« متأسفانه مرگ نیست، ولی زجر بی‌پایان مُردن»

مروری بر کتاب محاکمه نوشته‌ی فرانتس کافکا

سید احسان صدرائی

یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸

(2 نفر) 4.5

کتاب محاکمه  کافکا

«بی‌شک کسی به یوزف کا. تهمت زده بود، زیرا بی‌آن‌که خطایی از او سر زده باشد، یک روز صبح بازداشت شد.»[1]

این نخستین سطر رمان است. فرانتس کافکا داستان را با دامن زدن به تصوری آغاز می‌کند که گویی اشتباهی قضایی پیش آمده و راوی –که همان قهرمان داستان است- در عین بی‌گناهی، درگیر محاکمه‌ای اشتباه شده است. او امید دارد که تبرئه گردد و اتهامات برطرف شوند؛ این درحالی است که هرگز به او گفته نمی‌شود که اتهام –و گناهش- چیست و تمام روند محاکمه (از نحوه‌ی بازداشت گرفته تا دادگاه و ارگان‌های اجرایی و قانونی که او را متهم می‌کنند) در فضایی گنگ و اسرارآمیز باقی مانند.

یوزف کا. شخصیتی منزوی، بی‌پناه و تنها به نظر می‌آید. هرچند او در محل کار خود –در بانک- دارای موقعیت شغلیِ خوبی است و حتی با پیشرفت سریعی که از او دیده می‌شود، احتمالِ آن می‌رود که به زودی به معاونتِ بانک ارتقا یابد. امّا سر و کار او دیگر با سیستم منظم و منطق‌محوری مانند بانک نیست؛ حالا سر و کارش با دادگاهی افتاده است که محیطی بسیار متفاوت با هر ارگان دیگری که یوزف کا. تابه‌حال دیده است دارد؛ دادگاهی که عدالت و اصول اخلاقی چندان در آن رعایت نمی‌شود و هرگز روند و شیوه‌ی پیشرویِ محاکمه فاش نمی‌شود؛ همان‌طور که محکومین هرگز از اتهامات وارده آگاه نمی‌شوند.

دادرسی تنها در صورتی به جریان می‌افتد که فرد متهم آن را به رسمیت بشناسد. در این‌جا –و در حقیقت در همان نخستین سطر داستان- ما با تمامِ ماجرا مواجه می‌شویم. شخص ثالثی به عنوان شاکی وجود ندارد؛ خودِ متهم است که «ورای خلافکاری‌های ریز و درشت، اتهامی اصولی را علیه خود مطرح کرده است و دادگاه موظف است آن را پیگیری کند.»[2] هرچند شاید هرگز خود به این اتفاق پی نبرد و خود را بی‌گناه فرض کند.

دنیای محاکمه دنیایی خواب‌گونه به نظر می‌رسد: انگار همه‌چیز در خوابی بی‌پایان اتفاق می‌افتد و پیش می‌رود. دنیایی غیرعادی به تقابل دنیای عادی برخاسته و عناصر متناقض خود را با عناصر رئالیستی درمی‌آمیزد. جهانِ داستانیِ کافکا جهانی پر از استعاره است؛ استعاره‌هایی که در هم‌نشینیِ با یکدیگر فضایی مبهم و معمایی خلق می‌کنند؛ معمایی که لزوما کشف و حل نمی‌شود و معنایِ کلیِ داستان را در پرده‌ی ابهام نگه می‌دارند؛ «زیرا معنی کلی آن دقیقا در خصلت دو پهلوی آن، در دو معنایی نهفته است.»[3] دادگاهی که در مناطق فقیرنشین و در دفاتری محقّر تشکیل می‌شود و اعضای طبقات حاکم نیر وجدان اجتماعیِ راوی را چیزی ننگ‌آور می‌دانند. یوزف کا. درگیر ناآرامیِ دوگانه‌ای گشته: از یک طرف –به طور کامل- جزو محرومان جامعه نیست و از طرفی دیگر به طبقات حاکم نیز تعلق ندارد.

از آن‌جایی که کافکا در وصیت‌نامه‌ی خود خواستارِ سوزانده شدنِ تمامی مکتوباتش بوده، گردآوری و تنظیمِ دقیقِ داستان‌های او –به همان نظمی که خودِ او نگاشته است- کاری بس سخت بوده است. محاکمه، پس از کشف  دست‌نوشته‌های کافکا، صدسال پس از نوشته شدن آن و در سال 2014 در نمایشگاهی با عنوان تمام محاکمه در بایگانی ادبیات آلمان در مارباخ به نمایش عموم گذاشته شد. کافکا معتقد بود که باید چنان نوشت که انگار در تونل تاریکی هستی، بی‌آن‌که بدانی شخصیت‌ها چگونه شکل می‌گیرند. او رمان محاکمه را فصل به فصل و از آغاز به پایان ننوشت بلکه ابتدا جمله‌های آغازین و پایانی رمان را نگاشت و سپس به روایت آن‌چه بین این دو اتفاق پیش می‌آمد مشغول شد. این اغتشاش و آَشفتگی یافتن ترتیب و تفکیک صفحات داستان و تنظیمِ ترتیبِ فصل‌ها را تبدیل به امری بسیار سخت –و حتی محال- کرد. «با این اوصاف گرچه داستان یوزف کا. تا آخر روایت شده است اما دست‌نوشته‌های دیگری نیز از ماجراهای رمان باقی مانده که جای دقیق‌شان در رمان معلوم نیست.»[4]

