«گابریل به این اندیشید که زنی که در کنارش خفته بود، سالها تصویر چشمان معشوق خود را، آنگاه که به او گفته بود نمیخواهد زنده بماند، در صندوقچهی دل نهان داشته بود.»[1]
دوبلینیها تصویری از یک شهر است که زندگی مردمی را نشان میدهد که واقعیت زندگی را تجربه میکنند. زندگیای که پر از فرصتهای از دست رفته و تصمیمات سخت است. بعضی اوقات دشوار است که دانست واقعاً چه کاری باید انجام داد و تمام موضوع واقع گرایی است. در زندگی واقعی همه چیز خوب پیش نمیرود، همه چیز از پیش ساخته شده نیست. زندگی غیرقابل پیشبینی است و اگر مراقب نباشیم ممکن است از دست ما فرار کند.
جیمز جویس را میتوان از شاخصترین چهرههای جنبشی دانست که همراه با تی.اس.الیوت مفهوم «انسان آزاد» مطرح شده در قرن نوزدهم را نمیپذیرند و رد میکنند و به جای آن، به «انسان طبیعی» و «انسان ناتوان»ِ قرن بیستمی و مدرن میپردازند. برای چنین انسانی دیگر خبری از رویاهای خوشبینانه نخواهد بود. هرچه هست، تنها پیکر نحیف و شکنندهی اوست، ایستاده زیر آسمانی که در آن همهچیز، مگر ابرها تغییر کردهاند.دوبلینیها مجموعهای از داستانهای کوتاه جیمز جویس است؛ با داستان «خواهران» آغاز میشود و با «مردگان» به پایان میرسد. این داستانها در ضمن آنکه هرکدام روایت خاص خویش را دارند اما در نهایت مجموعهای یگانه را میسازند. جویس خود در وصف دوبلینیها، آن را فصلی دربارهی تاریخ اخلاقی میهنش دانسته است. داستانها به گونهای تنظیم شدهاند که میتوان همراه آنها خط سیر دقیقی از دوران کودکی تا بلوغ را پیش گرفت. داستانها در عین یگانگی و استقلالشان، بر منطقی چیده شدهاند که نظمی فراگیر و ساختاری کامل را تشکیل میدهند. جویس بر سبکی تصویری مینویسد؛ سبکی که در پی آن خواننده از عمل داستانی بیرون میآید و به جای آن با سلسلهای از تصاویرِ رویدادهای وصف شده در داستان مواجه میشود. نوع نگارش جویس به گونهای است که خواننده را در داشتن یا نداشتن احساس، مطابق میل خود خواننده، آزاد میگذارد و احساس همزادپنداری و انطباق داستان با خصلت و تجربهی خود را ناممکن میکند. داستانهای این مجموعه اغلب داستانهای بسیار خشنی هستند، دربارهی زندگی طبقهی متوسط دوبلین، آن هم در قالب حماسهای طنزآمیز و سرشار از تضاد. دوبلینیها را هم به صورت تعدادی داستان کوتاه میشود دید و هم به صورت رمانی که رویدادهای پیشآمده بر شخصیتها در نهایت یک واقعهی اساسی را میسازد و آن سرگذشت روح ملتی است که پیوند خود را بر سرچشمهی زندگی معنوی قطع کرده است و توانایی احیای آن را ندارد.
جویس در این داستانها، فلج نمادینی را روایت میکند که رمزی ساکن است؛ فلجی که بهواسطۀ کمبود انگیزه و قدرت، از درون تحمیل شده است و محیط بیرون و حربههایش دخالتی در آن ندارد. فلجی اخلاقی است که گاه خود را در قالب فلج جسمانی بر شخصیتها عرضه میکند و گاه سبب سستی انگیزه و انحطاط از مسیر درست میشود. «نومیدی آنان از رفتن به شرق، به جانب رهایی، یا ره گمکردگی آنان و ناتوانیشان از برگذشتن از حاشیهی دوبلین و مقید بودن حرکت آنها به شهر یا مکان تنگ میدانی در محدودهی شهر»[2] از نمونههایی است که این فلج اخلاقی را تصویر میکند.
مزیت جویس، چنان که ازرا پاوند[3] در مقالهی «دوبلینیها و آقای جیمز جویس»[4] ذکر میکند، این است که محتاطانه از گفتن چیزهای اضافی، چیزهایی که نمیخواهید بدانید، اجتناب میکند؛ هرچه که هست را بیدرنگ و به شکلی زنده پیش روی مخاطب قرار میدهد. نه با شخصیتها برخوردی احساساتی میکند و نه به واسطهی آنها پیچیدگی پدید میآورد.
بههرحال جویس از آن نویسندگانی است که نثر خوب و روشن دارند و آنقدر اندکاند که نمیتوانیم آزردهشان کنیم یا ازشان چشم بپوشیم؛ پس بهتر است هرچه زودتر دوبلینیها را برداریم و به تماشای سقوطی تدریجی در دوبلین بنشینیم.
[1] دوبلینیها و نقد دوبلینیها، جیمز جویس، نشر نیلوفر، ترجمهی محمد علی صفریان و صالح حسینی
[2] دوبلینیها و نقد دوبلینیها، یگانگی دوبلینیهای جویس، بروستلر گایسلین
[3] شاعر و منتقد آمریکایی
[4] چاپ شده در مجلهی اگوئیست، پانزدهم جولای هزار و نهصد و چهارده
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.