«یون فوسه» نویسندهی شصتوچهارسالهی نروژی برندهی جایزه نوبل ادبیات 2023 شد. این نویسنده بهخاطر نمایشنامهها و نثرهای بدیع خود که در آنها ناگفتنیها را میگوید، مورد تقدیر قرار گرفته است.
آثار او بهعنوان یکی از پرمخاطبترین نمایشنامهنویسان زندهی جهان به پنجاه زبان زنده دنیا ترجمه شده است. نکته قابل توجه درباره فوسه این است که در سالهای اخیر آثارش در کشورهای انگلیسی زبان مورد تحسین زیاد قرار گرفته است. یک نام جدید[1] عنوان اثری از اوست که سال گذشته برندهی نهایی جایزهی کتاب ملی[2] شد و همچنین دو رمان دیگر او نامزد دریافت جایزهی بینالمللی بوکر[3] شدهاند.
منتقدان، نمایشنامههای پراکندهی فوسه را با آثار دو برندهی دیگر جایزهی نوبل مقایسه کردهاند: هارولد پینتر[4] و ساموئل بکت[5]. او همچنین به نام هنریک ایبسن[6]، نمایشنامهنویس مشهور نروژی، «ایبسن جدید» نامیده میشود.
فوسه در سال 1959 در هوگسوند[7] به دنیا آمد و در غرب نروژ، در مزرعهی کوچکی در استرندبارم[8] بزرگ شد. او از دوازده سالگی شروع به نوشتن شعر و داستان کرد و گفته است که نوشتن را نوعی فرار میداند. او در سال 2014 به گاردین گفت: «من فضای خودم را در جهان ایجاد کردم، جایی که در آن احساس امنیت میکردم.»
او که ادبیات تطبیقی را در دانشگاه برگن خوانده است به جای بوکمال[9] که زبان نروژی پرکاربردتری برای ادبیات است، به نینورسک[10]، زبان اقلیت مینویسد. در حالی که برخی استفادهی او از نینورسک را یک بیانیهی سیاسی تفسیر کردهاند، فوسه گفته است که این فقط زبانی است که او با آن بزرگ شده است.
در سال 1983، او اولین رمان خود را با عنوان قرمز، سیاه[11] منتشر کرد. معروفترین آثار او شامل رمانهای مالیخولیا است که در ذهن یک نقاش دچار پریشانی روانی شدید شکل میگیرد، رمان صبح و عصر[12] او که با لحظهی تولد قهرمان داستان آغاز میشود و با آخرین روز زندگی او به پایان میرسد و نهایتا مجموعهی هفت جلدی سپتولوژی[13]، اثری که بیش از هزار صفحه دارد و دربارهی دو هنرمند مسن است که ممکن است یک نفر باشند: یکی به موفقیت رسیده است، در حالی که دیگری به الکل اعتیاد پیدا کرده است.
ژاک تستارد[14]، بنیانگذار انتشارات نسخههای فیتزکارالدو[15]، ناشر بریتانیایی فوسه، گفته است که آثار او موضوعاتی مانند عشق، هنر، مرگ، عزاداری و دوستی را لمس میکند، در حالی که چشمانداز آبدرههای غربی[16] در نزدیکی برگن[17]، جایی که او بزرگ شده است، به خودی خود یک کاراکتر جدا در داستانهای اوست.
فوسه اگرچه به عنوان یک شاعر و رماننویس فعالیت خود را شروع کرد، اما به عنوان یک نمایشنامهنویس به شهرت رسید. او در اواخر دههی 1990 با ساخت اولین نمایشنامهاش در پاریس، کسی میآید[18]، در مورد مرد و زنی که به دنبال خلوت در خانهای دورافتاده در کنار دریا بودهاند، شهرتی بینالمللی به دست آورد. فوسه گفته است که آن را در چهار یا پنج روز نوشته است و هیچ اصلاحاتی بر روی آن انجام نداده است.
او به مدت پانزدهسال روی تئاتر تمرکز کرد و بهطور گسترده برای تولیدات بینالمللی نمایشنامههای خود سفر کرد. اما پس از آن تصمیم گرفت به داستاننویسی بازگردد و سفر را متوقف کرد.
او در مصاحبهای با مجلهی نقد کتابهای لس آنجلس[19] در سال 2022 گفت: «وقتی موفق میشوم خوب بنویسم، زبان دوم و ساکتی وجود دارد. این در داستان نیست، اما شما میتوانید چیزی را در پشت آن بشنوید - صدایی بیصدا که صحبت میکند.»
در حالی که آثار فوسه گاهی اوقات بهطور رسمی تجربی است - برای مثال، سپتولوژی به عنوان یک جملهی واحد از سبک روایی جریان سیال ذهن[20] آشکار میشود – اما اغلب میتوانند خواننده را جذب خود کرده و در خود غوطهور کنند.
