«رمانی دربارهی عشق، جنون و وحشت از آزادی.» این تعریفی است که فرناندا تریاس، نویسندهی رمان پشتبام، از کتاب خود دارد. نویسندهای که با ظرافت خاص خود، بی پرده، دست بر موضوعاتی عجیب، یا شاید حتی تابوهای اجتماعی و خانوادگی، گذاشته است و در شروعْ شوک بزرگی را به خواننده وارد می کند.
او در این کتاب از تنهایی، رنج و زندان ذهنی انسانها حرف میزند. این نویسندهی اروگوئهای بهشکل هوشمندانهای توانسته از محدودیتهای جامعهی خویش فراتر رود و با زبانِ زنانهی خود، کتابی را بنویسد که بیشتر شبیه به خوابهای آشفته و ترسناکِ یک انسان در شبی بارانی است.
پشتبام تمثیلی از زندگی انسانها و نحوهی برخورد آنها با مسائل و احساسات گوناگون است.
مصداق یک کابوس
این اثر روایتی از مواجههی انسانها با مفاهیمی همچون عشق، تنهایی، جنون و آزادی است. پشتبام رمانی اکسپرسیونیستی است. دیدگاه کلارا، شخصیت اصلی این رمان، و نوع نگاه او به زندگی نیز نگاهی اکسپرسیونیستی است. نگاهِ او به خانه، زندگی، خانواده و حتی فرزند خود بهمثابهی یک کابوس و رؤیاست. او در زندان ذهنی خود محبوس شده و هر روز با زندانبانِ شخصیاش، که افکار مشوش خودش است، دستوپنجه نرم میکند.
«گاهی چقدر احمقانه به نظر می رسد که زمان می گذرد. مثلاً، همین حالا. احمقانه به نظر می رسد که قرار نیست یک دفعه زمان متوقف شود. مردمی بودند که خیال می کردند زمین تخت است و نقطهای هست که آنجا اقیانوس به آبشاری بزرگ ختم می شود. آبشاری بی پایان. شاید زمین فقط به این دلیل گِرد است که مردم نتوانند بروند به لبهی دنیا و خودشان را پرت کنند توی خلأ، که هیچ راه گریزی نداشته باشیم.»
زندگی برای او با مرگ مادرش، جولیا، آغاز شد. چهار سال ادامه پیدا کرد و به پایان رسید. رابطهی عجیب او با پدرش و تنفر از مادرش ما را به یاد نظریهی عقدهی الکترا از فروید میاندازد.
تنهایی شاید بزرگترین چیزی بود که هر روز کلارا را در خود فرومیبرد و گاهی بهخاطر احوال آشفتهاش رفتارهای متناقضی از او سر میزد.
«هیچ کس نمیتواند احساسم را درک کند؛ تنهای تنهایم؛ از هیچکس انتظاری ندارم، میدانم درگیر جنگی مذبوحانه شدهام تا از چیزی دفاع کنم که همین حالا هم از دست رفته است.»
او خسته بود و احساس میکرد تمام شهر روی سرش آوار شده است. اما بااینحال سعی در پذیرش اتفاقات مختلف داشت و فکر میکرد باید بپذیرد که وجود هرچیزی دلیلی دارد. او بیش از اندازه به پدرش علاقه داشت و مانند پرندهای او را در قفس زندانی کرده بود. چون فکر میکرد که با این کار میتواند از او بهتر مراقبت کند و عشق خود را به او نشان دهد، اما زندگی در آن آپارتمان ساکت و دلگیر آنها را از هم دورتر کرده بود.
«گمانم اگر یادمان بیاید به راستی میمیریم. اگر کسی خواب ببیند مُرده، هیچ وقت بیدار نمیشود؛ راستیراستی میمیرد، چون هیچکس خواب مُردنش را نمیبیند؛ فقط خواب میبیند که نزدیک است بمیرد یا جانش در خطر است، اما همیشه پیشاز اینکه کامل بمیرد، از خواب می پَرد.»
رؤیای مرگ روزبهروز به او نزدیک تر می شد و مانند یک شبح بهدنبال او در حرکت بود و درنهایت همین رؤیا باعث شد تا او دست به رفتاری جنون آمیز بزند.
«آنچه از دست می رود چنان سترگ است که امکان ندارد متوجه اش نشوی.»
اندکی در باب نویسندهی کتاب
فرناندا تریاس نویسنده، مترجم و منتقد ادبی اروگوئهای است و پشتبام نخستین اثری است که از او منتشر شده است. پشتبام برندهی جایزهی ملی ادبیات اروگوئه شده است و بهسرعت در کشورهای اسپانیاییزبان به شهرت رسیده است.
یووانا ریوِرو، نویسندهی بولیویایی، دربارهی پشتبام گفته است که «تریاس روی موضوعی دست گذاشته که نوشتن از آن جسارت می خواهد. پشتبام شاهکاری است دلهره آور.»
اندکی در باب مترجم اثر
آقای میعاد بانکی در کنار ترجمهی دیگر آثار دست به ترجمهی دو کتاب از فرناندا تریاس به نام های پشتبام و لجن صورتی زده است و بههمت ایشان آثار این نویسندهی اروگوئهای به زبان فارسی ترجمه و معرفی شده است.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.