کتاب چهرهی مرد هنرمند در جوانی که با نامهای دیگری چون سیمای مرد هنرآفرین در جوانی، سیمای هنرمند در جوانی و چهرهی یک مرد هنرمند در جوانی نیز در ایران ترجمه و منتشر شده است، از شاخصترین و شناختهشدهترین رمانهای جیمز جویس و سومین کتاب در فهرست برترین رمانهای قرن بیستم است. این کتاب داستان یک مبارزه معنوی پیچیده و طاقتفرسا است. شخصیت اصلی داستان، استیون ددالوس، پسری است آکنده از پرسش و جستوجو و ما همراهان اوییم در این ماجراجویی پرچالش.
با خالق مرد هنرمند آشنا شوید
جیمز جویس در دوم فوریهی 1882 در شهر دابلین ایرلند زاده شد. از شش سالگی تحصیل در مدارس مسیحی را آغاز کرد و سالها در انجمنهای مذهبی عضویت داشت. مغرور و گوشهگیر بار آمد و به پیشنهادهای مربوط به احیای وطن، خواه سیاسی خواه هنری، به دیدهی تحقیر مینگریست. درعوض بسیار زود و سریع به دانش حیرتانگیزی از ادبیات و هنر دست یافت و آن را سرلوحهی کار خود قرار داد؛ همانطور که در صفحهی نخست رمان چهرهی مرد هنرمند در جوانی نوشت: «و عزم کرد تا به هنرهای ناشناخته بپردازد.»[1] در جوانی از مذهب کاتولیک رویگردان شد و در سال 1904 ایرلند را برای همیشه ترک گفت و راهی پاریس و زوریخ و دیگر شهرهای اروپایی شد. سالها بار فقر و تنگدستی را بر دوش کشید و با معلمی زبان انگلیسی میکوشید حداقل نیازهای خانواده را تأمین کند. جویس در راه نبوغ ادبیاش کوچکترین تردیدی به خودش راه نمیداد و با وجود مشکلات زندگی، بیاعتنایی، سانسور و بیماری چشمهایش، باورمندانه در این مسیر قدم برمیداشت و کتابهایش را تنها با ایدهآلهای ذهنی خود منتشر میکرد. پس از درگذشت او در سال 1941 کمتر کسی بود که او را در زمرهی مهمترین نویسندگان قرن بیستم و چه بسا تاریخ نداند.
سبک نگارش جویس بسیار منحصربهفرد است. او با نبوغ محض از روشهای نوشتاری استفاده کرده است؛ جملات توصیفی بسیار رسا و زنده هستند، بهطوری که تصاویر و صحنههای خلقشده با شدت و وضوح زیادی احساس و در پیش چشم خواننده زنده میشوند.
مرد هنرمند در جوانی چه چهرهای دارد؟
بسیاری از ما حداقل برای لحظاتی در زندگی، با یک هنرمندِ درونی مواجه بودهایم؛ هنرمندی که اگر امکان بروز و ظهور داشت، چهبسا موجودی بود شگرف و شگفتیآفرین. شمهای از هنر و یا طبعِ هنردوستی به واسطهی پارهای ویژگیهای مشترک در ضمایر انسانی، در نهاد خیل کثیری از همنوعانمان نهادینه شده است. این وضعیت شاید اصلیترین نخِ اتصال داستان جویس با ما باشد. چهرهی مرد هنرمند در جوانی داستان زندگی انسانی را روایت میکند که بسیاری از تردیدها، پرسشها، اضطرابها، سردرگمیها، آشفتگیها و عواطفش برای ما نیز آشناست. استیون ددالوس تصمیم میگیرد از موقعیت امن خود خارج شود، باورهایش را به چالش بکشد، ارزشهایش را بازشناسد و لذتِ جستوجو را توأم با رنجش بپذیرد. این مسیر سرشار از ترس، نگرانی، درگیریهای درونی و دشواری است؛ اما آنکه در راهی اینچنین پرزحمت قدم میگذارد، باید جسارتِ انتخاب را نیز در خود بپرورد...
کتاب چهره مرد هنرمند در جوانی افکار، احساسات و واکنشهای شخصیت اصلی داستان را در یک جریان مداوم به تصویر میکشد تا خواننده مسیر رشد شخصی و هنری او را دنبال کند. جویس سعی داشته تا تمام اتفاقات را با رنگ محلی زندگی روزمرهی ایرلندی ترکیب کند و در زیر همهی گفتمانهای فلسفی، شکل دیگری از زیباییشناسی شعر، موسیقی و زبان انگلیسی را نمایش دهد.
