شاهرخ مسکوب نویسنده و پژوهشگر معاصر و یکی از برجستهترین شاهنامهپژوهان ایرانی بود. او زندگی پرفرازونشیب و دشواری را سپری کرد که سالهای بسیارش نیز در غربت گذشت. دوری اما برای مسکوب به معنای فراموشی نبود. او در تمام سالهای زندگی در اروپا از فعالیتهای ادبیاش دست نکشید که حاصلش یافتهها و آثار ارزشمند اوست.
زبان فارسی یکی از قدیمیترین و ارزشمندترین زبانهای بشری است. این زبان تغییرات و تحولات گوناگونی را پشت سر گذاشته و از گذرگاههای مختلف تاریخی عبور کرده تا به دست ما رسیده است. علیرغم گسترهی وسیع زبان فارسی در ایران بزرگ (فلات ایران) در طول حیاتش، اکنون کشورهایی که زبان فارسی در آنها رواج دارد، به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد؛ اما خوشبختانه ایران یکی از این کشورها است. زبان یکی از مهمترین جلوههای تمدن و ازجمله ارزشمندترین میراثهای فرهنگی یک قوم است؛ بر ماست که در حفظ این میراث بکوشیم. شاهرخ مسکوب یکی از افرادی است که با آثار خود در جهت حفظ زبان و ادبیات فارسی گامهای موثری برداشته است.
شاهرخ مسکوب کیست؟
شاهرخ مسکوب در 20 دی سال 1304 در شهر سرسبز بابل چشم به جهان گشود. او دورهی ابتدایی خود را در یک مدرسهی علمیه در شهر تهران گذراند. در همان زمان به سراغ آثار بزرگان ادبیات میرفت و کتابهای داستان و رمانهای مشهور را مطالعه میکرد. بعد از پایان دورهی ابتدایی، خانوادهی مسکوب به اصفهان رفتند و برای چندین سال در آن شهر زندگی کردند. اصفهان برای شاهرخ سرشار از خاطرات خوب بود. همنشینی با دوستان، بازدید از آثار تاریخی و آبوهوای مطلوب از مزیتهای بیشمار زندگی در کنار رودخانهی زایندهرود بود. شاهرخ مسکوب بعد از پایان دورهی متوسطه و گرفتن دیپلم، با یک دنیا خاطره از اصفهان خداحافظی کرد و به تهران بازگشت.
او در جستوجوی دانش به دانشگاه تهران قدم گذاشت و در رشتهی حقوق شروع به تحصیل کرد. در همین سالها مانند بسیاری از اهل ادب و هنر به عقاید چپگرایان و افکار حزب توده علاقهمند شد و فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد. او زبان فرانسوی را برای آشنایی بیشتر با اطلاعات روز سیاسی آن دوره فراگرفت و تفسیر اخبار خارجی در روزنامهی قیام ایران، اولین کار جدیاش در زمینهی نویسندگی بود؛ سپس اندکاندک بهصورت جدیتر به فعالیتهای ادبی پرداخت و کتابهای بسیاری نوشت. او در زمان جوانی شعر هم میسرود و چند دفتر شعر از او بر جا مانده است. سلیقهی مشکلپسند مسکوب سبب شده تنها دو قطعه از اشعارش با نام مستعار م. بهیار در اختیار شعردوستان قرار بگیرد و باقی آثارش جایی منتشر نشود. او این اشعار را همواره جزو خطاهای جوانی خود میدانست و هیچگاه برای اشعاری که در سطح متوسط قرار داشتند ارزش چندانی قائل نبود.
مسکوب نسبت به وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران بیتفاوت نبود و دیدگاههای خود را نسبت به حکومت وقت بدون ترس بیان میکرد. او به سبب عقاید و موضعگیریهای سیاسی خود بارها دستگیر شد و به زندان افتاد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای مدتی در روزنامهی آیندگان مشغول به کار شد. با تغیر شرایط و گسترش سانسور، فضا برای نوشتن محدودتر شد و مسکوب جهت فراهم آوردن وضعیتی مطلوب و معتدل برای ادامه دادن فعالیتهایش ایران را برای همیشه ترک کرد و به پاریس رفت. زندگی او بعد از مهاجرت دگرگون شد و روزگار سختی را در خارج از ایران گذراند؛ فقر و تنگدستی و دوری از سرزمینی که در آن ریشه داشت. شاهرخ مسکوب سرانجام در 23 فروردین سال 1384 به علت بیماری سرطان خون، در شهر پاریس درگذشت. دوستان صمیمی او پیکرش را به ایران منتقل کردند تا او را در سرزمین مادریاش به خاک بسپارند. مزار او در بهشتزهرای شهر تهران است.
