نغمه‌ی آزادی یک زن در شب های بلورینِ برلین

معرفی نمایشنامه شیشه‌‌ی شکسته نوشته‌ی آرتور میلر

سحر اسدیان

پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۳

(6 نفر) 4.9

Kristallnacht

شیشه‌ی شکسته نمایش‌نامه‌‌ای رئالیستی از آرتور میلر است که در سال 1994 در دو پرده به رشته‌ی تحریر در آمده است. میلر در این نمایش‌نامه به‌شکلی کامل و با آفرینشِ موقعیتی دراماتیک و همچنین خلقِ شخصیت‌هایی در دلِ نیویورکِ سال 1938 هم‌زمان به واقعه‌ی شب بلورین، یا همان کریستال ناخت، در آلمان نازی می‌پردازد. همچنین باید به این نکته نیز اشاره کرد که میلر نام این نمایش‌نامه را از همین واقعه الهام گرفته است.

برخی از مورخان سال 1938 را سالی سرنوشت‌ساز و مقدمه‌ای برای قتل شش‌میلیون یهودی در طول هولوکاست می‌دانند. شخصیت‌هایی که میلر در این اثر خلق کرده به‌خوبی نشان‌دهنده‌ی وضعیت و کُنش جامعه‌ی یهودیت به وقایعی است که در آلمان نازی اتفاق می‌افتد.

در آن شب‌ها حمله‌ی حزب نازی به خانه‌ها، مغازه‌ها و کنیسه‌های یهودیان باعث خرد شدن شیشه‌های ساختمان‌ها و به آتش کشیده شدنِ آن‌ها شد و باتوجه به این‌که در روزهای بعد خیابان‌ها پُر از خرده‌شیشه بود، این شب‌ها به شب‌های بلورین یا شبِ شیشه‌های شکسته معروف شدند.

چرا یهودی بودن این‌قدر سخته؟

شروع هر صحنه از این نمایش‌نامه با نوایی از یک نوازنده‌ی ویولن‌سل است که تنها بر روی صحنه پدیدار می شود و می‌نوازد.

فیلیپ گلبورگ و سیلویا گلبورگ زوجی یهودی در بروکلین هستند که روزهای پایانی نوامبر 1938 را برای ما به نمایش می‌گذارند. سیلویا گلبورگ ناگهان از کمر به پایین فلج می‌شود و این اتفاق هم‌زمان با مطالعه‌ی او درباره‌ی اخبار مربوط به شب بلورین در روزنامه و تماشای عکسی از دو پیرمرد یهودی است که به ‌اجبار اوباش نازی به زمین افتاده‌اند و کف خیابان‌ها را با مسواک تمیز می‌کنند. فیلیپ، همسر سیلویا، بعد‌از این اتفاق با دکتر هری هیمان تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد که در معالجه‌ی همسرش به او کمک کند.

از نظر هیمان، سیلویا یک زن شجاع و باجربزه و از نظر ذهنی کاملاً سالم است و هیچ نقص عصبی در او دیده نمی‌شود، و علت فلج ناگهانی او سایکوسوماتیک (اختلال روان‌تنی) است.

گلبورگمی‌تونید بهم بگید؟ اون دیوونه است؟
هیمانفیلیپ، تو دیوونه‌ای؟ من دیوونه‌ام؟ کیه که به‌نوعی دیوونه نباشه؟ تنها تفاوتش اینه که دیوونگی ما بهمون این اجازه رو می‌ده که راست راست راه بریم و به کارو بارمون برسیم. ولی کیه که بدونه؟ آدم‌هایی مثل ما، ممکنه از همه دیوونه‌تر باشن.
گلبورگ(پوزخندی دلخراش) چرا؟
هیمانچون ما نمی‌دونیم که دیوونه‌ایم، اما اون‌ها می‌دونن که دیوونه‌ان.
Kristallnacht

ما به دنیا اومدیم تا بترسیم

از نظر هیمان، سیلویا یک زنِ قوی و سالم است که هیچ بیماری جسمی ای ندارد و ناگهان دیگر نمی‌تواند روی پاهایش بایستد. این مسئله به‌شدت گلبورگ را معذب کرد، زیرا هیمان قصد داشت با این کار به مسائلی ریشه‌ای و عمیق‌تر در زندگی احساسی و زناشویی آن‌ها بپردازد و راه‌حل این مشکل را در ازدواج آنءها پیدا کند. مواجهه‌ی گلبورگ و سیلویا درباره‌ی احساساتشان و رابطه‌ی هیمان با سیلویا از نقاط عطف این نمایش‌نامه محسوب می‌شود.

گلبورگ(خودش را آماده می‌کند.) اون فکر می‌کنه که همه‌چیز ممکنه ناشی از ذهن تو باشه، مثل... یه ترسی که به درونت رخنه کرده باشه. روان‌شناختی... 

