در تکاپوی دیدن نیمه‌ی تاریک ماه

مروری بر کتاب ماجرا فقط این نبود نوشته‌ی زیدی اسمیت

الناز کاظمی

یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۹

ماجرا فقط این نبود

جستار روایی به بخش غیرداستانی ادبیات تعلق دارد و شاید نزدیک‌ترین تجربه انسان امروزی به این ژانر، وبلاگ‌های شخصی یا روزمره نویسی افراد در شبکه‌های اجتماعی باشد. اولین و مهم‌ترین سؤال درباره جستار روایی، ماهیت آن است؛ این که دقیقاً چه تفاوتی با مقاله یا جستار دارد. جستار روایی به دنبال اطلاع‌رسانی یا اثبات مسئله‌ای خاص نیست؛ برخلاف مقالات علمی یا پایان‌نامه‌های دانشگاه که با آن آشنایی دارید. در جستار روایی نویسنده به موضوعی می‌پردازد که مدت‌ها ذهنش را درگیر کرده است. عموم حرف‌های زده شده در جستار روایی، نظر شخصی نویسنده هستند و نمی‌توان همچون مدرک یا منبع به آن‌ها استناد کرد. این نوع نوشته، همچون گپ و گفت‌های پرشور جوانی در کافه‌هاست؛ موضوعی وجود دارد و ذوق شخصی.

عده‌ای تصور می‌کنند که نویسنده چون توانایی نداشته تا رمان خلق کند، جستار روایی می‌نویسد که این تصور از ریشه اشتباه است. عموم نویسنده‌ها در زمانی جستارنویسی را شروع می‌کنند که قلمی بالغ دارند و حداقل درباره یک موضوع خاص می‌توانند بدون ترس از قضاوت‌شدن، نظرات شخصی‌شان را بیان کنند. این ژانر ادبی به خاطره‌نویسی نیز بی‌شباهت نیست. گاهی اوقات نویسنده تصویری از گذشته به همراه دارد که نه می‌تواند/می‌خواهد به داستان تبدیل کند و نه حاضر است آن را به دست فراموشی بسپارد. یک‌لحظه فراموش ناشدنی می‌تواند کلمه‌ها را پشت‌سرهم قطار کند و نویسنده را به تکاپو بیندازد. جستارهای روایی برای چنین لحظات بکری به کار می‌آیند. گاهی اوقات حس کلی نسبت به زندگی و یا ادای دین یک نویسنده به الگو و قهرمان زندگی‌اش نیز مطلبی شیرین برای خواندن است.

ماجرا فقط این نبود

ماجرا فقط این نبود شامل شش جستار خلاقانه از زیدی اسمیت نویسنده‌ی متولد انگلستان است؛ اسمیت در این جستارها با قلمی بی‌پروا و صمیمی درباره‌ی تجربه‌های مختلفی صحبت می‌کند که در خلال یک‌عمر زندگی در کنار ادبیات و هنر، با آن‌ها سروکار داشته است. از مهم‌ترین ویژگی این جستارها، شخصی بودن موضوعاتی است که اسمیت درباره‌ی آن‌ها می‌نویسد؛ و نویسنده هیچ ترسی از بازگوکردن خاطرات قدیمی، رازهای کوچک خانوادگی و یا حتی نقدکردن شیوه‌ی کار خود ندارد.

قدم‌زدن در میان خاطرات

«بی‌شک نیازی نیست عصب‌شناس باشیم تا بفهمیم عشق‌های رمانتیک آتشین – به‌خصوص اگر خطر ازشان ببارد – کاری نشاط‌آور  با مغز ما می‌کنند، هر چند، مثل قرص‌هایی با همین نام، معمولاً وحشت و یاس با کمی فاصله در پی‌شان نشسته است. وقتی کار من به معشوق آتشینم رسید، آن‌قدر در موزه‌ای چرخ زدیم که بی آن که بفهمیم تعطیل شد؛ ما که آن‌جا گیرکرده بودیم از دیوار بلندی بالا رفتیم و وقتی فهمیدیم آن‌سویش از این هم بلندتر است، به گزینه‌های دیگر فکر کردیم: قوزک‌های شکسته یا شب خوابیدن روی یک شیر سنگی. دست آخر رهگذری به دادمان رسید و ما را پایین آورد، همه‌ چیز کِش‌دار شد و بعد از چند ماه فس‌فس‌کنان خوابید. آنچه به نظر عشق می‌آمد فقط شوری نوجوانانه بود. اما چه شگفت‌آور است که نشسته باشی روی دیواری بلند، گیج از خوشی، و به هیچ‌چیز جز شکستن قوزک پایت فکر نکنی.»[1]