فعالیتهای ادبی و آثار شاهرخ مسکوب
بیشتر مردم شاهرخ مسکوب را فقط بهعنوان یک پژوهشگر میشناسند، اما او علاوه بر پژوهش در حوزههای مختلف ادبی مانند ترجمه، داستاننویسی و... نیز فعالیتهای گستردهای داشته است. مسکوب دربارهی بسیاری از آثار کلاسیک ادبیات فارسی مانند شاهنامهی فردوسی و دیوان حافظ تحقیقات زیادی انجام داده و در جهت احیا، گسترش و حفظ زبان فارسی بسیار کوشیده است. از جمله آثار پژوهشی او میتوان به مقدمهای بر رستم و اسفندیار، سوگ سیاوش: در مرگ و رستاخیز، شکاریم یکسر همه پیش مرگ، ارمغان مور، در کوی دوست و از دیگر تألیفات موفقش میتوان به سفر در خواب، گفتوگو در باغ، روزها در راه، سوگ مادر، کتاب مرتضی کیوان و... اشاره کرد. او همچنین به انگلیسی و فرانسوی تسلط کامل داشت و در عرصهی ترجمه نیز خوش درخشیده است. ترجمههای او درست مانند تألیفاتش به دل مینشینند و مخاطب از خواندن آنها لذت میبرد. او کتابهای مختلفی مانند ادیپ شهریار و آنتیگون، خوشههای خشم و... را ترجمه کرده است.
کتاب مقدمهای بر رستم و اسفندیار
کتاب مقدمهای بر رستم و اسفندیار شاهرخ مسکوب یکی از مهمترین منابع موجود در حوزهی شاهنامهپژوهی به شمار میرود. این کتاب در سال 1342 به همت نشر امیرکبیر منتشر شد و مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت. مسکوب در این اثر با نگاهی تحلیلی به سراغ این داستان شاهنامهی فردوسی رفته است. وی ابتدا از اهمیت میراث فردوسی سخن میگوید و بعد داستان رستم و اسفندیار را به زبان ساده برای خوانندگان خود تعریف میکند. او رویارویی این دو پهلوان را بار دیگر به تصویر میکشد و با دیدگاه فلسفی و روانشناسی علل این جنگ میان آنها را بررسی میکند. مسکوب عقیده دارد در این نوع جنگها برنده و بازندهای وجود ندارد و هیچکدام از طرفین پیروز میدان نیستند. او در کتاب خود به نقش تقدیر و سرنوشت در مرگ دلخراش اسفندیار اشاره میکند.
«زمانه بر هرکه از مادر بزاد پیروز است. بنا به مذهب، اسفندیار بیمرگ است و بنا به افسانهی پیروان همین مذهب، هیچ اسفندیاری را از مرگ رهایی نیست. چون زمان رفتن اسفندیار فرا میرسد، همچنان که جاماسب گفته بود زمانه جان او را به دست رستم میستاند.»[1]
مسکوب در طول متن بارها از اشعار فردوسی استفاده کرده است و این موضوع باعث شده تا مخاطب ارتباط بیشتری با کتاب برقرار کند. او با نثری شیرین و روان، از واقعیتهای زندگی و آرزوهای آدمیان در خلال این اثر اساطیری پرده برمیدارد.
کتاب سوگ مادر
از دست دادن عزیزان سخت است. بعد از مرگ نزدیکان تا مدتهای طولانی، لبخند از لبها رخت میبندد، اشک مهمان دائمی چشمها میشود و غم و اندوه در قلبها خانه میکند. شاهرخ مسکوب بارها فوت عزیزان خود را دیده بود. او پدر خود را در نوجوانی از دست داد و دوستان زیادی را به خاک سپرد؛، اما فقدان مادر تجربهی جدید، تلخ و سنگینی بود. کتاب سوگ مادر شامل یادداشتهای پراکندهی مسکوب در مورد مادرش است.
