نادر ابراهیمی (1315 - 1387) یکی از پرکارترین نویسندگان اثرگذار معاصر ایران است. او که تحصیل در رشته حقوق را ناتمام گذاشت، لیسانس خود را در رشته زبان و ادبیات انگلیسی دریافت کرد. نوشتن تنها یکی از دغدغههای وی بود. ابراهیمی در دو جلد خودزندگینامه تلاش کرد تا درباره کارهایی گوناگونی بنویسد که از سن کم تجربه کرده بود. او به خوبی خود را ابوالمشاغل و ابن مشغله نامید. از وی، کارگردانی چند مجموعه تلویزیونی و مستند، ترانهها و موسیقی، و بالغ بر 100 جلد کتاب وزین (برای بزرگسالان و کودکان) باقی مانده است. او موسسههای فرهنگی-پژوهشی، ایرانشناسی، ایرانگردی، کوهنوردی و ... را ایجاد کرد. ابراهیمی در تمام آثار داستانی خود تلاش کرده دشواریهای اجتماعی مردمان را نشان دهد. همچنین مقالات و مصاحبه های متعددی از وی به جا مانده است.
پشت صحنه نگارش کتاب و تولید فیلم نادر ابراهیمی
در موزه یادبود نادر ابراهیمی قابهایی بر دیوار آویخته شده که دستنوشتههای او را از برنامهریزی برای تحقیقات در حوزههای مختلف، یادداشتبرداری برای تدوین کتابها، و سایر پروژههای فرهنگیاش نشان میدهد. پشت هرکدام ازین کتابها و آثار ماهها و چه بسا سالها دقت و کار فشرده بوده که تنها میتوانیم بخشی از آن را از خلال این دستنوشتهها دریافت کنیم. اینگونه که از آثار او پیداست، ابراهیمی برای خلق هر کدام از آثارش گویی مدتها در کنار مردمان آن خطه زندگی میکرده، این مسئله در فیلمهایی که از او به جا مانده پررنگتر دیده میشود.
سویههای مردمشناختی و تاریخی در آثار نادر ابراهیمی
نادر ابراهیمی در طول حیات خود سفرهای بسیاری به سراسر ایران داشت و فیلمها و تصاویر بسیاری را با زحمت فراوان و هزینه شخصی تهیه نمود. او نخستین موسسه غیرانتفاعی-غیردولتی ایران شناسی را تاسیس کرد که بعد از مدتی با انقلاب و جنگ فعالیتهای آن متوقف شد. این سفرها و جمعآوری آثار و مستندات تصویری بیشک تاثیر بهسزایی در دریافت فرهنگی این نویسنده از فرهنگ بومی اقوام مختلف ایرانزمین داشته است که در جای جای آثار او نیز پدیدار است.
از آثار نادر ابراهیمی بر میآید که او نگاهی مردمشناختی به جغرافیای سرزمین خود داشته است. در اکثر کتابهای او ردپایی از توصیف یا بررسی فرهنگ عامه به چشم میخورد. کتاب «آتش بدون دود» از خلال روایت داستان اطلاعات مهمی را از حوزه تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ترکمنها به دست میدهد. این آثار نشان دهنده آن است که نویسنده پیش از شروع به نگارش داستان دست به تحقیق عمقی در آن زمینه زده است. در ابتدای «آتش بدون دود» ما با یکی از سنتهای ازدواج در میان ترکمنها و انگارههای فکری یک جوان آشنا میشویم که عاشق دختری از قبیله کینخواه دیگر شده است. در خلال پیشرفت تکتک روایتهای داستان، یکی از عناصر فرهنگ عامه در میان این قوم، همراه با نامشناسی دقیق و انگارههای فکری شخصیتها بر ما هویدا میشود که آمیخته با علقههای فرهنگی آنان است.
