هفته‌ی چهل و چند

برگرفته از کتاب "هفته‌ی چهل و چند" نوشته‌ی فاطمه ستوده، نشر اطراف

نویسنده مهمان

چهارشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۷

هفته ی چهل و چند

دیوار چین طولانی‌تر از چیزی بود که در عکس‌ها دیده بودم. شکوه و غم را یک‌جا ریخت توی دلم. میان طبیعت سبز و بکر راه خودش را باز کرده بود و رفته بود بالا. پایم را که روی اولین پله‌ی سنگی گذاشتم، سنگینی تاریخ انسانی‌اش آوار شد روی شانه‌هایم. دستم را گذاشتم روی شکمم. «شکوفه‌ی سیب، این‌جا رو یادت بمونه.» یادش نمی‌ماند. بعدها که دنیا می‌آمد و عقل‌رس می‌شد، باید می‌نشستم و دخترک یا پسرک را می‌نشاندم روی پاهایم. برایش تعریف می‌کردم که دیوار چین را با هم بالا رفتیم. دانه‌دانه عکس‌ها را نشانش می‌دادم که چقدر باشکوه بوده، اما چه تاریخ سیاه و سردی داشته. از دست‌نوشته‌ی بازدیدکننده‌های سالیان سال روی سنگ‌های دیوار برایش می‌گفتم. از تلألؤ نور که از انبوه جنگل رد می‌شد و گرم می‌پاشید روی سردی دیوار. از توان و انرژی‌ای که شکوفه‌ی سیب توی دلم گذاشته بود.


«خدا چشم داره؟» سکوت می‌شود. آب دهانم را قورت می‌دهم و «اِ» خفه‌ای از ته گلویم درمی‌آید. در چند ثانیه تمام نکته‌های تربیتی و روان‌شناسی که خوانده‌ام از پیش چشمم عبور می‌کند. چه بگویم؟ چیزی بگویم یا وانمود کنم نشنیده‌ام؟ از خدا پرسیدن در خوانده‌هایم نیامده است. در مورد مرگ و قسمت‌های خصوصی بدن بارها خوانده‌ام، اما این لحظه به کارم نمی‌آیند. سعی می‌کنم حواسش را به چیز دیگری جلب کنم. موفق می‌شوم. امروز به خیر گذشت تا فردا هم خدا بزرگ است.


بچه‌تر که بود، ‌تجربه‌ای دوست‌نداشتنی داشتیم. باید یاد می‌گرفت کسانی که لبخند می‌زنند لزوماً فرشته نیستند. مهربان و شیرین بود و کمتر پیش می‌آمد بغل کسی نرود و یا در آغوش غریبه‌ای گریه کند. روزی رسید که از اعتماد کردنش نگران شدم. فکر کردم گرچه خیلی تلخ است اما باید با مفهوم غریبه آشنایش کنم. سر هر چیز بی‌ربط و باربطی این مفهوم را وسط می‌کشیدم. صبحانه و ناهار و شام، در وعده‌های مختلف، داستان شنگول و منگول و حبه‌ی انگور بینوا را برایش می‌گفتم. اگر بیرون می‌رفتیم و ابراز لطفی از کسی می‌دید و شاد می‌شد، بعد از دور شدن آدم مهربان به نورا می‌گفتم «نورا دوستش داشتی؟ به‌ نظرت خانم مهربونی بود؟» وقتی تأییدش را می‌گرفتم، بی‌رحمانه می‌گفتم «می‌دونی، اونم غریبه بود.» صورت نورا وا می‌رفت. از این روند خیلی ناراحت بودم، اما فکر می‌کردم چاره‌ای نیست. مهد هم که می‌رفت، مربی‌اش با ناراحتی می‌گفت انگار نورا از چیزی می‌ترسد. مدام می‌گوید فلانی غریبه است و بد است و اگر بیاید سراغ بچه‌ها، آن‌ها را می‌دزدد. ناراحت شدم، اما فکر کردم لازم است. کمی که بزرگ‌تر شدم، برای ارتباط با آدم‌ها منتظر حالت‌های صورتم می‌ماند که ببیند تأییدشان می‌کنم یا نه. راستش هنوز نمی‌دانم این مفهوم در آینده‌اش چقدر تأثیرگذار است. در دوران بچگی‌ام به همه‌ی آدم‌ها اعتماد می‌کردم. کسی برایم غریبه نبود و اصرار مادرم برای اینکه کمی عاقل باشم فایده‌ای نداشت. بزرگ‌تر که شدم فهمیدم همه‌ی مردم دنیا غریبه‌اند مگر آن‌که خلافش ثابت شود.


سنا با تعاریف ذهنی خودش آدم خوب را می‌شناخت و شاید این تعریف در عالم واقعیت برایش خطرساز می‌شد. آدم خوب از نظر سنا کسی بود که کار دلخواه دخترک را انجام دهد. بچه‌داری هم درست همین است. برای انتخاب بچه داشتن یا نداشتن باید حواس‌مان باشد تعاریف ذهنی با واقعیت عینی کیلومترها فاصله دارد. باید حواس‌مان باشد همه‌ی بخش‌ها همانی نیست که ما دوست داریم و این انتخاب، انتخاب بین درست و غلط یا خوب و بد نیست. انتخاب بین دستاورد و هزینه‌ای متفاوت از دستاوردها و هزینه‌های دیگر زندگی است. برای من روی دلپذیر این انتخاب در آغوش کشیدن موجود پنجاه سانتی کوچکی بود که آزارش به هیچ کس نمی‌رسید. به یکی از دوستانم می‌گفتم آدم وقتی مادر می‌شود دیگر نمی‌تواند هر وقت دلش خواست دعوای زن و شوهری بکند، ناامید بشود یا گریه کند. این مسئولیت بیش از هر چیز آدمیزاد را به واقعیت نزدیک می‌کند و هیچ چیز بهتر از رها شدن از دامن عدم‌بلوغ، توهمات بی‌اساس و غرق شدن در منویات شخصی نیست. مادر شدن به آدم یاد می‌دهد چطور مسئولیت‌پذیر باشد، طوری‌ که بخواهد زنده بماند و برای قد کشیدن فرزندش درست زندگی کند.


مروری بر کتاب هفته‌ی چهل و چند از نشر اطراف را در آوانگارد بخوانید.

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

مثل خون در رگ‌های من

مثل خون در رگ‌های من

کتاب مثل خون در رگ‌های من نوشته احمد شاملو

پریِ کوچکِ غمگین (بخش دوم: آثار و سبک شعری)

پریِ کوچکِ غمگین (بخش دوم: آثار و سبک شعری)

مروری بر آثار و سبک شعری فروغ فرخزاد | چه کسی ﮔﻔﺘﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﻃﻼﺳﺖ؟

چهل نامه کوتاه به همسرم

چهل نامه کوتاه به همسرم

برگرفته از کتاب "چهل نامه کوتاه به همسرم" نوشته‌ی نادر ابراهیمی، نشر روزبهان

کتاب های پیشنهادی