اسمیت در جستار اول دست روی موضوعی جالب می‌گذارد: «آیا خوشی لذت‌بخش است؟»؛ در نگاه اول، عنوان جستار کمی سردرگم کننده به نظر می‌آید؛ زیرا که تابه‌حال کسی از متفاوت‌بودن این دو مفهوم حرفی به میان نیاورده است و بیشتر ما این مفاهیم را یکسان می‌دانیم؛ اما اسمیت نظر دیگری دارد. او در همان ابتدای کار موضع‌گیری‌اش را برای مخاطبانش مشخص می‌کند و به متفاوت‌بودن این دو مفهوم می‌پردازد. اسمیت در تمامی این جستار سعی می‌کند که با آوردن مثال‌هایی ملموس، خوشی را از لذت جدا کند و دیدگاهش را توضیح دهد؛ موضوعی به‌ظاهر ساده که توضیح و بسط‌دادنش ناممکن به نظر می‌رسد. «ظاهراً بیشتر مردم حس می‌کنند که خوشی غلیظ‌ترین حالت لذت است و در همان جاده می‌شود بهش رسید؛ فقط کافی است کمی دیگر در همان مسیر پیش بروی. تجربه‌ی من این‌طور نبوده و اگر ازم بپرسید که آیا تجربه‌های خوش‌تری در زندگی‌ام می‌خواهم یا نه اصلاً مطمئن نیستم که بگویم آره، درست به این دلیل که معلوم شده خوشی احساسی است که مدیریتش سخت است. برای من یکی که به‌هیچ‌وجه بدیهی نیست چه‌طور باید خوشی را با بقیه‌ی زندگی روزمره وفق بدهیم.»[2]

ماجرا فقط این نبود

جستار دوم متن سخنرانی‌ای است که زیدی اسمیت در جمع دانشجویانش در دانشگاه کلمبیای نیویورک داشته است؛ اسمیت در این سخنرانی به سؤال رایجی پاسخ می‌دهد که اکثر علاقه‌مندان به نوشتن از یک نویسنده می‌پرسند؛ این که او چگونه می‌نویسد. اسمیت برای این کار نویسنده‌ها را به دو گروه کلی «کلان برنامه‌ریزها» و «خرد مدیرها» تقسیم می‌کند، خصوصیات هر کدام را به‌تفصیل شرح می‌دهد، برای هرکدام مثال‌های روشن و قابل درکی می‌آورد و دست آخر روش شخصی‌اش را نیز توضیح می‌دهد.

جستار سوم اما به‌مراتب موضوع متفاوت‌تری از بقیه‌ی آن‌ها دارد. اسمیت در این جستار می‌کوشد تا با بازخوانی بارت و نابوکوف، به مسئله‌ی مرگ مؤلف بپردازد و ترجیح متفاوت خواننده و نویسنده را آشکار سازد.