مجموعه پنج جلدی «بر جادههای آبی سرخ» روایت زندگی دلاوریهای میرمهنا در بوشهر زمان زندیه است که علاوه بر نگاه تاریخی، نشانگر توجه و نگاه مردمشناختی نویسنده است. ابراهیمی خود در این اثر میگوید که «تا جایی که مدارک و منابع تاریخی رخصت دادهاند، برپایه مجموعه بزرگی از واقعیات و مستندات قابل اعتنای تاریخی بنا شده است.»
کتاب «صوفیانهها و عارفانهها» تاریخ تحلیلی پنج هزار سال ادبیات داستانی ایران، یکی از یادگارهای ارزشمند اوست. ابراهیمی درین اثر از گنجینه غنی ادبیات فارسی، حکایتهای عرفانی شاخص تا قرن هفتم را انتخاب و تحلیل کرده و تلاش کرده در ساختار داستانی این حکایتها را کنکاش کند.
کتاب «دور ایران در شش ساعت» (گزارش دومین نمایشگاه ایرانگردی در سال 1371) نیز در حوزه مردمشناسیِ تصویری حائز اهمیت است.
برای دریافت نگاه نادر ابراهیمی به فرهنگ، مردم و داستان، بخشهایی از چند مصاحبه و یادداشت او را در مجلات قدیمی میخوانیم.
از مقاله «ما بر سر بزرگترین گنجینه ادبیات داستانی جهان نشستهایم» (ادبیات داستانی- 1373) بخوانیم:
معنی خستگی واقعی را فقط کسی میفهمد که با خستگی، میجنگد، نه کسی که به خستگی تن میسپارد. در خستگی، لذتیست عظیم، مشروط بر آنکه صمیمانه و سرسختانه، لحظه به لحظه با آن جنگیده باشی. کارهای بزرگ، گریههای شبانه میخواهد، خفت کشیدن میخواهد، از درد به خود پیچیدن می خواهد، و باز گریههای شبانه.
پژوهش، مانند هرکار و خدمت واقعی دیگر، مختصری عشق میخواهد، مختصری اعتقاد و قدری صبوری. دام موضوع مورد پژوهش که پهن شد، قبل از هر چیز، خود پژوهشگر را شکار میکند، و چه لذت غریبی دارد این صید شدن. روزگاری مردم عادی ایران، همه، اهل پژوهش بودند، و شیفته این کار-همه، مرد و زن. هرگاه پای صحبت یکی از مردم عوام کهنسال مینشستی، میدیدی که درباره برخی مسائل، چفدر اطلاعات شخصی و خصوصی دارد، و با چه شور و شوقی هم آن اطلاعات را واگذار میکند. هنوز هم اگر شما به یک روستا بروید میبینید که دهقانان ساده کمسواد، درباره بسیاری از خرده مسائل مربوط به زندگی و کشت و کار خودشان، اهل تحقیق و صاحب نظرند.
در بخشهایی از مقاله «باد آنها را با خود برد» (1372) میخوانیم:
اگر بدانید در کویر کرمان، چه شبهایی را روی خاک دراز کشیده ماندهام. اگر بدانید، در تمام طول شب، «کاین پیر سالخورده انبوه دندان هایش میریزد»؛ من بیدار، رو به ستارگان شب کرمان، دستم را دمادم دراز میکردم تا ستاره بچینم، و بارها- راست میگویم- بارها دستم از آن ستارگان شفاف رد میشد و به پشت ستارهها میرسید. میدیدم که دستهایم از ستارگان گذشتهاند، اما نمیتوانم حتی دانهای بچینم.
ابتدا گمان کردم که عاشق شمال ایرانم. بعد آنگاه که سراسر کناره جنوب و جزایر جنوب را دیدم، دیدم که عجب بهشتی است این باغ بزرگ باورنکردنی، و وقتی به قلب کویر رفتم، دیدم عجب جادوییست درین خاک، وقتی به قلهها صعود کردم، دیدم عجب رفعت و شوکتی دارد این سرزمین دردمند. آنوقت دانستم که نه کرمانیام، نه آذرباییجانیام، نه گرگانی، نه ترکمن. ایرانیام و آواره عاشق.