«قصد من آن بود که فصلی در تاریخ اخلاقی وطن خود بنویسم و از آن رو دابلین را صحنهی داستانها قرار دادم که این شهر به نظر من کانون فلج مینمود. کوشیدهام تا این شهر را از چهار جنبهی آن به تودهی لاقید مردم نشان دهم: کودکی، نوجوانی، پختگی و زندگی اجتماعی. داستانها به همین ترتیب ردیف شدهاند. بیشتر قسمتهای کتاب را به سبکی دقیقا میانمایه نوشتهام و بر این عقیده بودهام که گستاخی زیادی میخواهد که کسی جرئت کند آنچه را دیده و شنیده است در هنگام بیان کردن عوض کند، چه رسد به آنکه مسخ کند.» (از نامهی جیمز جویس به یک ناشر دربارهی کتاب دوبلینیها)
جیمز جویس قصد داشت تا با تسخیر قلب دابلین، قلب تمام شهرهای جهان را تسخیر کند و به اعتقاد بسیاری نیز این کار را کرد؛ حتی با همان آثار معدودی که از خود برجای گذاشت. جویس این کار را از همان نخستین مجموعه داستان کوتاهش، دابلینیها، آغاز کرد و داستان به داستان آن را پختهتر و همراستا با سبک ویژهی خود کرد؛ داستانهایش به ظاهر دربارهی زندگی عادی و روزمرهی مردم ایرلند است، اما هر داستانش در نگاه دقیقتر به مسئلهای انسانی و جهانشمول میپردازد که به آنها تشخص میبخشد. جویس باشکوه و جذاب مینوشت و در راه نوشتن پرپیچوتابش، از خوانندگانش میخواست تا مانند او صبور و با حوصله باشند و بنای عظیمی را که او در ادبیات پدید آورده با ژرفاندیشی بخوانند و به قول خودش در پی خوانندهای بود تا تمام عمرش را در راه تلاش برای فهم نوشتههای او بگذارد؛ بنابراین خواندن داستانهایش مستلزم صبر و حوصلهی فراوان و درک کامل آنها، در گرو صرف وقت بسیار است.
چهرهی مرد هنرمند در جوانی را اغلب زندگینامهی خودنوشت جویس دانستهاند، رمانی که در سال 1916 و در روند طولانی تکوینی منتشر شد. برای مدتی طولانی، هیچ مجلهای انتشار آن را برعهده نمیگرفت؛ جویس بارها داستان را بازنویسی کرد و سرانجام «از شدت سرخوردگی دستنوشتهی آن را در آتش انداخت. خواهرش آن را از میان آتش بیرون کشید و در ملافهی کهنهای پیچید و به کناری نهاد.»[2] سرانجام در سال 1914، داستان در چند مجله و دو سال بعد به شکل کتاب منتشر شد. این رمان در اصل فرآیند کشف استعداد حقیقی جویس و جدا شدن از سنت و آیین روزگار خود است؛ جویس در نوجوانی خود نوشتن رمانی را بر اساس زندگیش آغاز کرد و آن قدر نوشت تا به بیش از 150000 واژه بعدها تصمیم به مختصر کردن این اثر گرفت و پس از مرگش دستنوشتههایش به صورت کتاب قهرمان استیون منتشر شد. در پشت جلد کتاب میخوانیم: « نظریهی ادبی جویس -که در بخش نهم رمان بزرگ اولیس ضمن مباحثهی پر شوری در کتابخانهی ملی دابلین به تفضیل بیان میشود- این است که هر اثر ادبی، حتی نمایشنامهای شبه تاریخی مانند هملت اثر شکسپیر در حقیقت زندگینامهی خودنوشت پدیدآورندهی آن است.»
