کتاب زن بی ارزش مجموعه داستان کوتاهی از نویسندگان مطرح کشورهای گوناگون است و قطع کوچکی (پالتویی) دارد؛ ولی هرکدام از داستانها دنیایی فراخ و متفاوت را پیش چشم مخاطب میگشایند. داستان نخست که نام کتاب از آن برداشت شده است؛ داستانی از زبان نویسندهای عرب-افریقایی ست که بر سیاق مرسوم زنان عرب نویسنده عشق دیوانه وار و طرد شدگیش را روایت میکند. داستانهای دیگر مجموعه اما جذابتر هستند و گاه خواننده را به حیرت وا میدارند.
واروارا ایوانوونا زنی هشتاد و پنج ساله است که یک شبه از بستر مرگ بر میخیزد. ولادیمیر سولوخین نویسندهی روس به واسطهی روایتش از این ماجرا قوانین مادی را در روسیهی کمونیستی به چالش میکشد و وجود خدا را یادآوری میکند که تصمیم گیرندهی نهاییست. او در کشوری که اعتقادات ماورایی به شدت انکار میشود خداوند را به عنوان قویترین پشتیبان انسان معرفی میکند.
تدبیری برای اندوه مواجههی مهاجران هندی با بحران سقوط هواپیما و مرگ عزیزانشان را بازگو می کند. مهاجرانی که درکانادا زندگی میکنند و برخوردهای دگرگونهای با فقدان و از دست دادن فرزندان و عزیزانشان دارند. مادری که با ظاهری آرام در سوگ همسر و فرزندش نشسته است و با خود می گوید چرا دیگران فکر می کنند حال او خوب است و زن همسایه ویران شده است؛ زنی که برای از دست رفتگانش مویه میکند. حال آن که هر دوی آنها با رنج تصورناپذیری دست و پنجه نرم میکنند. باراتی موکرجی با نگاهی نزدیک، داستانش را پس از سقوط هواپیما آغاز میکند و در گذر از مراحل سوگ با مصیبت زدگان همراه میشود.
جان-جین داستان پسر بچهی کوچکیست که به فرزندی پذیرفته شده است و بر اثر کوتاهی پزشکان معالجش و تولید یک داروی اشتباه به بیماری دیگری دچار میشود. ماجرا از زبان خواهرخواندهی او بیان میشود کسی که عشقی عمیق به او دارد. تصادف و تقدیر مفاهیم کلیدی رز تریمین، نویسنده ی انگیسی در این داستان هستند و گاهی خواننده را به شک میاندازند که شاید پذیرش و مبارزه نکردن با سرنوشت امنترین روش زندگی باشد.
جوی نوزومی کوگاوا شاعر و نویسندهی ژاپنی- کانادایی در گردش روزگار داستان تحلیل رفتن و مرگ یک زن پیر را تعریف میکند. آلزایمر روز به روز در او شدت میگیرد و هر کدام از اندامهایش سر ناسازگاری با یکدیگر میگذارند. هیچ یک از اعضای خانواده جز یکی از نوهها احساس تعلق خاطری به او ندارند؛ گویی پیرزن، اوباسان خیلی وقت پیش برای آنان مرده است؛ گرچه گردش روزگار داستان مرگ اوباسان نیست. او بهانه ایست تا راوی که همان نوهی اوباسان است فقدان برادر و خاله اش را دریابد. آن ها هیچ توجهای به درخواستهای اوباسان برای دیدارشان ندارند و درگیریهای زندگی خود را بهانه میکنند. در میانهی داستان راوی که خاطرات گذشته و روزهای شاد کودکی را به یاد دارد، با خود میاندیشد چطور همه چیز برای آنها رنگ باخته است. چطور و کی آنها را از دست داده است و چرا آنها پیوند خونی خود را فراموش کرده اند. او در می یابد که تنها در حال از دست دادن مادر بزرگ خود نیست؛ بلکه برادر و خاله اش را خیلی پیشتر از دست داده است.
برده داستان نویسندهای سوریست و سرنوشت دختری را روایت میکند که پدرش را نمیشناسد و عمویش پس از ازدواج مادرش، او را به زور از مادر جدا کرده؛ اما چون توان نگه داری از او را در خانواده ی پر جمعیت خود نداشته است، دختر را به فرزندخواندگی زن و شوهری سپرده که صاحب فرزند نمی شدند. آن ها او را دختر خود مینامند؛ اما نادختری تنها به عنوان برده در خانه ی آنها به کار گرفته شده است و هرگز با وجود درخواستهای مکررش مانند دختر خالهها به مدرسه فرستاده نمیشود. او صبح تا شب درگیر انجام دادن کارهای خانه است و حتی نمی تواند اعتراض کند؛ زیرا توان سخن گفتن را در طول سالهای زندگیش از دست داده است. قهرمان داستان میداند چه بر سرش میآید و چطور فرصت زندگی کردن از او دریغ میشود؛ اما نیرویی برای مقابله ندارد. در حقیقت ناجیه ثامر نویسندهی برده از خلال روایتش به بردگی حقیقی میپردازد که همان ناتوانی از سخن گفتن و آزادی بیان است.
کتاب زن بی ارزش داستانهای دیگری هم دارد؛ داستانهایی که با دقت از میان بهترینها گزینش شدهاند و میتوانند راهی برای شناخت نویسندهای باشند که هرگز کتابی از آن نخواندهایم.
زن بی ارزش (داستان های کوتاه جهان)
زن بی ارزش، چاپ اول ،مترجم محمدعلی مهمان نوازان ، نشر علمی و فرهنگی
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.