حسن کامشاد این یادداشتهای عاطفهبرانگیز را بعد از فوت شاهرخ، جمعآوری کرده است. سوگ مادر در سال 1386 به همت نشر نی منتشر شد و در اختیار علاقهمندان قرار گرفت. این نوشتهها از اسفند ماه سال 1342 و قبل از فوت مادر شروع شده و تا سال 1376 ادامه پیدا میکند. مسکوب در این فراقنامه، احساسات درونی و بیقراریهای خود را بهصورت شفاف به تصویر میکشد و مخاطبان اثر به سبب تجربهها و عواطف مشترک با نویسنده، بهشدت با کتاب ارتباط برقرار میکنند.
کتاب سفر در خواب
کتاب سفر در خواب در سال 1377 به همت نشر خاوران در پاریس منتشر شد. این کتاب رمان کوتاهی است که داستانی جذاب دارد. در سفر در خواب با داستان زندگی یک نویسنده مواجه میشویم که قصد دارد با مرور خاطرات قدیمی خود ارتباطش با افراد مختلف را بررسی کند و اشتباهات گذشتهاش را بیابد. مسکوب در این اثر از جریان سیال ذهن استفاده میکند و ما میان دنیای خیال و واقعیت، در رفتوآمد هستیم.
داستان در شهر اصفهان اتفاق میافتد و این شهر نقشی اساسی و کلیدی در طول کتاب ایفا میکند. مسکوب با ارائهی توصیفات دقیق و کامل در طول داستان، مخاطب را با خود همراه میسازد و ما همراه با نویسنده در کوچههای قدیمی اصفهان قدم میزنیم، از کافههای شهر دیدن میکنیم و از کنار کتابفروشیها و مغازههای مختلف رد میشویم. مسکوب در این اثر برای بیان مقصود خود از تشبیهات گوناگون بهره برده و این مسئله باعث شده تا با متنی دلنشین روبهرو شویم.
کتاب روزها در راه
روزها در راه در سال 1379 به همت نشر خاوران در پاریس منتشر شد. این مجموعهی دوجلدی روزنوشتها و خاطرات زندگی مسکوب را شامل میشود. در این اثر با شاهرخ مسکوب همراه میشویم و از زمان قبل از انقلاب در سال 1357 تا سال 1997 سرگذشت این نویسنده را دنبال میکنیم. او نوشتن خاطراتش را در ایران شروع کرد، اما بعد از مهاجرت هم به این کار ادامه داد.
«صبح جمعه است. در ایوان خانهی مهرانگیز نشستهام؛ در خزرشهر. باران ریزی میبارد. به قول مازندرانیها، زِلفِشه. ریزتر از هر قطرهای، چیزی مثل نم و شبنم که باریدنش احساس نمیشود، که در هوا آویزان است و بر صورت و دست احساسش میکنی. صدای دریا، صدای تمامنشدنی، یکنواخت و متنوع دریا_ صدائی که همیشه همان است و هیچ آنی همان نیست_ به گوش میرسد. صدا انگار از راههای دور میآید و در همان حال انگار از زیر پا بلند میشود و در هوا میپیچد. دریا دور و نزدیک و بیگانه و دوست در خودش میپیچد، طوفانی است، آشفته است و آرام ندارد. چیزی برای گفتن دارد، تا ساحل میآید و زبانش را به شنها میکشد، میگوید و برمیگردد. حرف نمیزند، با هزار زبان همهمه میکند. همهمهی دریا در فضا موج میزند و باد را میراند. درختها با برگهای سرمازده زیر باران میلرزند و ذرات آب روی پوست سبزشان میدرخشد؛ مثل چراغهای سوزنی، مثل منجوق و ستاره و خرده شیشه. هوا آبکی است و ابرها روی بامها و درختها شکم دادهاند، لخت، سنگین، پربار افتادهاند و به کندی زیر آسمان پست جابهجا میشوند، مثل اینکه در دسترس هستند. هنوز خزان نشده، هنوز این سرزمین نه سرد و نه گرم، سبز و بهاری است. صدای خیس، صدای بارانی و بیآرام دریا میآید. امواج همانند صدا پیاپی هوا را میرانند و باران_ برای ما خشکیزدهها_ نشان دوستی آسمان و زمین است. دو سه روزی است که حالم بهتر است، با گیتا صحبت کردم. گفت غزاله راه افتاده است، هر روز سه چهار بار و هر بار هفت هشت قدمی برمیدارد و بعدش میماند. اول کار است. خبر خوبی بود. نگرانیام تا اندازهای برطرف شد. ولی بههرحال دیروز رفتند آمریکا، به هوستون، تا اگر لازم باشد آزمایشهایی بکنند. کاش اصلا لازم نباشد. این دو سه روز از اخبار تهران دور بودهام.»[2]
او بیشتر اوقات خاطرات خود را بهصورت روزانه مینوشت، اما گاهی فاصلههای طولانیتر نیز بین نوشتههایش دیده میشود. خوشبختانه تمامی یادداشتها، تاریخ دقیق دارند و عدم رعایت توالی زمانی به فهم دقیق موضوعات خللی وارد نکرده است. نویسنده در روزها در راه فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران در زمان حکومت پهلوی و انقلاب اسلامی را با یکدیگر مقایسه میکند و از غم غربت، فقر و نداری، مشکلات زندگی شخصی، نقد کتابهای مختلف، معاشرت با افراد گوناگون، رنج مردم ایران و... سخن میگوید و از عقاید درونی و کشمکشهای روحی خود پرده برمیدارد. مسکوب با مشاهدهی دقیق اطراف، تصاویر واضحی از روزگار خود به خوانندگان اثرش ارائه میدهد.
