«پس عیسی تاجِ خار و لباسِ سرخ در بَرَش بوده بیرون آمد و [پِیلاطُس] بآنها گفت اینک آن مرد (6) پس چون کاهنانِ بزرگ و سرهنگان او را دیدند فریاد کردند و گفتند صلیب کن صلیب کن پِیلاطُس بآنها گفت شما خود او را بگیرید و صلیب کنید من در او علّتی نمییابم (7) یِهُودِیان باو گفتند که ما آئینی داریم و بر حَسَبِ آئینِ ما باید که بمیرد زیرا که خود را پسرِ خدا خوانده است (8) پس چون پِیلاطُس این سخن را شنید بیشتر از اوّل ترسید (9) و باز در دیوانخانه درآمده به عیسی گفت تو از کجا هستی عیسی باو جواب نداد (10).»[1]
در اعتقادنامهای که ایمان مسیحیان را خلاصه میکند، علاوه بر «خداوندگار عیسای مسیح» و «مریم عذرا» نام دیگری آمده است که به ظاهر کاملاً بیگانه با زمینهی الاهیاتیِ آن است: پونتیوس پیلاطس. نام او در اعتقادنامهای که پدران در سال 325 مدوّن کرده بودند، نیامده. «آن را در سال 381 شورای قسطنطین بنا بر تمام قرائن اضافه کرد تا شخصیّت تاریخیِ رنج مسیح از حیث وقایعنگاری نیز تثبیت گردد.»[2] اعتقادنامهی مسیحی از جریانها و محاکمههای تاریخی سخن میگوید. پس پیلاطس نقشی اساسی و تاریخی در آن پیدا میکند. «اگر حقیقت دارد که تجسّد مسیح حدوثی تاریخی است از وحدتِ بینهایتِ تصاحبناپذیرِ اشغالناشدنی (اشمیت 253) پس محاکمهی عیسی یکی از لحظههای کلیدیِ تاریخ بشر است که ابدیّت در نقطهای قاطع از تاریخ عبور کرده.» این تقاطع میان زمانمندی و ابدیّت، این نقطهی قاطع برخورد الوهی و بشری، شکل محاکمهای قضایی (کریسیس) را به خود گرفته است و چرایی و چگونگیِ این، ایدهی اصلی کتاب پیلاطس و عیسی را تشکیل میدهد.
این کتاب را میتوان از مهمترین آثار ترجمه شده به فارسی در حوزهی متون الهیاتی دانست. مسئلهای که مطرح میشود به سویهی اجراییِ تصمیمگیری نظر دارد –و نه صرفاً سویهی اخلاقیِ آن- که در چنین طرحی، تصمیم درگیرِ مشروعیت برآمده از درستی یا نادرستی -که متغیرهایی از زمانند- نمیشود، بلکه تا جایی مشروع دانسته میشود که همچون یگانه تصمیم گرفته شود؛ تصمیم آنگونه گرفته میشود که گویا هیچ تصمیم دیگری جز آن ممکن و موجود نباشد.
جورجو آگامبن، فیلسوف و الهیدانِ ایتالیایی، در این کتاب مواجههی دو حکم و دو پادشاهی را بررسی میکند که در این نقطهی تاریخی در مقابل هم میایستند. پادشاهی بشری و پادشاهی الوهی، یکی زمانمند و دیگری ابدی، مقابل هم قرار میگیرد بیآنکه بتوانند به نتیجهای برسند. هر یکی از جهانی آشتیناپذیر با جهانِ دیگر: جهان فاکتها و جهان حقایق.
آگامبن روایت یوحنّا را برای ارزیابیِ خود انتخاب میکند چرا که به نسبت انجیلهای همنظر مفصّلتر به این اتفاق میپردازد؛ «مکالمات بین پیلاطس و عیسی که انجیلهای همنظر در چند سطر خلاصه میکنند در یوحنّا حائز غلظت و معنایی میشوند که از هر جهت تعیینکننده است.» گزارشِ یوحنّا به هفت صحنهی نمایشی تقطیع شده است. هر صحنه متناظر با یک تغییر مکان است: یک بار بیرون دیوانخانه، یک بار داخل آن و در هر صحنه این ورود و خروج پیلاطس بیان میشود.
صحنهی نخست لحظهای است که پیلاطس به بیرون دیوانخانه میآید و از آنان که عیسی را به آنجا آوردهاند از علّت دعویشان بر عیسی سوال میکند. یهودیان اقامهی دعوی نمیکنند (که این برخلاف ساختار محاکمات رومی بود که با ثبت اتّهام آغاز میشود و باید مشخّص و عاری از تهمت باشد). آنها تنها به این کلّیگویی بسنده میکنند که «اگر او بدکار نمیبود به تو تسلیم نمیکردیم.» اتّهام در آغاز رسمیّت نمییابد؛ پس قانون رومی نیز قابل اجرا نیست. یهودیان نیز جایز نیستند که کسی را بکشند و این پاسخشان نقطهی عطفی را در رفتار پیلاطس سبب میشود. پیلاطس تصمیم به استنطاق از عیسی میگیرد.
