلی تشکیل شده که به ترتیب به "فلسفه‌ی قدیم"، "فلسفه‌ی قرون وسطی" و "فلسفه‌ی جدید" اختصاص یافته است و با جزئیات بسیار و اطلاعات کارآمدی همراه است.

ایرج پارسی‌نژاد درباره‌ی این کتاب و ترجمه‌ی دریابندری می‌گوید: « دریابندری در موضوع فلسفه و ترجمه‌ی آثار فیلسوفان جهان، کتاب‌های متعددی دارد که معروف‌ترین آن‌ها، تاریخ فلسفه‌ی غرب اثر برتراند راسل در سه جلد است. به گمان من روایت دریابندری از تاریخ فلسفه‌ی غرب به زبان فارسی پس از "سِیر حکمت در اروپا" ی محمدعلی فروغی مهم‌ترین و معتبر‌ترین کتابی است که در این حوزه به فارسی منتشر شده است.»[15]

« خدا نخست روح را آفرید و سپس تن را. روح از "تقسیم‌ناپذیرِ تغییرناپذیر" و "تقسیم‌پذیرِ تغییرپذیر" ترکیب یافته و خود ذات ثالثی است میان آن دو است.»[16]

کتاب تاریخ سینما

تاریخ سینما اثر آرتور نایت و از منابع مهم برای آشنایی با هنر هفتم است. در این کتاب از آغاز سینما می‌خوانیم تا آینده‌اش، از تحولات مهم تاریخ سینما، دوران طلایی آن، چهره‌های بی‌بدیل آن مانند چارلی چاپلین، سینما‌ی ملل و...

کتاب معنی هنر

« حس زیبایی را ما به هر طریقی که تعریف کنیم، باید فورا این را هم علاوه کنیم که زیبایی امری است نظری. حس زیبایی انتزاعی، پایه‌ی ابتدایی فعالیت هنری است. کسانی که به این فعالیت می‌پردازند، مردم زنده هستند و در معرض جریانات گوناگون زندگی قرار دارند. ما سه مرحله در پیش داریم: اول محض ادراک کیفیات مادی، رنگ‌ها، صداها، حرکات و سکنات و بسیاری واکنش‌های جسمانی پیچیده‌تر که آن‌ها را تعریف نکرده‌ایم. دوم آرایش این قبیل ادراکات به صورت اَشکال و نقش‌های لذت‌بخش. ... ولی ممکن است مرحله‌ی سومی هم وجود داشته باشد و آن هنگامی است که این آرایش ادراکات را با حالت خاصی از عاطفه یا احساس که از پیش موجود بوده است، هماهنگ سازیم.»[17]

در این کتاب با مفاهیمی از جمله مفهوم هنر، مفهوم زیبایی، تمایزِ این دو از هم، صورت، محتوا، رنگ، هنر ملل، هنر در گذرگاه تاریخ و ارتباط هنر با جامعه، طبیعت، دیانت و اومانیسم سروکار داریم.

چند کلامی از نثر دریابندری

نجف دریابندری زبان دقیق، سنجیده و متنوعی در ترجمه دارد. زبان نثرش گاه جدی است و گاه طنز، گاه داستانی است و گاه پژوهشی و مهم آنکه در تمام این انواع، ماهرانه عمل کرده است. به طور کلی می‌توان گفت او زبان ساده اما فاخری دارد. شایان ذکر است که این زبان پخته و ورزیده، حاصل قلم مترجمی است که سواد مدرسی چندانی نداشته و دانش خود را از راه پژوهش‌های آزاد و مطالعات شخصی با دست آورده است؛ این‌جا است که می‌توان به قول حسین معصومی همدانی اعتماد کرد که "فهمِ اصالت" را به دیابندری نسبت می‌دهد.


برای کسب اطلاعات بیشتر درباره‌ی نجف دریابندری می‌توانید به دو بخش دیگر نوشته‌ی حاضر ( زندگی نجف دریابندری و تالیفات نجف دریابندری ) و یادداشت "خداحافظ مدرسه" مراجعه فرمایید.


