11 سپتامبر 1973 در کشور شیلی روز سرنوشتسازی است. در این روز دولت دموکراتیک سالوادور آلنده، رئیسجمهور شیلی، توسط یک کودتای نظامی به سرکردگی ژنرال پینوشه سقوط میکند. یک حکومت تمامیتخواه به ریاست پینوشه بهمدّت هفدهسال در شیلی مستقر میشود و سلسلهای از سرکوبها و جنایات متعدد بر علیه مخالفان دیکتاتوری اعمال میشود. روشنفکران و نویسندگان روشناندیش تحت آزار و سرکوب قرار میگیرند. بدین صورت، بهتدریج یک ترومای جمعی و ملی در حافظهی مردمان این کشور شکل میگیرد. ادبیات شیلی، به بهترین شکل ممکن، تبدیل به پناهگاه و ابزاری برای بیان و ثبت این زخمها و ترومای جمعی شد. برای ملتی خسته و سرخورده از تحقیر، فرم ادبی رمان توانست بخش زیادی از خاطرات، احساسات و آرزوهای بر بادرفتهی مردم شیلی را حفظ کند. نسل اول نویسندگان شیلیایی مانند خوسه دونوسه، آریل دورفمن، پابلو نرودا، گابریلا میسترال و لوئیس سپولودا در همان زمان سالهای کودتا شروع به ثبت میراث ضد انسانی این کودتا کردند و رسالت اجتماعی بزرگی را به سرانجام رساندند. نسل دوم نویسندگان بعد از کودتا، سالهایی که پینوشه از قدرت کنار میرود، به جامعهی ادبی شیلی وارد میشوند. این نسل نویسندگان جوان اغلب دوران کودکی و نوجوانی خود را در سالهای بسته و سرکوب حکومت نظامی گذرانده بودند و از همان ابتدای زندگی با واقعیت تلخ و دردناک شیلی مواجه شدند. نونا فرناندز، متولد سال 1971 در سانتیاگو شیلی، از برجستهترین نمایندگان این نسل از داستاننویسی شیلی است. نونا فرناندز در رمان قلمرو برزخ به موضوع سرکوب مخالفان سیاسی حکومت کودتا و پیامدهای عمیق و همیشگی این خاطرات بر بازماندگان قربانیان میپردازد.
ابتذال شر
هانا آرنت در کتاب آیشمن در اورشلیم از خطری بزرگی صحبت میکند: ابتذال شر. هانا آرنت در این کتاب توضیح میدهد که چگونه سرکوب، جنایت و شکنجه بر اثر تکرار مداوم خاصیت بهتآور و هراسآفرین خود را از دست میدهد و تبدیل به امری معمول میشود. آرنت به خطری که سیاست ابتذال شر دارد اشاره میکند. نونا فرناندز با نوشتن رمان قلمرو برزخ سعی دارد که برعلیه این ابتذال بایستد. برای خیلی از خوانندگان ممکن است شنیدن از جنایتها و کشتارهای حکومت پینوشه امری تکرای و ملالآور باشد، اما نونا فرناندز با نوشتن یک رمان خودزندگینامه و ثبت یک سرگذشت حقیقی در بستر تاریخ تحولات شیلی پنجاه سال اخیر توانسته است روایتی انتقادی و دردناک از سالهای حکومت نظامی بنویسد.
در روز 27 اوت 1984، یازده سال پس از کودتای خونین پینوشه، در خنکای صبح، مردی با قامت بلند و کشیده به دفتر مجلهای معروف از اپوزوسیون میانهرو میرود و سرگذشت زندگی خود را بیان میکند. این مرد مأمور امنیتی حکومت نظامی و از سرکوبگران رژیم پینوشه است. وی تصمیم به اعتراف و افشاگری جنایات و سرکوبهای یازدهساله میگیرد. او تصمیم گرفته از گورهای دستهجمعی مخالفان، قطع انگشتان دست و روشهای شکنجه بگوید. دیگر نمیتواند با هویت خود و خاطرات سیاه زندگی کند و همچون یک مسیحی نادم اعتراف میکند. او با یورش خاطرات ناپدیدشدگان مواجه شده است. در صفحهی 24 رمان میخوانیم:
“نخستین راهپیماییها را به یاد دارم. مردم با پوسترهایی از اعضای ناپدیدشدهی خانوادهها بیرون آمدند. گاهی از کنارشان میگذشتم. آن زنان، آن مردان را میدیدم. به تصاویری که در دست داشتند نگاه میکردم و به خودم میگفتم: آنها نمیدانند که من میدانم آن فرد کجاست، من میدانم چه بر سرش آمده.”
در این رمان، با سختیها و رنجهای بازماندگان آشنا میشویم؛ بازماندگانی که پس از گذشت سالها، هنوز با میراث تلخ سالهای دیکتاتوری درگیر هستند. از زخمهایی میگویند که التیام نیافته. از خاطراتی میگویند که همچنان با سرسختی در برابر فراموشی مقاومت میکنند. نونا فرناندز خواننده را به موزهی یادبود حقوق بشر و قربانیان حکومت نظامی میبرد. از عکسها مینویسد، از ناپدیدشدگان. در صفحهی 108 میخوانیم:
“بله، گاهی خواب موشها رو میبینم. خواب اتاقهای تاریک و موشها. زنان و مردانی که فریاد میکشند و نامههایی شبیه نامههای تو که از آینده میرسند و درباره آن فریادها میپرسند. نمیدانم به تو چه باید بگویم. من دیگر به یاد نمیآرم که فریادها چه میگویند یا نامهها چه میگویند.”
نونا فرناندز از دوران پساپینوشه نیز حرف میزند. از دورانی که به نام مصلحت و صلح ملی سعی بر فراموشی سرکوبشدگان و جنایتکاران میشود. از دموکراسی شیلی میگوید که قادر به محاکمهی پینوشه و سران حکومت نظامی نیست. از سرخوردگی بازماندگانی میگوید که نتوانستند پینوشه را به میز محاکمه بنشانند.
نونا فرناندز در رمان خود راوی و سخنگوی زخمخوردگان و سرخوردگان تاریخ خونین شیلی میشود. از خطر فراموشی جمعی و ابتذال شر در قرن بیستویکم میگوید، از ضرورت حفظ آگاهی و خاطرهی جمعی تاریخی. رمان قلمرو برزخ از خاطرات رنجکشیدگان میگوید، تلاش دارد یادآوری کند که خاطرات میتوانند از ما محافظت کنند اگر آنها را بهصورت انتقادی در خاطر داشته باشیم.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.