«هروقت که داشتم کاری را به آخر میرساندم و در این اثنا یکهو بابل سراغم میآمد، سعی میکردم فکرم را روی چیز دیگری متمرکز کنم تا بتوانم فاصلهام را با بابل حفظ کنم. همیشه هم دشوار بود، چون من واقعا دوست دارم در رویای بابل باشم و دوست دختر زیبایی هم آنجا دارم. اقرار به این نکته آسان نیست اما من او را از دخترهای واقعی هم بیشتر دوست دارم. همیشه دلم میخواسته دختری را ببینم که به اندازهی این دوستی که در بابل دارم جذبم کند.
نمیدانم.
شاید یک روزی.
شاید هیچوقت.»[1]
در رویای بابل با اعتراف کارآگاه خصوصی سی. کلارک به تنها خوش شانسی زندگیاش آغاز میشود: او را برای خدمت مناسب تشخیص داده نشده است؛ البته این تمام ماجرا نیست و مثل همیشه، خبر بدی نیز در راه است. برای اولین بار در طی سالیان دراز، کاری پر پول و آبرومند به کلارک پیشنهاد شده که شرط سادهای دارد؛ او باید با اسلحهای پر از فشنگ بر سر قرار حاضر شود؛ اما این شرط برای سی. کلارک فقیر و درمانده که تمام داراییاش سی سنت بیشتر نیست و آخرین باری که توانسته از تفنگش استفاده کند را به یاد ندارد، آن قدرها هم آسان به نظر نمیرسد.
کلیف کلارک، کارآگاه خصوصی، شخصیت اصلی رمان در رویای بابل است؛ پلیسی که اذعان دارد میتوانست در شغلش پیشرفت کند و پول خوبی به جیب بزند تنها اگر در تمامی لحظات حساس و مهم زندگی، بیش از اندازه در رویای بابل نبود. کلارک به تمامی دوستان و نزدیکانش پول بدهکار است؛ دوستانش دیگر تمایلی به ادامهی رابطه با او و قرضهای بیشتر را ندارند و حتی مادر کلارک معتقد است که پسرش باید هر چه زودتر از علافی و کارآگاه خصوصی بودن، که حاصلی جز بدبختی نداشته، دست بکشد و سراغ شغلی آبرومندانه برود؛ شاید در آن صورت بتواند هشتصد دلاری را که از مادرش قرض کرده، پس بدهد و بدهیاش را صاف کند.
اما راه حل کلارک برای دوری از این جامعهی پولپرست، که تمامی روابط آدمهایش در گروی رقم ذخیره شده در حساب بانکیشان است و رحمی در کار نیست اگر به کسی پولی بدهکار باشی [حتی اگر آن شخص مادرت باشد]، پناه بردن به رویای بابل است. بابل در تخیل کلارک، آرمانشهری است که در آن میتواند به تمامی خواستههایش جامهی عمل بپوشاند؛ میتواند در این شهر هر شغلی که میخواهد داشته باشد: کارآگاهی زبردست، رییس جمهوری محبوب، قهرمانی مردمی و هر آن چه که رویایش را داشته باشد. سی. کلارک میتواند بهترینها و زیباترینها را دربابل تجربه کند؛ زندگی پرفراز و نشیبی داشته باشد و همواره توسط معشوقهی اعجابانگیزش، که زیبایی زبانزدی دارد، تحسین شود.
رویای بابل اما در واقعیت، دلیل تمام نافرجامیها و مشکلات کلارک است؛ او همواره در موقعیتهای مهم زندگی، دقیقا در لحظهی آخر، در رویای بابل غرق میشود و به همین دلیل تا به حال نتوانسته هیچ کاری را به سرانجام برساند. همواره این رویاپردازی اساطیری از آرمانشهری که در ذهن دارد، زندگی واقعی را برایش فلاکتبار کرده است.
در رویای بابل جزو آخرین کارهایی است که ریچارد براتیگان در طول زندگیاش آن را به نگارش درآورده است؛ این کتاب داستان زندگی کارآگاه خصوصی فقیری را به تصویر میکشد که همواره در تمامی لحظات مهم، در رویای آرمانشهر بابل غرق میشود و به همین خاطر هیچ دستاوردی در زندگی نداشته است. براتیگان در این کتاب با زبانی استعاری و داستانی فانتزی، «رویای آمریکایی» را مورد انتقاد قرار میدهد؛ رویایی که هیچ گاه در زندگی واقعی اتفاق نمیافتد و بالعکس سرچشمهی تمامی مشکلات است. براتیگان برخلاف اکثر نویسندگان که از آتلانتیس به عنوان مدینهی فاضلهشان یاد میکنند، شهر باستانی بابل را به عنوان آرمانشهر و رویای ابدیاش انتخاب میکند. دلیل این انتخاب را میتوان در داستان برج بابل جستجو کرد که در سفر پیدایش به آن اشاره شده است؛ طبق این افسانه در گذشته تمامی انسانها یکپارچه بودهاند و به یک زبان صحبت میکردهاند. پس از وقوع سیلی عظیم، آنان مهاجرت کرده و به سرزمین شنعار واقع در بابل میرسند. انسانها در بابل تصمیم میگیرند که برجی بلند بنا کنند تا از طریق آن بتوانند به بهشت برسند؛ خدا که به این کار راضی نبوده، زبان تکلم آنها را مختلف قرار میدهد، تا نتوانند با یکدیگر صحبت کنند و در زمین مهاجرت کنند. افسانهی بابل به عنوان علت اصلی پیدایش زبانهای مختلف در جهان شناخته میشود. براتیگان با انتخاب بابل به عنوان آرمانشهر خود، به صورت غیرمستقیم آمریکایی را تصویر میکند که مردمش متشکل از انسانهایی با ملیت و زبان متفاوت است، و طبق رویای آمریکایی به همگی آنان وعده داده شده است که در این سرزمین موعود، میتوانند هر چه میخواهند باشند و به هر شغلی که میخواهند دست پیدا کنند، کافی است تنها اراده کنند.
در رؤیای بابل یکی از رمان های پر طرفدار ریچارد براتیگان نویسندهی مشهور آمریکایی است که در سال ۱۹77 نوشته شده است. بنج رمان دیگر این نویسنده با عناوین “ملاقات با قزلآلای گوژپشت در آمریکا”، “در قند هندوانه”، “اتوبوس پیر”، “یک زن بدبخت”و “هیولای هاوکلاین” به فارسی ترجمه شده است.
1- در رویای بابل، ریچارد براتیگان، ترجمهی پیام یزدانجو، نشر چشمه.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.