صحنهی بعدی در داخل دیوانخانه میگذرد. در اینجا نخستین مواجههی سریع میان پیلاطس و عیسی واقع میشود: «پِیلاطُس در دیوان خانه آمد و عیسی را خوانده باو گفت آیا تو پادشاهِ یِهُود هستی (34) عیسی باو جواب داد که آیا تو این را از خود میگوئی یا دیگران دربارهی من تو را گفتند (35) پِیلاطُس گفت که آیا من یِهُودی هستم قومِ تو و کاهنانِ بزرگ تو را بمن تسلیم کردند تو چه کار کردهای (36) عیسی جواب داد پادشاهیِ من از این جهان نیست و اگر پادشاهیِ من از این جهان میبود خادمانِ من ستیزه میکردند تا من به یِهوُد تسلیم کرده نشوم و حالا پادشاهیِ من از این طرف نیست. (37)»[3] واژهی پادشاهِ یهود نخستین بار در اینجای محاکمه به کار میرود و بعدتر نقشی تعیینکننده مییابد. عیسی در عوضِ پاسخ دربارهی آنچه کرده است، از پادشاهیای میگوید که از این جهان نیست. او جوابی مبهم میدهد و پادشاهیاش را نفی و در عین حال تأیید میکند. او نمیگوید که پادشاهیِ من در این جهان نیست، بلکه چنین میگوید که از این جهان نیست و این بدین معناست که «از علل دنیوی یا از انتخاب بشر ناشی نمیگردد بلکه از جای دیگر میآید، یعنی از پدر.» همین است که پیلاطس را وا میدارد تا از او بپرسد مگر تو پادشاه هستی؟ و در پاسخ، عیسی سخن را از پادشاهی به سمت حقیقت میگرداند: «عیسی جواب داد که تو خود میگوئی من پادشاه هستم من برای این متولّد شدم و برای همین بجهان آمدم که براستی شهادت بدهم و هر کس که صاحبِ راستی هست سخنِ مرا میشنود.(38) پِیلاطُس باو گفت که راستی چه چیز است»[4] نیچه این سخن پیلاطس را –که راستی چه چیز است- محترمانهترین درشتگوییِ تمام دورانها خوانده. آگامبن در شرحِ گفتهی نیچه چنین میآورد که سوال پیلاطس سنّتاً به منزلهی شعار طعنآمیز اهل شکّ و حتی به منزلهی مسخرگی تعبیر میشود. «سؤال وی به صورت کلّی راجع به حقیقت نیست بلکه راجع به حقیقت مخصوصی است که گویا در نظر عیساست و او قادر به درک آن نیست.»
ترجمهی فارسیِ این کتاب تلاشی بوده است برای حفظ وفاداری، نه صرفاً در انتقال موبهموی محتوا، بلکه در تمرین لحن که منظور از آن «حرکت در محدودهای لفظانی از خلال شبکه و الگوی ظریفی است که در بطن ساختار زبانی و تحوّل متنیِ آن ظاهر میشود.»[5] کیوان طهماسبیان در گزارشی که در بخش آغازین کتاب آورده است به شرحِ این تلاش و رویکردش در مواجهه با متن آگامبن پرداخته است و همچنین از دوپارگی و تَرکی میگوید که ساختمان کتاب به آن دچار است و همان است که شکلِ ضروریِ ایدهی آگامبن را میسازد.
پیلاطس و عیسی و سه متن کوتاه دیگر
[1] انجیل یُوحَنّا، باب نوزدهم، ترجمه کشیش هنری مارتین، چاپ ششم، سال 1876 میلادی
[2] پیلاطس و عیسی و سه متنِ کوتاهِ دیگر، جورجو آگامبن، ترجمه کیوان طهماسبیان، نشر گمان
[3] انجیل یُوحَنّا، باب هجدهم، ترجمه کشیش هنری مارتین، چاپ ششم، سال 1876 میلادی
[4] انجیل یُوحَنّا، باب هجدهم، ترجمه کشیش هنری مارتین، چاپ ششم، سال 1876 میلادی
[5] گزارش مترجم، پیلاطس و عیسی و سه متنِ کوتاهِ دیگر، جورجو آگامبن، ترجمه کیوان طهماسبیان، نشر گمان
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.