[1]- فاکنر، ویلیام، یک گل سرخ برای امیلی، ترجمه‌ی نجف دریابندری، تهران، نیلوفر، 1389، مقدمه‌ی مترجم

[2]- همان: 15

[3]- مظفری ساوجی، مهدی، گفت‌وگو با نجف دریابندری، تهران، مروارید، 1388، صفحه‌ی 183

[4]- همینگوی، ارنست، وداع با اسلحه، ترجمه‌ی نجف دریابندری، تهران، پیام، 1354، صفحه‌ی 11

[5]- همان: 230 و 231

[6]- مظفری ساوجی، 1388: 200

[7]- توین، مارک، سرگذشت هکلبری فین، ترجمه‌ی نجف دریابندری، تهران، خوارزمی، 1380، صفحه‌ی33

[8]- همان: 12

[9]- همان: 131

[10]- کاپی، ویل، چنین کنند بزرگان، ترجمه‌ی نجف دریابندری، تهران، پیام، 1353، مقدمه‌ی مترجم

[11]- همان: 64 و 65

[12]- ای. ال. دکتروف، رگتایم، ترجمه‌ی نجف دریابندری، تهران، خوارزمی، 1367، صفحه‌ی 8

[13]- همان: 5

[14]- ای. اچ. کار، تاریخ روسیه‌ی شوروی، ترجمه‌ی نجف دریابندری، تهران، زنده رود، 1371، صفحه‌ی 11

[15]- سایت رسمی مجله‌ی بخارا

[16]- راسل، برتراند، تاریخ فلسفه‌ی غرب، ترجمه‌ی نجف دریابندی، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1388، صفحه‌ی 124

[17]- رید، هربرت، معنی هنر، ترجمه‌ی نجف دریابندری، تهران، شرکت کتابهای جیبی، 1354، صفحه‌ی 7

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

با مروری بر کارنامه کاری او، دریابندری را در قامت یک مترجم برجسته می یابیم با دو ویژگی منحصر به فرد: هوشمندی و تنوع. نگاه انتقادی در ترجمه چندان رایج نیست و مترجمان گاه تبحر یا جسارت لازم برای این کار را ندارند؛ اما دریابندری از طرفداران رویکرد واقع گرا و انتقادی بود. روش کارش چنین بود که هر کتابی را ترجمه نمی کرد و اگر قصد کار روی اثری را داشت، ابتدا با دقتی مثال زدنی آن را بررسی می‌کرد و سعی می کرد در برگردان، کتاب را از نظر کیفی ارتقاء دهد. ویژگی دیگر او، انتخاب های نامعمولش است؛ کمتر مترجمی را می بینیم که هم در حوزه ادبی و هم در حوزه نظری فعالیت کرده باشد.

و ناگهان جنگ. ارنست همینگوی که خود داوطلبانه در جنگ جهانی اول حضور داشت، این تجربه عجیب را به عریان ترین شکل ممکن در وداع با اسلحه بازتاب داده است. فردیک هنری، شخصیت اول داستان، یکی از هزاران سربازی است که طعم تلخ جنگ و مرگ را از عمق جان لمس و درک می‌کند.

نجف دریابندری زبان دقیق، سنجیده و متنوعی در ترجمه دارد. زبان نثرش گاه جدی است و گاه طنز، گاه داستانی است و گاه پژوهشی و مهم آنکه در تمام این انواع، ماهرانه عمل کرده است. به طور کلی می توان گفت او زبان ساده اما فاخری دارد.

مطالب پیشنهادی

خداحافظ مدرسه

خداحافظ مدرسه

نجف دریابندری: مروری بر زندگی و آثار

آموزگاری طنّاز از جانب جنوب

آموزگاری طنّاز از جانب جنوب

سالروز درگذشت‎ نجف دریابندری

یک نام استثنایی، یک مرد استثنایی (بخش اول- زندگی)

یک نام استثنایی، یک مرد استثنایی (بخش اول- زندگی)

مروری بر زندگی نجف دریابندری

کتاب های پیشنهادی