کتاب میرا داستان اسارت آدمی است. این کتاب که به استناد مقدمهاش میتوان آن را جزو داستانهای پیشگویانه (آیندهنگر) و علمی-تخیلی دانست، حاملِ روایت سرزمینی عجیب است. کشوری نامعلوم که در آن به نامِ عدالت، همگان به اسارت کشیده شدهاند. تصویری مهیب از زندگی در شرایطی که ابتداییترین و بدیهیترین حقوق افراد در آن نادیده گرفته میشود. همه با هم برابراند، مالکیت فردی وجود ندارد، دیوار خانهها از جنس شیشه است و حریم خصوصی از اساس بیمعنا است، تمامی افراد محکوم به شادی اجباری هستند و دولت تمام اعمال و افکار و امیال مردم را به شدت کنترل میکند.
راوی داستان به همراه خانوادهاش در آن جامعه زندگی میکنند؛ البته شاید دقیقتر آن باشد که آنها را نه خانواده که همخانههای او بدانیم زیرا بر اساس قوانین، عشق و ازدواج به معنای حقیقیِ آن، نادرست است بلکه انسانها تنها جفت میشوند و به محض مرگ یکی، جفت دیگری جایگزین آن میشود. راوی حتی از عنوان ِ "مادر" و "پدر" برای زن و مردی استفاده نمیکند که او را در وجود آوردهاند و از آنان تنها با نامشان یاد میکند. عشق ورزیدن به یک فرد تخلف و با قوانین برابری در تضاد است زیرا «وقتی شما میرا را انتخاب کردید، نسبت به زنان دیگر مرتکب ظلم بزرگی شدهاید. شما به آنها توهین کردید و با دور نگهداشتن میرا از مردان دیگر، نسبت به همهی همنوعان خود ظلم کردید.»[1] به بیانی این عدم مالکیت فردی تا حدی پیش میرود که انسان حتی مالک عشق، احساسات و وجود خودش هم نیست.
زندگی برای شهروندان این جامعه تکراری و ملالتبار است؛ همه چیز ممنوع است و باید مانند رباتها زندگی کرد. باید بیوقفه کار کرد و به محض از دستدادن قدرت کار، افراد به شکلی نظاممند از چرخهی زندگی حذف میشوند. مامورانِ حکومتی روز و شب به دنبال مجرمان میگردند و امنیت شهروندی شوخیِ گریهداری است. دلسردکنندهترین اتفاق در این میان انفعال و پذیرش و تسلیمشدگیِ اکثرتِ موردِ ستم است.
راوی داستان کمی متفاوت از دیگر شهروندان است. او گاهی مرتکب گناهانی مانند فکرکردن، نوشتن، انتقادکردن و عشق ورزیدن میشود؛ عشق ورزیدن به میرا. زنی که وجودش توامان مایهی سرخوشی و ترس است؛ سرخوشی از عشق و ترس از سرانجام آن. راوی برای نجات از زندانی که گرفتار آن است عشق را انتخاب میکند اما عشق هم چندان بیخطر نیست؛ هم سرچشمهی زندگی است و هم نطفهی مرگ. عاقبت مجرمان بر اساس قوانین، این است که به خانهی اصلاح فرستاده میشوند؛ جایی که در آن همه چیز تغییر میکند؛ همه چیز. خانهی اصلاح کجاست؟ در آنجا چه سرنوشتی در انتظار مجرمان است؟ سرانجام این عشق پرخطر چه خواهد شد؟ میرا قصهای است تلخ، شورانگیز و تکاندهنده که تجربهای متفاوت و غریب را به خوانندگانش پیشکش میکند.
کریستوفر فرانک کیست؟
کریستوفر فرانک[2] نویسنده، فیلمنامهنویس و کارگردان اهل فرانسه، متولد 1942 و متوفی 1993 است. میرا (به فرانسه: Mortelle) به یقین شناختهشدهترین اثر اوست. آثار دیگر او را میتوان چنین تقسیمبندی کرد:
(اغلب داستانهای او هنوز به فارسی ترجمه نشدهاند و علاقهمندان میتوانند به اصل داستان یا ترجمههای سایر زبانها مراجعه کنند.)
آنچه مخاطبان را مجذوب میرا میکند
در ابتدا ایدهی بکر و جذاب داستان است که توجه را جلب میکند. در میان انبوهی از کتب داستانی و روایی که عموما آینهی زندگی امروز بشراند _ و البته بیشک ارزشمند نیز هستند _ مواجهه با داستانی مانند میرا هیجانانگیز خواهد بود. همراه شدن با داستان و تصور چنین اجتماعی _ هر چند چنان که در ادامه توضیح داده میشود در مواردی بشر چندان هم از چنین گرفتاریهایی به دور نبوده است _ و پی گرفتن روند داستان، تصمیمگیریهای شخصیتها، حوادث، سرانجام افراد و... تجربهی تازهای است.
