لمیدگی حالت طبیعی ایشان بود

مروری بر کتاب آبلوموف نوشته‌ی ایوان گنچارف

رها بینا

یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۹

(1 نفر) 5.0

آبلوموف

کیست که بتواند فرمان نیرومند «به پیش» را به زبانی بخروشد که بر روح روس‌ها اثر گذارد؟ قرن‌ها از پی هم می‌گذرند و میلیون‌ها خانه‌نشین سبک‌مغز و سست‌حرکت در رخوتی عمیق فرورفته‌اند و در سراسر خاک روسیه به ندرت کسی پیدا می‌شود که یارای برآوردن این خروش نیروبخش را داشته باشد.
- گوگول

آبلوموف خرده‌مالک‌زاده‌ایست که با گذر زمان از ثروت خانوادگی‌شان کاسته شده و پس از مرگ والدین، یک خانه  و روستایی در جوار آن سهم او گشته است. با دریافت عواید حاصل از زحمت زارعان روستا، خانه‌ای در سن‌پترزبورگ اجاره کرده و با خدمتکار قدیمی خود، زاخار، که هنوز او را وفادارانه «ارباب» می‌خواند، در آن زندگی می‌کنند.

این قهرمان شهرتی فراتر از مرزهای روسیه و ساحت ادبیات پیدا کرده‌ است، به هر روی اگر بخواهیم به قصد معرفیﹾ نموداری ازمیزان تحرکات و فعالیت‌‌های وی رسم کنیم، بطوری که محور افقی بیانگر زمان و محور عمودی بیانگر میزان انرژیِ صرف‌شده بر اثر جابه‌جایی باشد، حاصلﹾ خط افقیِ ممتدی خواهد بود که مساحت زیر آن به صفر میل می‌کند. خواهید گفت این مشخصات یک فرد زنده نیست...؛ اما خب آبلوموف هم یک زنده‌ی متعارف نیست!

آبلوموف را گنچارف درنیمۀ قرن نوزدهم و در چهار فصل نوشته است. فصل اول شرح یک روز عادی از زندگی او و باقی فصل‌ها روایت نقاط عطف عمر اوست. نخستین بار او را در بسترش و غرق ِ تفکر پیرامون دو مصیبتی که اخیراً بر سرش نازل شده می‌بینیم. مصاﺌب ایشان از این قرار است: 

  1. صاحبخانه‌ او را جواب کرده و اینک باید به فکر خانه‌ای دیگر باشد.
  2. نامه‌ای از کدخدای دِه به دستش رسیده که خبر از برداشت بد محصول آن سال و اعتراض دهقانان نسبت به دستمزدشان دارد.

کل فصل ابتدایی در همین وضعیتِ اندیشناک و به امید یافتن راه‌حلی پیش می‌رود که خاطر ارباب را مکدّر نسازد و نیز آسان و مطمئن باشد که ناگهان مشکل ازلی ایشان تمام موارد مذکور و غیرمذکور را به حاشیه می‌راند و خود پرچم را به دست می‌گیرد: «ترک بستر» [باید اشاره داشت در ذکر این مصیبت از صنعت اغراق بهره نجسته‌ایم و تماشای این صحنۀ تاریخی قریب به ۲۰۰ صفحه برای شما خرج برمی‌دارد، اما این نسبت به امتیاز آشنایی با شخصیتی چون او هزینۀ گزافی نیست.]

برای آبلوموف فرق نمی‌کند مشغول چه کار یا صحبت با چه کس باشد، یگانه آرزویی که در سر می‌پروراند بازگشت نزد محبوب وفادارش، یار غارش، -تخت‌خوابِ گران‌مایه‌اش- است که بیشترین خاطرات زندگی را کنار هم رقم زده‌اند. روزها با نگاهی بی‌خیال به سقف، خیال‌ها می‌پروراند و شب‌ها به ستارگان قول خلوتی شاعرانه می‌دهد و این‌ همه را به هم‌نشینی با فرزندان آدم خوش‌تر ‌دارد. وصف اتاق با تأکید بر کُنج‌هایی که به تارعنکبوتان تعلق گرفته، دوات خشکیده‌ای که خانۀ مگس‌ها شده و کتابی که صفحۀ باز آن به زردی گراییده، همه تمهیدی است برای اشاره‌ به بارزترین خصلت او که بی‌اعتنایی به امور جهان و نوع حادّی از بی‌ارادگی است.

همه چیز طبق نمودار رفتاری آبلوموف پیش می‌رود تا آنکه دوستی قدیمی برای سفری نزد او می‌آید و داستان وارد پیچ تازه‌ای می‌شود. این دوست که مفیدترین و عملگراترین شخصیت کل رمان است و به طرز کنایه‌آمیزی غیرروس و آلمانی انتخاب شده است، اسباب ملاقات او با دختری خردمند و خنیاگر را فراهم می‌سازد؛ دیداری که برای نخستین بار او را به بازنگری در آنچه ترغیب می‌کند که تاکنون پیموده است.