اسمیت در جستار چهارم، درباره‌ی مراسم اسکار می‌نویسد؛ از طرف مجله‌ای معروف به او سفارش شده تا در یکی از مراسم‌های سالانه‌ی اسکار شرکت کند و به‌عنوان نویسنده مشاهدات و نظراتش را درباره‌ی سبک زندگی در جریان آن بنویسد. اسمیت در این جستار از هتل محل اقامتش شروع می‌کند که نمایی از تپه‌ی محل برگزاری مراسم دارد. او با نگاهی شخصی تمامی پدیده‌‌ها و حواشی این مراسم را توصیف می‌کند و از شکستن تمامی باورهای کلیشه‌ای راجع به این مراسم و تقدس‌زدایی از آن‌ها، ابایی ندارد. «در روند دراماتیک قهقرایی‌اش، اسکار بیشتر از همه چیز به کریسمس شبیه است: چند ساعت پیش همه در اوج هیجان بودند، حالا وارفته‌اند و هر چه جایزه‌ها اعلام می‌شود و شبکه‌ی امکان‌ها و احتمال‌ها آب می‌رود، آن‌ها بیشتر وا می‌روند تا وقتی که فقط برنده‌ها می‌مانند و بقیه‌ای که جایزه نگرفته‌اند. مجری مراسم که جوک‌هایش را می‌گوید، سرود هماهنگ «چه بامزه!» از میزها بلند می‌شود، بااین‌حال به‌ندرت کسی واقعاً می‌خندد و وقتی طعنه‌ی نیش‌داری شخصیت‌ها، استودیوها یا خود هالیوود را هدف می‌گیرد، همه معذب می‌شوند.»[3]

ماجرا فقط این نبود

جستار پنجم با همان حمام، نویسنده سراغ باورش از مفهوم خانواده می‌رود؛ این روایت شخصی با یادآوری اهمیت نقش حمام‌ها در کودکی زیدی اسمیت آغاز می‌شود. اسمیت در این جستار باظرافت هرچه‌تمام‌تر از زندگی عاطفی و جایگاه اجتماعی والدینش صحبت می‌کند و مدام شرایط کنونی‌اش را با گذشته‌ی آن‌ها مقایسه می‌کند. از نظر اسمیت در نهایت خانواده واقعه‌ای خشونت‌بار است و تنها با گذشت سال‌ها و در گرداب بازنگری مشخص می‌شود که هر یک از اعضای خانواده چه‌طور و چه‌قدر به دلایل متفاوت، آسیب ‌دیده است.

ماجرا فقط این نبود

در جستار پایانی اسمیت خاطره‌ی روزهای آخر زندگی و مرگ پدرش را با تصمیم برادرش برای استندآپ کمدین شدن گره می‌زند و از ارزش طنز خوب برای خانواده‌اش صحبت می‌کند؛ علاقه‌ای که از پدر به فرزندان به ارث رسیده است.

زیر ذره‌بین ترجمه

ماجرا فقط این نبود دو مترجم نام‌آشنا دارد که پیش‌ازاین جستارهای روایی دیگری از این مجموعه منحصربه‌فرد نشر اطراف را ترجمه کرده بودند. معین فرخی کتاب این هم مثالی دیگر از فاستار والاس را در کارنامه دارد و احسان لطفی کتاب فقط روزهایی که می‌نویسم از آرتور کریستال را ترجمه کرده است. در بخش سخن مترجم اشاره شده است که ترجمه جستارهای روایی مختلف کتاب از سال‌ها قبل شروع شده و به زمانی برمی‌گردد که هر دو مترجم در مجله داستان همشهری با یکدیگر همکار بوده‌اند.


منبع: اسمیت، زیدی. 1398، ماجرا فقط این نبود، ترجمه‌ی معین فرخی/احسان لطفی، تهران: نشر اطراف.


[1]- اسمیت، 1398: 31

[2]- همان، 23

[3]- همان، 83

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

نشر اطراف.

سال 2018 منتشر شده است .

مطالب پیشنهادی

در مدح و ستایش نومیدی؛ بیماریِ روح

در مدح و ستایش نومیدی؛ بیماریِ روح

مروری بر کتاب بیماری منتهی به مرگ نوشته‌ی سورن کی‌یرکگور

برای کنار‌آمدن با مادرم چه کتابی بخوانم؟

برای کنار‌آمدن با مادرم چه کتابی بخوانم؟

کتاب‌های داستانی و غیر داستانی که از دشواری رابطه‌ی مادر و دختری می‌گویند

تدقیقی نو در مفهوم حسبه

تدقیقی نو در مفهوم حسبه

معرفی کتاب تبارشناسی حسبه نوشته‌ی احمد صبحی منصور

کتاب های پیشنهادی