شگردهایی که نویسنده به کار گرفته است در مواردی تحسین برانگیز است. او در بازسازی فضای داستان با به کارگیری عناصری عملکرد قابل قبولی از خود نشان داده است که اغلب انتقالدهندهی سردی، غربت و بیگانگی، تحکّم و دیکتاتوری، بیروحی و رنج و عذاب هستند. در این میان او به عنصر "سیاهی" توجه ویژهای نشان داده و با تکرار کلماتی از قبیل بتون سیاه، ابر سیاه، دشت سیاه و... در داستان عمق تاریکی و کدریِ این اجتماع به ظاهر روشن و بیپرده و حریم را به تصویر کشده است.
شخصیت پردازیهای کریستوفر فرانک از دیگر نقاط قوت اثر است. او در این کار بسیار دقیق و هوشمندانه عمل کرده است. اغلب شخصیتها از جمله راوی داستان هیچ نامی _ و به واقع هیچ هویتی _ ندارند. موقعیتهای جغرافیایی قصه نه با نام بلکه با اعدادی گیجکننده بیان میشود. با وجود اجبار و الزام شدید به همراهی و دوستی همیشگی شهروندان با یکدیگر و بیان قصهها و خاطرات خندهآور، بیشتر شخصیتها کمحرف هستند و در عمق وجود، تنها و افسرده و گریزان از یکدیگر. شخصیتها همگی چون سایههایی نقابدار هستند، غریبه و سرگردان.
به طور مشخص در شخصیتپردازیِ راوی داستان نکتهای ظریف نهفته است. قهرمان داستان بخشی از جامعهی مورد نظر در قصه است. آنچه برای خواننده عجیب و غیرعادی تلقی میشود از زبان او چنان جاری میشود که گویی امری بدیهی است _ که خود دربردارندهی نوعی طنز گزنده است _ اما در عین حال او در دلِ این جامعهی _ به فرض خودش _ عادی، احساس ناآرامی میکند. او مدام خود را بیمار و گناهکار میداند و راه نجات خود را در اصلاح شدن میببیند و این روند تقریبا تا نهاییترین نقطهی عطف داستان ادامه دارد چنانکه میگوید «تا وقتی که آنها مغزم را برای خارج کردن بدی باز نکنند، خوب نخواهم شد»[3]. یعنی او از اعمال هجار جامعه سر باز میزند اما به نادرستی آن هنجارها باور ندارد. به بیان دقیقتر، فرانک «عصیان قهرمانش را از راه عقاید نمینمایاند بلکه از راه حسها نشان میدهد»[4].
شیوهی روایتِ راوی هم در نوع خود جالب بوده و به نظر میرسد به تناسب داستان، تعمدی در گزینش آن وجود دارد. دو نکته را باید در این شیوه مورد توجه قرار داد؛ اول صراحت و شفافیت ِ بسیار ِ روایت، به شکلی که گویی راوی چشم در چشم خواننده و به طور مستقیم با او مواجه است و دوم شکلِ نوشتارگونهی داستان است به این معنا که گویی راوی سخن نمیگوید بلکه در حال نگارش گزارشی از وضع وخیم زندگی خود است؛ گزارشهای یک زندانی.
زبان اثر از دیگر نقاط قوت آن است که از همان آغاز داستان خواننده را متوجه خود میکند. به تناسب موضوع و فضای قصه، فرانک برای روایتگریِ میرا زبانی ویژه برگزیده است. جملات اغلب کوتاه، منفک، تلگرافی و کوبنده و اثرگذاراند. داستان آغازی غریب و ناآشنا، ساده و در عین حال تعجب برانگیز و پایانی نه چندان غیرمحتمل اما خواندنی و شورانگیزی دارد. متن و بطن داستان نیز همواره هشداردهنده است.
میرا را میتوان از منظر سیاسی نگریست چنان که تصویری از غلبهی اندیشهی دیکتاتوری و نگرش کومونیستی بر جامعه را به نمایش میگذارد. در دوران معاصر نمونهی بارز این جوامع شوروی سابق و کرهی شمالی فعلی هستند که با اطلاعاتی اندک از وضعیت آنان میتوان وجوه شباهت داستان با آنها را دریافت. اما فارغ از این وجوه، از منظری دیگر که وجهِ غیر سیاسی و کلان قصه است میتوان میرا را داستانی دانست که بشر مدرن و پسامدرن و دغدغهها و گرفتاریهای او را نمایان میسازد. برجستهترین نمونهی آن مسئلهی فردگرایی و جمعگرایی است. از منظر جامعهشناسی و انسانشناسی که به موضوع نگاه کنیم، گرایش با اصالت فرد یا جامعه هر کدام معضلات و دردسرهایی را برای انسان امروز به همراه داشته و کماکان نیز او به قطعیتی در طریقت خود نرسیده است. میرا سرانجامِ جمعگرایی افراطی را به تصویر میکشد که همانا گمگشتگیِ فردیت و موجویت آدمی است.
