«و حتّا حالا هم میل دارم این زیباچهره را -به کورده اشاره میکند، او را جلو میآورند- که چنین در انتظار است، در اینجا به صحنه بیاورم و اجازه دهم بر گُردهام تازیانه بکوبد همچنانکه با شما از انقلاب میگویم.»[1]
کورده در پیشصحنه قرار میگیرد و ساد تازیانهای کلفت و چند رشته را به او میدهد، پیراهنِ خود را پاره میکند و پشت به کورده، رو به تماشاچیان میایستد و از انقلاب میگوید: او که در ابتدا انقلاب را چنان فرصتی مناسب یافته بود برای طغیانِ عظیمِ حسّ انتقام؛ بزمی باشکوهتر از آنچه میتوان در رویا دید. او همزمان که حرف میزند، دردِ تازیانه را نیز تحمل میکند و از منجر شدن مسیر انقلاب به «زوالِ فردِ انسانی و حل شدنِ تدریجیِ او در تودهی همشکل، به مرگِ برگزیدگان و نابودیِ حقّ انتخاب، به انکارِ خود، به ناتوانیِ مرگبار در موقعیتی که از فرد فردِ آدمها پیوند بریده و سترون است»[2] میگوید. روی حرف او با ژان پل مارا، سیاستمدار و نویسنده در دوران انقلاب فرانسه است؛ مردی پنجاه ساله و مبتلا به بیماریِ پوستی که بدنش با پارچهی بلند سفیدی پوشیده شده و نوارهای زخمبندیِ سفید دورِ سرش پیچیده است. او ساعات بسیاری را در لاوَکی پر از آب سر میکند تا سوزش تنش التیام یابد و انتظار میکشد تا شارلوت کورده، در روز سیزدهم ژوییهی 1973، سه بار بر در خانهاش بکوبد و به او خنجر بزند.
شکنجه و قتل ... داستانی خیالی اما الهام گرفته شده از انقلاب فرانسه است. مارکی دو ساد نویسنده، نمایشی را به بازیگری بیماران روانی به صحنه می برد. در میانه ی اجرا که روایتی از انقلاب فرانسه است، تماشاگران برآشفته می شوند و اوضاع به هم می ریزد.
همهچیز از آنجایی آغاز میشود که آقای کولمیه، رییس تیمارستان شارانتون به بیماران اجازه میدهد تا نمایشهایی را به ابداع خودشان و در حضور مردم پاریس روی صحنه ببرند. مارکی دو ساد که یازده سال پایانی عمرش را –به فرمان ناپلئون- در آنجا حبس بوده، چندین و چند نمایشنامه برای چنین موقعیتهایی نوشته است که البته همگی نیست و نابود شدهاند. شکنجه و قتل ژان پل مارا به اجرای ساکنان تیمارستان شارنتون به کارگردانی مارکی دو ساد (مارا/ساد) در ظاهر بازسازی یکی از همین اجراهاست.
نمایشنامهی پیتر وایس نمایشی را در دل نمایشی دیگر احضار میکند. او ایدهی ساد دربارهی ارتباط طبیعت و جنایت را با قساوتی پیوند میزند که آرتو در کنش میبیند و نمایشی از تئاترگونگی و جنون خلق میکند. در بطن نمایش، بین ساد –نشسته در صندلیاش- و مارا –در وان حمامش- بحثهایی بیوقفه دربارهی انقلاب فرانسه شکل میگیرد و انقلاب فرانسه را با چنان حساسیتی بررسی میکند که حتی خبر از پیدا شدن اردوگاههای کار اجباری نازیها نیز میدهد؛ پیشگوییِ فاشیسم که سرنوشتِ محتوم سرمایهداری بوده است.
در اطراف آنها، سایر بازیگران نمایش در فضایی سرشار از خشونت سرگردانند: بیماران آسایشگاه شارانتون که انقلاب فرانسه را از نو مجسم کردهاند از خود بیخود میشوند و برای بیرون آمدن از آسایشگاه نعره میکشند و جنون را به عنوان انتزاعیترین و خالصترین شکلِ بیان در تئاتر به نمایش میگذارند. سوزان سانتاگ در مقالهی مارا/ ساد/ آرتو آهنگ و شور و شدت نمایش را از همان ابتدا مقرر شده به واسطهی جنون میبیند. بیماران شبحمنظری که در نمایش بازی میکنند مثل جنین یا در حالتی از خود بیخود و خلسهوار چنبره زدهاند یا لرزه به اندام دارند و یا مراسمی را وسواسگونه اجرا میکنند. شارولت کورده در هیئت خوابگرد زیبارویی ظاهر میشود که گاه و بیگاه مبهوت میماند، دیالوگهایش را از یاد میبرد و حتی روی سن دراز میکشد و به خواب میرود. «به این ترتیب جنون تبدیل میشود به ممتازترین و اصیلترین استعاره برای شورمندی؛ یا معادلش در واقعیت، یعنی سرحد منطقی هرگونه احساس نیرومندی. هم رویا (مثل صحنهی کابوس مارا) و هم حالتهای رویاگونه باید با خشونت خاتمه پیدا کند»[3]؛ چرا که هر چیزی که کنش دارد چهرهای است از قساوت –همانطور که آرتو میگوید:
«با این نمایش میخواهیم همهی قیاسهای منطقی و نیز قیاسهای ضدّ آن را از میان برداریم، ببینیم چگونهاند و بگذاریم با هم مواجه شوند. مقصود؟ تابشِ نوری بر تردیدهای ابدیمان.»[4]
[1] شکنجه و قتل ژان پل مارا به اجرای ساکنان تیمارستان شارنتون به کارگردانی مارکی دو ساد، پیتر وایس، ترجمه محمد نجفی، نشر نیلا
[2] همان
[3] مارا / ساد / آرتو، علیه تفسیر، سوزان سانتاگ، ترجمه احسان کیانیخواه، نشر حرفه نویسنده
[4] شکنجه و قتل ژان پل مارا به اجرای ساکنان تیمارستان شارنتون به کارگردانی مارکی دو ساد، پیتر وایس، ترجمهی محمد نجفی، نشر نیلا
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.