کافکا محاکمه‌ای واقعی را شرح می‌دهد؛ با تمام زیر و بم‌های قضایی‌اش، با در نظر گرفتن تأثیر آن بر زندگی شخصی و کاریِ متهم. منطقِ داستان به نحوی است که شروعی چنان کوبنده –متهم شدن و بازداشت یوزف کا.- پایانی مگر اجرای حکم نمی‌توانست داشته باشد. او در یادداشتی روزانه به تاریخ 6 آگوست 1914 چنین می‌نویسد:«دیگران هم به این‌سو و آن‌سو یله می‌شوند، ولی در نواحی پایین‌تر، با توانی نیرومندتر؛ اگر بیم آن برود که سقوط کنند، خویشاوندی که به همین منظور کنارشان گام می‌زند، نمی‌گذارد سقوط کنند، ولی من آن بالا به این‌سو و آن‌سو یله می‌شوم، متأسفانه مرگ نیست، ولی زجر بی‌پایان مُردن.»[5] شکِ او بر توانایی‌اش در نوشتن تبدیل به تردیدی جانفرسا می‌شود و او را تا قله‌های مرگ پیش می‌برد. مرگی که مدام جریان دارد و زجری بی‌پایان را بر او تحمیل می‌کند.

دادگاه فرانتس کافکا دنیایی است که همه ما در آن زندگی می‌کنیم. یک کمدی تاریک است که حس غریب گیج کننده‌ای را برای خواننده به همراه می‌آورد. هیچ توضیحی درباره‌ی آنچه واقعاً اتفاق افتاده وجود ندارد. روایت عجیب آن شبیه یک رویا است؛ وقایع آن مانند کابوسی است که برای همیشه با شما می‌ماند و فراموش نخواهد شد.


[1] - محاکمه، فرانتس کافکا، به‌ترجمه علی‌اصغر حداد، نشر ماهی

[2] - پس‌گفتار مترجم، محاکمه، فرانتس کافکا، به‌ترجمه علی‌اصغر حداد، نشر ماهی

[3] - همان

[4] - تمام محاکمه پس از کشف دست‌نوشته‌های کافکا، ناصر غیاثی

[5] - آورده شده درپس‌گفتار مترجم، محاکمه، فرانتس کافکا، به‌ترجمه علی‌اصغر حداد، نشر ماهی

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

پرسش های متداول

فرانتس کافکا داستان را با دامن زدن به تصوری آغاز می کند که گویی اشتباهی قضایی پیش آمده و راوی –که همان قهرمان داستان است- در عین بی گناهی، درگیر محاکمه ای اشتباه شده است. او امید دارد که تبرئه گردد و اتهامات برطرف شوند؛ این درحالی است که هرگز به او گفته نمی شود که اتهام –و گناهش- چیست و تمام روند محاکمه (از نحوه بازداشت گرفته تا دادگاه و ارگان های اجرایی و قانونی که او را متهم می کنند) در فضایی گنگ و اسرارآمیز باقی مانند.

دادگاه فرانتس کافکا دنیایی است که همه ما در آن زندگی می کنیم. یک کمدی تاریک است که حس غریب گیج کننده ای را برای خواننده به همراه می آورد. هیچ توضیحی درباره آنچه واقعاً اتفاق افتاده وجود ندارد. روایت عجیب آن شبیه یک رویا است؛ وقایع آن مانند کابوسی است که برای همیشه با شما می ماند و فراموش نخواهد شد.

مطالب پیشنهادی

چهل‌و‌دو روز در یک اتاق: سفری بی‌انتها

چهل‌و‌دو روز در یک اتاق: سفری بی‌انتها

معرفی کتاب سفر به دور اتاقم، نوشته‌ی اگزویه دومستر

ماتریونا؛ چهرۀ پاک معصومیت

ماتریونا؛ چهرۀ پاک معصومیت

نگاهی به داستان «خانه‌ی ماتریونا» از آلکساندر سالژنیتسین

این کتاب زخم دارد

این کتاب زخم دارد

کوتاه درباره کتاب «دانوب خاکستری» اثر «غاده السمان» از نشر ماهی

کتاب های پیشنهادی