رمان از همان نخستین سطرهای خود سبک و روش نوینی را به نمایش میگذارد: «روزی بود و روزگاری و بس خوش روزگاری یه گاو ماغکشی بود که از جاده داشت رو به پایین میاومد و این گاو ماغکش که داشت از جاده رو به پایین میاومد یه پسر کوچولویی رو دید که اسمش توکو بود.»[3]
روند پرورش خودآگاهی استیون ددالوس موضوع اصلی کتاب است، موضوعی که با ناتورالیسمی نفسگیر روایت میشود؛ اما جویس در به کارگیری آن شیوهی نوینی را اتخاذ کرده است که به حقیقت او را در زمرهی نوابغ ادبی قرن قرار میدهد تمام رمان چهرهی مرد هنرمند در جوانی در واقع نوعی عذر تقصیر است و در عین حال تاکید اساسی بر این است که استیون عذرخواهی نخواهد کرد، بلکه منتظر عقاب میماند زنجیرهای از اتفاقات در سراسر رمان رابطهای میان خاطرهها و تجربههای خود جویس و داستان زندگی استیون ددالوس برقرار کردهاند و بعدها نیز در رمان اولیس رد پایی از آنها دیده میشود و این ویژگی، رمانها را به عرصهی کشتیگیری ذهنی خواننده با نویسنده بر سر آشنایی با تمام جوانب آن بدل میسازد. این روشِ یافتن موضوعهای نمادین پیچیده در سرتاسر نوشتهای سخت واقعگرایانه، روشی است که جویس بعدا هر چه بیشتر به کار میبرد. نثر او سرانجام به تالاری پر پژواک بدل میشود؛ تالاری پر از صداهای معلق و پر ابهام. خود جیمز جویس نیز گویا از این بازی با شارحان و منتقدان ادبی بسیار لذت میبرده است و در رمانهای بعدیاش تلاش کرده تا با ساختن کوهی از ارجاعات، زمینهی گمانهزنیهای فراوان برای آنها را فراهم آورد.
خواندن رمان چهرهی مرد هنرمند در جوانی جدای از شناخت شخصیت استیون در رمان اولیس که یار و همراه لئوپولد بلوم است، به عنوان یکی از سرچشمههای مدرنیسم ادبی نیز لذتبخش است. در انتها بد نیست به ماجرای نام شخصیت نخست رمان، استیون ددالوس، اشاره کنیم واژهی ددالوس در زبان یونانی به معنای صنعتگر زیرک است و در اسطورههای یونان، ددالوس مظهر مخترع، مجسمهساز و معمار است. در اسطورههای یونان حکایت شده است که چون ددالوس برادرزادهی خویش تالوس را دارای قریحه و استعداد فراوان در اختراع دید، او را از روی حسد کشت و از این رو از آتن نفی بلد شد. ددالوس به جزیرهی کرت رفت که گاوپرست بودند و در آنجا به فرمان مینوس شاه هزارتویی ساخت تا مینوتور را در آن جای دهند. مینوس شاه ددالوس و پسرش ایکاروس را هم در همان هزارتو زندانی کرد؛ اما ددالوس بالهایی از موم و پر ساخت. به خودش و پسرش چسباند و با آنها از هزارتو گریختند و به پرواز درآمدند. ایکاروس که سخت از پرواز به شوق آمده بود چنان به خورشید نزدیک شد که مومها آب شد و بالهایش جدا شد به دریا افتاد. ددالوس اما با همان بالها به سیسیل رفت و به زندگی خود ادامه داد: جیمز جویسی که از هزارتوی ایرلند استعمارزدهی دور و برش سخت به تنگ آمده بود و از هنر و ادبیات برای خود بالی ساخت و در پاریس فرود آمد؛ فقط حواسش بود این بار مومهای بسیار بسیار محکمی برای بالهایش انتخاب کند، زیرا او قصد آن داشت بسیار بیشتر از ددالوس و فرزندش به خورشید نزدیکتر شود.
از متن کتاب
«استیون گفت: ببین کرانلی از من پرسیدی که چه کاری حاضرم بکنم و چه کاری حاضر نیستم بکنم. [...] سعی خواهم کرد که با نوعی شیوهی زندگی یا شیوهی هنری هرقدر که میتوانم به آزادی و بهتمامی، ضمیر خود را بیان کنم و برای دفاع از خود فقط سلاحهایی را به کار برم که خود را در استفاده از آنها مجاز میدانم. [...] من از تنها بودن یا بهخاطر دیگری عقب رانده شدن یا رها کردن آنچه باید رها کنم، نمیترسم. از اشتباه کردن هم نمیترسم حتی اگر اشتباه بزرگ باشد؛ اشتباهی که یک عمر طول بکشد و شاید تا ابد ادامه پیدا کند.»[4]
[1]- جویس، جیمز، چهرهی مرد هنرمند در جوانی، ترجمهی منوچهر بدیعی، تهران، نشر نیلوفر، 1380، صفحهی 15
[2]- همان: 10
[3]- همان: 15
[4]- همان: 319 و 320
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.