آخرین مسئله که در خواندن میرا جلب توجه میکند و نویسنده نیز آن را جزو عناصر تکرارشوندهی داستان قرار میدهد، شادیِ دروغین است. مردمانِ قصهی میرا گرچه قلبی غمگین دارند اما به شادیِ غیرحقیقی و لبخندی جراحی شده محکوم میشوند. از درون مردهاند اما باید چنین تظاهر کنند که اوضاع روبهراه است؛ امن و امان! وضعیتِ آشنایی نیست؟ گویی وضع انسان امروز است که مورد هجوم انبوهی از خوشبختیهای غیرواقعی، موفقیتهای پوشالی و سرورِ ناراست قرار گرفته است. گویی او نیز موظف است شاد به نظر برسد حتی اگر به واقع چنین نیست. دردِ زیر لبخند جراحیشده که راوی داستان از آن سخت میگوید، همانا رنجِ روحی بشر امروز است که از پسِ تظاهری پوک و توخالی بیرون زده است.
ترجمهها
به نظر میرسد تنها ترجمهی فارسی موجود از کتاب میرا، ترجمهی لیلی گلستان است. این ترجمه را ابتدا انتشارات امیرکبیر (چاپ اول 1354) و سالها بعد نشر بازتاب نگار (چاپ اول 1383) منتشر کرد. گلستان در این برگردان تا حد بسیاری موفق عمل کرده و روح اثر را در کار خود بازتاب داده است. گاه به ضرورت متن از تعابیر آشنا برای خوانندهی فارسی زبان (اصطلاحات و امثال فارسی) بهره گرفته است. آنجا که لطافت کلام نیاز بوده، سخن را به نرمی گرایانده و آنجا که کوبندگی و سردی ضرورت داشته احوالات متن را متناسب با آن تنظیم کرده است.
اگر میرا را دوست داشتید به سراغ این کتابها بروید
نمونههای مشابه داستان میرا در آثار نویسندگان دیگر نیز وجود دارد. وجه مشترک اصلی آنها آنجاست که هر کدام به نحوی وضعیت اجتماعی را به تصویر میکشند که یک نظام تمامیتخواه[۵] بر آن حاکم است. اگر داستان میرا را دوست داشتید خواندن داستانهایی که در سطور بعدی معرفی میشوند حتما برایتان لذتبخش خواهد بود. از میان فهرست آثار مشابه، شناختهشدهترین و بهترین نمونهها به شرح زیر است:
کتاب 1984
نوشتهی جورج اورول[۶]:
این داستان مشابهت بسیاری به میرا دارد با این تفاوت که حجیمتر و مفصلتر است و در آن علاوه بر توجه به مسائلی از جمله آزادیهای فردی، نظام دیکتاتوری، جاسوسی و کنترلگری و... به موضوعاتی مرتبط، از جمله نظام طبقاتی و تحریف حقایق هم اشاره میشود. شخصیت اصلی داستان یکی از کارکنان سازمان ِ تحریف حقایق است که پس از ابتلای به عشق تصمیم میگیرد خلاف جهت آب شنا کند. او به همراه معشوقهاش به احزاب مبارز بر ضد حکومت میپیوندد و سرانجام...
بر اساس این رمان دو فیلم سینمایی ساخته شده است. اولی ساختهی مایکل اندرسون با همان عنوانِ 1984 و دیگری فیلم Nineteen Eighty-Four ساختهی مایکل رادفورد که دقیقا در سال 1984 ساخته شده است. (توجه داشته باشید که اصل داستان در سال 1949 منتشر شده و از گونه داستانهای پیشگویانه است.)
کتاب فارنهایت 451[۷]
نوشتهی ری داگلاس بردبری[5]
نیز مشابه روایات دو داستان قبلی است و مسائل و معضلاتی از جمله کنترلگری، سانسور اندیشه، کتاب سوزی و مخالفت قدرت دیکتاتوری با خواندن و نوشتن و آگاهیسازی را در رأس داستان قرار داده است. از این داستان هم _ البته با دخل و تصرفهایی _ نسخهای سینمایی با همین نام و به کارگردانی فرانسوا تروفوا موجود است که دیدن آن در کنار خواندن کتاب خالی از لطف نیست.
کتاب سرگذشت ندیمه[9]
نوشتهی مارگارت اتوود[10]
که روایتگر حاکمیت افراطیونِ مسیحی است. در بیان قوانین اجتماعی آنان و سیر داستانیِ کتاب، نویسنده مسائلی از جمله تبعیض جنسیتی، محرومیت از آزادی، تحکّم و زورگویی، بیارزشی جان انسانها و... را مورد توجه قرار داده است.
[1]- (فرانک، 1354: 73 و 74)
[2]- Christopher Frank
[3]- (فرانک، 1354: 84)
[4]- (فرانک، 1354: 14)
[۵]- تمامیتخواه (توتالیتر): ویژگی نوعی رژیم سیاسی، مدعی ِ حفظ منافع کل جامعه، معمولا با زیربنای ایدئولوژیک یا تک حذبی و بیاعتنا به آزادیهای فردی؛ کلگرا؛ اقتدارگرا (انوری، 1381: 1891 و 1957)
[۶]- اریک آرتور بلر (Eric Arthur Blair) مشهور به جورج اورول (George Orwell)
[7]- Fahrenheit 451
[8]-Ray Douglas Bradbury
[۹]- The Handmaid’s Tale
[۱۰]- Margaret Atwood
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.