کتاب مرتضی کیوان
رفاقت واژهی غریبی است و قانون و قاعدهی خاصی دارد. شاید بتوان گفت شاهرخ مسکوب در انتهای مسیر دوستی قرار دارد و رفاقت را در حق مرتضی کیوان تمام کرده است. مرتضی کیوان نویسنده، ویراستار و منتقد ادبی چپ بود که در زمان پهلوی دوم و در تاریخ 27 مهر سال 1333 به همراه تعدادی از دوستان همفکرش تیرباران شد. شاهرخ از دوستان نزدیک مرتضی بود و برای ادای دین به این دوست قدیمی، تصمیم گرفت کتابی دربارهی او بنویسد. کتاب مرتضی کیوان در سال 1382 به همت نشر نادر منتشر شد. مسکوب در این اثر سرگذشت کیوان را به تصویر کشیده است. او در کتابش مجموعه مقالات، نامهها و نقدهای مرتضی را گردآوری کرده و راوی خاطرات افراد مختلفی مانند نجف دریابندری، سیاوش کسرایی، ایرج افشار و... از دوست دیرینهاش شده است. صحبت در مورد عقاید سیاسی مرتضی کیوان، سرودههای شاعران مختلفی مانند هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو، نادر نادرپور و... برای او، به تصویر کشیدن ایستادگی او در برابر ظلم و ستم و بررسی و تحلیل ادبی آثارش، از دیگر مواردی است که در این کتاب ملاحظه میکنیم.
کتاب در کوی دوست
شاهرخ مسکوب کتاب در کوی دوست را دربارهی دیوان حافظ نوشت و نشر خوارزمی آن را در سال 1357 منتشر کرد. نویسنده در این اثر با نگاه منحصربهفرد خود، اشعار لسانالغیب را مورد بررسی قرار داده و ارتباط میان انسان، جهان و خداوند را برای خوانندگانش بیان میکند. او شاهدمثالهای متعددی از غزلهای حافظ آورده و معنی و تفسیری متفاوت و خواندنی از آنها ارائه میدهد. مسکوب سپس با نثری شاعرانه مخاطبان را با خود همراه میسازد و باعث آشنایی بیشتر آنها با جنبههای زمینی اشعار حافظ میشود. او ضمن توجه به بُعد عاشقانهی غزلهای حافظ، به اشعار او از دریچهی عرفان مینگرد و ریشههای تصوف ایرانی را در دیوان این شاعر گرانقدر مییابد.
نوشتههای مسکوب مخاطب را جذب میکند. تفاوتی ندارد به سراغ کدام کتاب او بروید. در هر صورت با نوشتهای جذاب روبهرو میشوید. اگر تابهحال شانس خواندن آثار این نویسندهی توانمند را نداشتهاید، هرچه زودتر خودتان را به خواندن یکی از کتابهایش مهمان کنید.
منابع:
مسکوب، شاهرخ، مقدمهای بر رستم و اسفندیار، تهران، امیرکبیر، 1342
مسکوب، شاهرخ، روزها در راه، پاریس، خاوران، 1379
[1]- مسکوب، 1342: 128
[2]- مسکوب، 1379: 107و 108
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.