نویسنده سعی در ریشه‌یابیِ این خلق‌وخوی عجین‌شده با قهرمان نیز دارد. خواب درازی که آبلوموف در ابتدای کتاب می‌بیند تعبیر ساده‌ای دارد؛ والدینی که دلبندشان را چون گلی در گلخانه بار می‌آورند، پویایی‌اش را سرکوب و او را به سکون تشویق می‌کنند. نتیجه آنکه هر سال ساکن‌تر شدنش را جشن می‌گیرند تا در نهایت رختِ آقازادگی را برازندۀ آبلوموفِ کوچک بیابند. با این حساب جای تعجب نیست که وقتی در ابتدای جوانی و محض تجربه در اداره‌ای مشغول به کار می‌شود، پس از چندی هر شامگاه با طیب خاطر چشم به راه زلزله یا طغیان رودی می‌ماند تا او را از رفتن معاف دارد. عنصرعملگرایی از وجود آبلوموف حذف و رفته‌رفته «آبلومویسم» پدیدار می‌شود؛ عبارتی برساختۀ دوست آلمانی و در توصیف درد صعب‌العلاج او.

با این همه، آبلوموف به کسی آسیب نمی‌رساند، بی‌اندازه خوش‌قلب است و برخلاف آشنایان غدّار و بداندیش‌اش، خرده‌شیشه‌ای به ذهن مصفّایش ورود نکرده است. فلسفۀ زیبایی در زندگی اختیار کرده که در آن به جست‌وجوی ترانه‌ایست که «انسان» را بسراید. اشکال شاید فقط در لحظات کوتاهی است که او را غمگین نسبت به فرصت‌های ازدست‌رفته می‌بینیم و این از معدود دقایقِ پیوند او با واقعیت است. در خاطراتش می‌خوانیم او هم روزی سودای بهبود روسیه را داشته حال آنکه اکنون از عوض کردن ربدوشامبر بوگرفته‌اش هم عاجز است.

دغدغۀ گنچارف اما نه نگارش داستانی فکاهی، که نگرانی برای ملتی است که رؤیاهایش سال‌هاست از قالب رؤیا فراتر نرفته، که در آن آبلوموف تنها مشتی نمونۀ خروار است و آبلومویسم چنان خوشایند و مسری است که حتی زاخار هم در نمود خدمتکاری عافیت‌طلبﹾ شاگرد خلف اربابش است. مقاله‌ای ضمیمۀ کتاب شده که اهمیت آبلوموف را تا سرنمونِ* ملّی و روح زمانۀ خویش پیش برده است و در اشاره‌ای جالب به چند شخصیت‌ مشابه در آثار پوشکین و ایوان تورگنیف، پرده از مُردابی برمی‌دارد که در آن همگی برادرانِ فکریِ آبلوموف‌اند.

در انتها و با اتمام کتاب، چنانچه درک این طایفه نزدتان دشوار آمد، شما را به اولین قانون نیوتون ارجاع می‌دهم؛ چنانچه برآیند نیروهای وارد بر جسمی صفر بوده و آن جسم در حال سکون باشد، تا ابد ساکن باقی خواهد ‌ماند... و در عالم ادبیات، آبلوموف تجسّم بی‌بدیل این قانون است!‌


* Archetype

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

آبلوموف خرده مالک زاده‌ایست که با گذر زمان از ثروت خانوادگی شان کاسته شده و پس از مرگ والدین، یک خانه و روستایی در جوار آن سهم او گشته است. با دریافت عواید حاصل از زحمت زارعان روستا، خانه ای در سن پترزبورگ اجاره کرده و با خدمتکار قدیمی خود، زاخار، که هنوز او را وفادارانه «ارباب» می خواند، در آن زندگی می کنند.

فصل اول شرح یک روز عادی از زندگی او و باقی فصل ها روایت نقاط عطف عمر اوست. نخستین بار او را در بسترش و غرق تفکر پیرامون دو مصیبتی که اخیراً بر سرش نازل شده می بینیم.

مطالب پیشنهادی

هجرت، محکومیت و تبعید، برای سرگردانان در وطن

هجرت، محکومیت و تبعید، برای سرگردانان در وطن

نگاهی به داستان «در سرزمین محکومان» اثر فرانتس کافکا

ایدئولوژی و بعضی چیزهای دیگر

ایدئولوژی و بعضی چیزهای دیگر

یادداشتی درباره داستان‌های طنز زوشنکو «حمام‌ها و آدم‌ها»

شش رمان که غرق داستان‌شان خواهید شد

شش رمان که غرق داستان‌شان خواهید شد

برای دوباره و چندباره علاقه­‌مند شدن به ادبیات کدام رمان­‌ها را بخوانیم؟

کتاب های پیشنهادی