«هر کسی با این زن ازدواج کند بدبخت میشود، این زن فقط به درد رقاصی میخورد.»
علیمحمد افغانی شوهر آهو خانم را در سالهای زندان۱۳۳۳ تا ۱۳۳۸ نوشت. هیچ ناشری حاضر به انتشار رمان نويسندهاى ناشناس نشد و محمد افغانی اثر خود را با سرمایهی شخصی منتشر کرد؛ رمانی حجیم که در سال ۱۳۴۰ حادثهای بزرگ آفرید و جايزهى بهترين رمان سال را از آن خود کرد.
داستان شوهر آهو خانم در سال ۱۳۱۳ در کرمانشاه میگذرد و درون مایه اصلی داستان با واقعیّت دردناک زندگی بسیاری از زنان شرقی از گذشتهای دور تا امروز ارتباطی نزدیک دارد. نویسنده با توصیفهایی دقیق از حال و هوای خانه، چهرهی قهرمانان و درونیاتشان، رنج رفته بر زنان قربانی چند همسری را به خوبی روایت میکند.
زنى پسنديده و مطيع كه خوب غذا مىپزد، بچه به دنيا مىآورد، شير مىدهد، اطاعت مىكند و هيچ چيز نمىخواهد؛ نه هورمونهايش هر ماه به واسطهى عادت ماهيانه به هم مىريزد، نه خلق و خويش تغيير مىكند، زنى كه افسردگى پس از زايمانش در گرماى مطبخ و سرماى آب حوض وقتى لباسها را چنگ مىزند پنهان مىشود، زنى خوب آموزش ديده كه خودش را سانسور میكند و هيچ كس نمیفهمد، چه بر او گذشته است. چنين زنى سراسر نيكى مستوجب ناديده گرفته شدن و هوو داشتن است. او چنان آرامش كسالتبارى به زندگى همسرش بخشيده است كه در بعد از ظهرى سرد سيد ميران تلاش كند ملال رقتبار حفرهى زندگيش را با هيجان ورود زنى عاصى و بلند پرواز پر كند. هما زن خوبىست همان قدر كه آهو خوبست فقط غريزهاى چموش در او نيازهايش را يادآورى مىكند. او در نظامى مردسالار تصور نمىكند برآورده شدن نيازهایش زندگى زنى را نابود مىكند؛ زيرا او آهو را انسان نمىبيند. او خودش را هم انسان نمىبيند. فقط غريزهاش در كاميابى او را پيش مىبرد. وگرنه اين مردان جامعه او هستند كه شايستهى انسان نگريسته شدن اند. پس به عنوان مهمانى دو، سه روزه به خانهى آهو مىرود و سه سال آزگار عشق و بستر او را تصاحب مىكند و پس از فتح اين قله با فراغ بال راهى قلهاى ديگر مىشود. آن چه مىماند ويرانهاىست كه زنى مقدس، زنى كه انسان نيست، به بازسازى آن مىپردازد. چرا آهو به راه ديگر نمىرود؟ چرا آهو به مردى ديگر نمىآويزد؟ زنى مقدس، مادرى همرديف فرشتگان آيا حق دارد نيازهاى زمينيش را جستجو كند يا بايد زير بار سنگين عنوانهايى كه جامعه بر دوش او گذاشته سرنوشت محتوم زن شايستهى شرقى را دنبال كند، زنى كه حرف نمىزند و هيچ چيز نيست جز مايهى آسايش مرد؟ زنى كه نمره بيست مىگيرد در ازاى بارها و بارها تحمل خيانت و كوچكترين تلاش براى انتقام؟
سيد ميران تصويرى كريه از يك ابله است كه به اندام تناسليش تقليل پيدا كرده، او با همه پشتكار و تلاشى كه در بهدست آوردن رياست اتحاديه نانوايان به خرج داده، ناتوان از آنست تا زندگى خانوادگيش را حفظ كند. او آن قدر بىكار و بىدغدغه مانده كه به دنبال سرگرمى، دل به زن مطلقهى زيبايى مىبازد كه در يك روز ماه رمضان براى خريد نان به مغازهاش مىآيد. نه مى تواند فكر و نه مى تواند تحليل كند. سيد ميران بزرگ در قالب كودكى پى اسباب بازى تازه پديدار شده، مى رود و سرگرمىهاى گذشته را كه همسر و فرزندانش باشند، فراموش مىكند. آيا سيد ميران موجود بدىست؟ سيد ميران قربانى نيست؛ قربانى جامعهاش كه به او سبكى پر كاهى را داده است؟ جامعهاى كه از او هيچ نخواسته است؟ رابطهى آهو و سيد ميران نماينده روابط بسيارىست. روابطى كه زن و مرد در دايرهى بستهى رابطهی زناشويىشان نيمه خود را پر نمىكنند و تعادل يك رابطهى سالم را بر هم مىزنند. ناچار طرفى سنگينى مىكند و بخش ديگر به هوا مىرود. هوايى انباشته از رويا و وهم كه زندگى را نابود مىكند.
على محمد افغانى براى ما نمىگويد، زندگى در هم شكستهى آهو و سيد ميران چه مىشود؛ اما به يقين مردى با داغ خيانت بر پيشانى و زنى كه خاطرهى زنى ديگر را هميشه در بسترش حس مىكند چه پيش رو خواهند داشت؟
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.