«خوش آمدید
شما فقط چند صفحه
با صید قزلآلا در آمریکا
فاصله دارید.» [1]
و اینها نخستین سطور کتاب صید قزلآلا در آمریکا، نوشتهی ریچارد براتیگان اند. رمانی که قرار است شما را -همراه خویش- به جستوجوی آنچه تصورش را هم نمیکنید ببرد؛ به جستوجوی صید قزلآلا در آمریکا.
ریچارد براتیگان، نویسنده و شاعر آمریکایی، چنان که خود میگوید هفت سال شعر گفت تا یاد بگیرد چطور یک جملهی درست بنویسد. پس چندان هم بیجا نیست که انتظار نثری شاعرانه را، بهخصوص در این کتاب –که نخستین داستان چاپ شده از اوست- داشته باشیم. توصیف آثار او کار سادهای نیست؛ با آمیزهای از شعر و داستان مواجهیم آن هم بدون آنکه محوریت یک روایت منسجم و مشخص در کار باشد. ایجاز دلنشین، شخصیتپردازیها و توصیفهای چشمگیر و طنز لذیذ و تند از خصوصیات نوشتههای اوست. این هنر براتیگان است که او را از هر سبک و مکتبی جدا میکند. زیباییشناسی منحصر به فردی که میتوان ریشۀ آن را نخستینبار در جنبش بیت یافت؛ نویسندگانی که بر فرهنگ و سنت زیباییشناختی حاکم بر دوران خویش شوریدند و ادبیات را خارج از فضای تصنعی آکادمیک خواستند و آنچه نوشته بودند را به عربده خواندند. هرچند براتیگان حتی به این نسل و مکتب نیز چندان وابسته نبود. به دور از آن فریادها و خشونتها، در آرامش خویش گذراند و نوشت. براتیگان غریب ماند؛ چه آن روزها که شعرهایش را کنار خیابان به رهگذران میفروخت و چه حتی در مرگ و بعد از آن؛ روزی که چشمهایش را به آبیِ موجها دوخت و اسلحه را روی سرش گذاشت و شلیک کرد.
داستان از خاطرهای در تابستان هزار و نهصد و چهل و دو آغاز میشود. روزی که راوی در دوران کودکی –از آن دائمالخمر پیر، پدرخواندهاش- برای اولبار چیزی از صید قزلآلا در آمریکا شنید. این خاطره با جوابیهای از صید قزلآلا در آمریکا همراه شد. قسمت اولِ فصلِ چوب زدن اینطور میگذرد؛ حالا دیگر ما در داستان صید قزلآلا در آمریکا هستیم.
« بچه که بودم، یک بعداز ظهر بهاری در شهر غریب پورتلند، گذارم به گوشة ناآشنایی از خیابان افتاد، و ردیفی از خانههای قدیمی را دیدم، که مثل سگ ماهیهایی روُ یک تختهسنگ که شده بودند. پشتشان دشت پهناوری بود که کرانهاش به تپهای میرسید. دشت پوشیده بود از علفها و بوتههای سبز. بالای تپه بیشهزاری بود پر از درختهای بلند تیره. از دور، آبشاری را دیدم که از تپه جاری میشد. بلند و سفید بود و تقریباً میتوانستم شتکهای سردش را حس کنم.
فکر کردم آنجا حتماً نهری هست، و يحتمل قزلآلا هم داشته باشد.
قزل آلا.
بالأخره فرصتی پیدا شده بود برای صید قزلآلا، برای گرفتن اولین قزلآلام، برای تماشای پیتسبرگ.»[3]
صید قزلآلا در آمریکا رمانی پست مدرن است؛ ساختاری به ظاهر آشفته و از هم گسیخته، بدون روایتی مشخص. به مجموعه داستانی شبیه است با حکایتهایی به هم پیوسته که هر تکهاش را میتوان به عنوان بخشی مستقل خواند اما در نهایت چیزی هست که تمام اینها را منسجم میکند و در کنار یکدیگر نگه میدارد. روایتی خلاقانه که در کنار رهایی و سیالبودنش، نگرشی انتقادی را نیز همراه خویش دارد. چنان که ناشرش آن را نقد رادیکال و هجو بازیگوشانهی جامعهی آمریکا میداند. صید قزلآلا در آمریکا یک جا نمیماند؛ مکان و زمان را به هم میریزد و هر بار به گوشهای میگریزد. راوی نیز خویش را به همان اندازه آزاد میبیند و گاه روایت را رها میکند و به توصیف و توضیح آنچه خویش میخواهد میپردازد؛ اشیا و جزئیاتی که برای او اهمیتی بیش از شخصیتها و آدمها دارند. به گمانم زیاد پیش نیاید که شانس ملاقات با یک قزلآلای گوژپشت را داشته باشیم؛ یا آن که پیرزنی را با یک جویبار قزلآلا اشتباه بگیریم و مجبور به عذرخواهی از او شویم؛ و یا همراه با صید قزلآلا در آمریکا و ماریا کالاس کچاپ گردو بر روی همبرگرهایمان بریزیم.
شاید شما هم، چنان که براتیگان در فصل دریا، دریاران میگوید، یک روز وارد یک کتابفروشی شوید و صاحب کتابفروشی آدم خارقالعادهای نباشد. کلاغ سهپایی نباشد در دامنههای قاصدکپوش کوهستان. مینشینید روی چهارپایه و صید قزلآلا در آمریکا را ورق میزنید. صاحب کتابفروشی میآید پیشتان، و دستش را روی شانهتان میگذارد و چیزی میپرسد. چند ساعتی حرف میزنید و بعد به شما میگوید: «میدونی که چیزایی که من گفتم حقیقت داره. تو خودت با چشات اونا رو دیدی و با تنت لمس کردی. حالا اون کتابی رو که قبل ماجرا داشتی میخوندی بردار و تمومش کن.» [2] و وقتی دوباره شروع به خواندن میکنید، ورقهای کتاب سرعت میگیرند و کتاب سریعتر و سریعتر ورق میخورند و ورقها مثل چرخهایی وسط دریا میچرخند.
ماهیگیری قزل آلا در آمریکا یکی از ظریف ترین تمثیلهای ادبیات مدرن است. ماهیگیری ماهی قزل آلا در آمریکا به این معنی است که ما بدون اینکه حتی بدانیم به دنبال زمان، مکان، عشق، دوست و فرصتی هستیم که خوشبختی خود را بشناسیم. این داستان همه چیز در مورد سفرهای جادهای وتجربیات جالبی است که در سفرهای جادهای میبینید و پیدا میکنید. تجربیاتی که شاید فراموش کردن برخی از آنها مهم نباشد؛ اما چگونگی تأثیر آن چیزها بر شما و شکل دادن به دنیای شما بسیار ارزشمند است. این تجربیات شما را به شما تبدیل میکند حتی اگر تجربیات عمیقی نباشند و ممکن است همه آنها را به خاطر نیاورید؛ اما همیشه آنها را همراه دارید.
در انتهای کتاب به فصل مایونز میرسیم؛ چرا که راوی همیشه دلش میخواست کتابی بنویسد که با کلمهی مایونز تمام شود:
«بعدالتحریر
متأسفم، یک چیز را فراموش کردم برایتان بفرستم: مایونز.» [۴]
[1] صید قزلآلا در آمریکا، ریچارد براتیگان، ترجمهی پیام یزدانجو، نشر چشمه
[2] همان
[3] همان
[۴] همان
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.