در یادداشت نقد ادبی: «صوفیانهها و عارفانهها» (کلک، 1369) که از مقدمه کتابی با همین نامه برداشته شده، میخوانیم:
فرهنگ داستانی ما فرهنگ غریبیست. ما، بدون داستان در طول تاریخ چند هزار سالهمان، قدم از قدم برنداشتهایم و آب نخوردهییم. دینهامان را به یاری داستان ساختهییم، پیامهای آسمانیمان را داستانوار دریافت کردهییم، آبادیهامان را با داستان، انقلابهامان را با داستان، راه و رسم زیستنمان را با داستان، اصول اخلاقیمان را با داستان و بخش عمدهیی از فلسفه و منطقمان را با داستان ساختهییم.
قصه را پای بساط طرب نمیشود ساخت، نمیشود خواند، نمیشود خرید، نمیشود فروخت، قصه را همچون ورق پارههایی - که نمیدانیم در کدام جیب نهادهییم - در هر محفلی نمیتوان مچاله شده بیرون کشید و همراه با سرفههای باشکوه، عمیق و پرمعنا به خورد اقشار بیکار خاطر آسوده داد و احسنت و آفرین پاداش گرفت. داستان از روز نخست پیدایی، برای مردم بوده است، با مردم بوده است، در خدمت مردم بوده است، و راه یاب و راه نما و راهگشای مردم.
میهن ما، مهد قصه و داستان و حکایت و حدیث و مقامه است. اینجا قدم به قدم، در طول هزاران سال، داستان کاشتهاند، و برداشتهاند و نگه داشتهاند. روی این خاک، انسان، به هنگام راه رفتن، تا زانو در قصه فرو میرود.
هیچ سرزمینی در سراسر جهان، اینگونه سرشار از افسانه، اسطوره، قصه، حکایت، مقامه، روایت، مثل، متل، لطیفه، داستان کوتاه، داستان بلند، و داستان بسیار بلند نبوده است. اما حقیقتی هست دردناک، و آن اینکه داستان، در دل خود، تمامی زندگی را دارد - و نه همچون شعر، زندگی تلطیف و بلورین شده را - و سخنانی دارد هولناک.
نادر ابراهیمی و کودکان
او خالق حدود 50 اثر تالیفی برای کودکان و نوجوانان است. نادر ابراهیمی که با نگارش آثاری همچون «براعت استهلال» تلاش کرده ساختار و مبانی ادبیات داستانی را ترویج کند، در زمینه آثار کودکان نیز همین خط مشی را داشته است. آثاری مانند «فارسینویسی برای کودکان»، «مصورسازی کتاب کودکان»، «آرایش و پیرایش کتابهای کودکان» و «مراحل تولید و خلق ادبیات کودکان» در همین راستا است.
هماهنگی شیوه نوشتار با موضوع و همچنین انتخاب لغات مناسب با توجه به گروه سنی کودکان از جمله مسائل مهمی است که در سال های دور کمتر بدان توجه میشد. ابراهیمی در نخستین اثر خود برای کودکان با نام «دور از خانه» در سال 1347 تلاش کرد تا با استفاده از واژههای کوتاه و تکبخشی به این هدف برسد؛ اما احساس خلا وجود موسسهای با این هدف باعث شد تا نادر ابراهیمی با همراهی همسرش، فرزانه منصوری، «سازمان همگام با کودکان و نوجوانان» را در سال 1369 تاسیس کند. درین زمینه تعدادی از دوستداران ادبیات کودکان و نوجوانان با ایشان همکاری میکردند. این موسسه به مدت 7 سال فعالیت کرد. انتشارات این موسسه آثار حوزه کودک و نوجوان را به چاپ میرساند.