آدام زی لوی، ناشر ترنزیت بوکز، که انتشار آثار فوسه را در ایالات متحده در سال 2020 با اولین کتاب مجموعهی سپتولوژی آغاز کرد، گفت: «آثار او میتوانند به طرز فریبندهای ساده باشند. او غالباً نثری بسیار کوتاه و کمحجم دارد، اما کتابهایش شما را شگفتزده میکند. آنها این کیفیت واقعاٌ تاثیرگذار را به خود میگیرند. جملات تکرار میشوند، بیهدف ادامه پیدا میکنند، از یک جا شروع میشوند و در نقطهای به آن بازمیگردند؛ طوری که بهظاهر به شکل یک مارپیچ به نظر میرسند که البته ماهیت واقعیشان اینگونه نیست.»
دامیون سرلز، یکی از مترجمان انگلیسیزبان فوسه نیز پیشتر گفته است: «در حالی که فوسه در طیف وسیعی از موضوعات نوشته است، یک رشتهی وحدتبخش در آثار او احساس آرامش است، به همین دلیل است که کار او اغلب به عنوان هیپنوتیزم یا تداعیکنندهی یک تجربهی معنوی توصیف میشود.»
سرلز که از آلمانی، نروژی، فرانسوی و هلندی ترجمه میکند، میگوید: «یکی از کلمات کلیدی که او برای صحبت دربارهی داستانهایش استفاده میکند صلح است. یک صلح واقعی در آن وجود دارد، اگرچه اتفاقاتی میافتد، مردم میمیرند، طلاق میگیرند، اما همهی اینها بهوضوح از آرامش سرچشمه میگیرند.»
فوسه در بیانیهای که روز پنجشنبه از طریق ناشر نروژی خود منتشر کرد، گفت که دریافت این جایزه تأثیر عاطفی قویای بر او گذاشته و او تا حدودی ترسیده است.
هنگامیکه تقریباً یک دههی پیش از او در مورد امیدش برای دریافت این جایزه سوال شد، گفته بود که اگرچه که دوست دارد آن را دریافت کند، اما نسبت به بار انتظاری که دریافت آن به همراه خواهد داشت نیز محتاط است.
او در مصاحبهای با گاردین گفته بود: «معمولاً این جایزه را به نویسندگان بسیار قدیمی میدهند و این حکمتی دارد. وقتی آن را دریافت میکنید که روی نوشتههای شما تأثیری نداشته باشد.»
فوسه در مصاحبهای که بعد از دریافت این جایزه صورت گرفت ، گفت که دههها نوشتن به اوهم فروتنی را آموخته است و هم اینکه انتظارات را کنار بگذارد.
آندرس اولسون، رئیس کمیتهی ادبیات نوبل، فوسه را به دلیل بررسی محدودیت کلمات و مجموعهی زبانی حساس تمجید کرد.
قبل از فوسه، آخرین دریافتکنندگان نروژی نوبل ادبیات، سیگرید آندست[21]، نویسندهی داستانهای تاریخی بود که در سال 1928 این جایزه را دریافت کرد و همچنین کنوتهامسون[22] در سال 1920.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید در سالهای اخیر، آکادمی سوئدی که این جایزه را برگزار میکند، پس از مواجهه با انتقاداتی مبنی بر اینکه تنها هفده برندهی جایزهی نوبل زن بودهاند و اکثریت قریب به اتفاق از اروپا یا آمریکای شمالی بودند، تلاش کرده است تا تنوع نویسندگان مورد توجه را افزایش دهد. انتخاب فوسه احتمالاً به عنوان یک گام به عقب از آن تلاشها تعبیر میشود.
منبع: نیویرک تایمز
مترجم: نگار فیروزخرمی
[1]- A New Name: Septology VI-VII
[2]- National Book Award
[3]- International Booker Prize
[4]- Harold Pinter
[5]- Samuel Beckett
[6]- Henrik Ibsen
[7]- Haugesund
[8]- Strandebarm
[9]- Bokmål بوکمال یک استاندارد مکتوب رسمیبرای زبان نروژی در کنار نینورسک بوده و استاندارد مکتوبی است که 85٪ تا 90٪ از جمعیت نروژ آن را ترجیح میدهند. (منبع: ویکیپدیای انگلیسی)
[10]- Nynorsk
[11]- Red, Black
[12]- Morning and Evening
[13]- Septology
[14]- Jacques Testard
[15]- Fitzcarraldo Editions
[16]- Western fjords
[17]- Bergen
[18]- Someone Is Going to Come
[19]- The Los Angeles Review of Books
[20]- stream-of-consciousness نگارش به سبک «جریان سیال ذهن» به تکنیکی روایی اشاره میکند که در آن، افکار و عواطف یک راوی یا شخصیت به شکلی نوشته میشود که مخاطبین میتوانند مسیر تغییرات پیوسته در وضعیت ذهنیِ آن شخصیت را دنبال کنند. اصطلاح «جریان سیال ذهن» اولین بار در کتاب «اصول روانشناسی» اثر «ویلیام جیمز» در سال 1890 به کار برده شد. (منبع: سایت ایران کتاب)
[21]- Sigrid Undset
[22]- Knut Hamsun
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.