گاهی توی جنگ، مردم به‌قدری می‌ترسن که موقتاً نابینا می‌شن، بهش می‌گن موج‌زدگی. ولی وقتی دوباره احساس کنن که جاشون امنه، بینایی‌شون برمی‌گرده.

اطرافیان فکر می‌کنند امکان ندارد اتفاقی که چهارهزار مایل آن‌طرف‌تر در آلمان در حال وقوع است، منجر به فلج ناگهانی او شده باشد و باعث شود که تمام روز روی ویلچر بنشیند.  سیلویا زنی باهوش است. او فکر می کند، به وقایع می اندیشد؛ اما نمی‌تواند کُنشی داشته باشد. برعکس اطرافیان خود، از‌جمله همسرش و  دکترش، که به اتفاقات در حال وقوع یا نمی‌اندیشند یا با بی‌توجهی از کنار آن عبور می‌کنند.

هیمانکلمات نیستن که اونو به این روز انداختن؛ اون یه چیزی می‌دونه! نمی‌دونم چی می‌دونه، شاید حتی خودشم ندونه؛ اما بهت می‌گم که واقعیه.

فیلیپ به‌خاطر وضعیتی که برای همسرش رخ داده از همیشه خسته‌تر و تنهاتر است و همچنین ماجراهایی که در کار و مشاجره ای که با رئیس خود در کمپانی بروکلین داشته او را خشمگین‌تر از قبل کرده است.

او دچار یک حمله‌ی قلبی می‌شود و در همان لحظات با سیلویا درباره‌ی احساساتشان صحبت می کنند. این واقعه صحنه‌ی پایانی نمایش را به همراه رهایی سیلویا از بندهای ویلچر تبدیل به دراماتیک‌ترین لحظه‌ی این نمایش‌نامه می‌کند.

گلبورگچرا یهودی بودن این‌قدر سخته؟
هیمان(هرچیزی) بودن سخته.

اندکی در باب اجراهای صحنه‌ای

شیشه‌ی شکسته در مارس ۱۹۹۴ در تئاتر Long Wharf برای اولین‌بار به روی صحنه رفت. کارگردان این نمایش John Tillinger و بازیگران آن شامل Ron Rifkin و Frances Conroy بودند. این نمایش بار دیگر در چهارم اوت ۱۹۹۴ در تئاتر Lyttelton، تئاتر ملی بریتانیا به روی صحنه رفت. کارگردانی این اجرا را David Thacker بر عهده داشت و بازیگران آن شامل Margot Leiester و Henry Goodman بودند. نسخه‌ی اقتباس‌شده از این نمایش در اکتبر ۲۰۱۸ در آتن به کارگردانی Aspa Kalliani به صحنه رفت.

اندکی در باب نویسنده‌ی اثر

آرتور میلر نمایش‌نامه نویس، سناریست و داستان‌نویس نامی و جانشین برحق یوجین اونیل در تئاتر آمریکا در هفدهم اکتبر 1915 در نیویورک به دنیا آمد. پدرش صاحب یک کارخانه بود و مادرش به شغل آموزگاری اشتغال داشت. او در سال‌های نخست دانشجویی شروع به نوشتن کرد.

نمایش‌نامه‌ی مرگ فروشنده که ظرف مدت شش هفته در سال 1949 نوشته شد، به گفته‌ی خود میلر قریب به ده سال ذهن او را به خود مشغول کرده بود و شهرت او را تثبیت کرد. جایزه‌ی ادبی پولیتزر به‌خاطر این نمایش‌نامه به او تعلق گرفت. و در نیویورک با استقبال شگفتی به روی صحنه رفت.

ویلا پِتشِک، منتقد تئاتر آمریکا، درباره‌ی او گفته است: «نمایش‌نامه‌های میلر درباره‌ی سنگ‌های آسیاب سوداگری است که آدمی را تا مرگ می‌ساید و خرد می‌کند. موضوع‌هایی که میلر در نمایش‌نامه‌هایش به آن‌ها می‌پردازند، همچون اتهام‌های واهی، فاشیسم، یهود‌ستیزی و کشمکش‌های خانوادگی است.»

از دیگر آثار مهم او می‌توان به همه‌ی پسران من، چشم‌اندازی از پل، بوته‌ی آزمایش، قیمت و خلقت جهان دیگر و دیگر قضایا اشاره کرد.

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

زوال یک رؤیا

زوال یک رؤیا

مرور نمایشنامه‌ی «مرگ فروشنده» اثر «آرتور میلر»

خاطرات در گرو زمان

خاطرات در گرو زمان

معرفی نمایشنامه‌ی زمان و مکان هفت در نوشته‌ی بوتو اشتراوس

چه کسی باید تقاص دهد؟

چه کسی باید تقاص دهد؟

مروری بر نمایشنامه تاوان نوشته‌ی آرتور میلر

کتاب های پیشنهادی