جایزه اول فستیوال کتابهای کودکان توکیو در ژاپن، جایزه اول سیب طلایی براتیسلاو، جایزه اول تعلیم و تربیت از یونسکو و جایزه بزرگ جشنواره کتاب کودک کنکور نومای ژاپن از جمله افتخارات او درین زمینه است. همچنین از آثار او برگزیده شورای کتاب کودک (1347)، و آکادمی المپیک همایش فردوسی و اخلاق پهلوانی (1384) در داخل بوده است.
نادر ابراهیمی و کوهنوردی/ موسیقی/ نقاشی
نادر ابراهیمی به موسیقی علاقهمند بود و آهنگها و ترانههایی را برای مجموعههای تلویزیونی خودش، آماده کرد. عاشقانههای نادر ابراهیمی امروز در میان نسل جوان بسیار پرخواننده است. لحن عاشقانه در حماسیترین آثار او نیز به چشم میخورد. آثار ابراهیمی به ما نشان میدهد که چگونه عاشقی و وطن پرستی از یکدیگر جدا نیست. یکی از معروفترین ترانههای حماسی او «ما برای آنکه ایران» توسط محمد نوری، خواننده کلاسیک ایرانی، اجرا شده است.
ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس
چه سفرها کردهایم، چه سفرها کردهایم
ما برای بوسیدن خاک سر قلهها
چه خطرها کردهایم، چه خطرها کردهایم
ما برای آنکه ایران خانهی خوبان شود
رنج دوران بردهایم، رنج دوران بردهایم
ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود
خون دلها خوردهایم، خون دلها خوردهایم
ما برای بوییدن بوی گل نسترن، چه سفرها کردهایم
اگر از موزه یادبود نادر ابراهیمی (تاسیس 1398) در نزدیکی باغ کتاب تهران دیدن کرده باشید، در کنار سازهای تنبور و سه تار، حتما وسایل کوهنوردی او هم توجه شما را به خود جلب کرده است. او رشتههای مختلف ورزشی را در طول حیات خود تجربه کرد؛ اما به تجربه شخصی راضی نبود، پس با بنیانگذاری یکی از قدیمیترین گروههای کوهنوردی با نام «ابرمرد» تلاش کرد این رشته ورزشی و اخلاق آن را ترویج کند.
ابراهیمی همچنین به نقاشی میپرداخت. از او تصویرگری 5 جلد کتاب کودک به چاپ رسیده است: «سومین هدیه» (ترجمه فرزانه ابراهیمی)، «قصه پیرزنی که دلش میخواست تمیزترین خانه دنیا را داشته باشد» و کتاب «ما بوته گل سرخ را بیدار میکنیم» (نوشته شکور لطفی)، «گل هفت رنگ» (ترجمه المیرا دادور)، «راه دور» (مریم زندی) با نقاشی های نادر ابراهیمی همراه شده است.
نادر ابراهیمی و فرزانه منصوری (همسرش)
ابراهیمی عشقش را تقدیم فرزانه منصوری کرد، زنی که در تمام مراحل زندگی مشترکشان پشتوانه او بود و حتی پس از مرگ نیز در نشر آثار او و تاسیس موزه یادبودش از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. فرزانه منصوری (ابراهیمی) متولد 1323 در تهران، در بنیان گذاری موسسه همگام برای کودکان و ساخت مجموعه تلویزیونی آتش بدون دود نقش داشته است. این زن فرهیخته خود مترجم کتاب کودکان بوده است و تا ابتدای دهه 1360 حدود 16 اثر ترجمه کرد. وی همچنین به هنرهای دستی مسلط است که ابراهیمی در کتاب ابوالمشاغل به آن اشاره کرده است. فرزانه منصوری (ابراهیمی) در سالهای اخیر با استفاده از هنر خود برای توانمندسازی زنان ساکن مناطق حاشیه در تهران مشارکت داشته و تجربیات خود را در اختیار آنان قرار داده است.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.