صداقتِ به زنجیرکشیده

مروری بر نمایشنامه‌ی شاه‌لیر نوشته‌ی ویلیام شکسپیر

عاطفه درستکار

دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲

(3 نفر) 5.0

نمایشنامه شاه لیر اثر ویلیام شکسپیر

شاه‌لیر[1] یا لیرشاه نوشته‌ی ویلیام شکسپیر نمایشنامه‌ا­ی تراژیک و روایتی از زندگی لیر در پنج پرده است که در آن زندگی این پادشاه بزرگ بریتانیا با یک تصمیم دگرگون می‌شود. او تصمیم می‌گیرد قلمرو خود را میان سه دخترش تقسیم کند و مبنای آن نیز تنها یک پرسش ساده است: «کدام‌یک از شما من را بیشتر دوست دارد؟» پاسخی که دختر محبوب لیر، کوردلیا، به او می‌دهد، برایش غیرمنتظره است و موجب می‌شود او را بی‌جهیز به همسری پادشاه فرانسه درآورد.

این اثر نخستین بار در 26 دسامبر 1606 بر صحنه اجرا شد. به دلیل اهمیت و جایگاه این نمایشنامه در بین تراژدی‌های کلاسیک ترجمه‌های فارسی بسیاری از آن وجود دارد؛ اما از معتبرترین و پرارجاع‌ترین آن‌ها می‌توان به ترجمه‌های م.ا. به‌آذین، جواد پیمان و ابوالحسن تهامی اشاره کرد.

منفعت حاصل از دروغ یا شرافت حاصل از صداقت؟

«کوردلیا: گذشت زمان آنچه را که حیله‌گری پنهان می‌دارد آشکار خواهد ساخت؛ و کسی که بر بدکاری‌هایش سرپوش می‌گذارد سرانجام شرمساری خواهد برد.»[2] اصلی‌ترین بن‌مایه‌ی این نمایش صداقت و راستگویی است؛ صداقتی که اغلب ناخوشایند است، چراکه انسان‌ها دروغی شیرین را بیش از حقیقتی تلخ دوست دارند. دختران شاه‌لیر _گونریل، ریگان و کوردلیا_ نیز با پرسشی ظاهراً ساده مواجه می‌شوند و نقطه‌ی عطف نمایش پاسخ‌های آنهاست. گونریل و ریگان در اظهار محبت اغراق می‌کنند، اما کوردلیا این چرب‌زبانی را ندارد و احساساتش را خالصانه و بدون چاپلوسی بیان می‌کند. «بلکه علت محروم گشتنم از لطف و مرحمت شما، به‌درستی، بی‌بهره بودنم از چشمی مدام دریوزه‌گر است و چنان زبانی که از نداشتنش خشنودم و همین کمبودهاست که غنی‌ترم می‌گرداند.»[3]

از میان سه خواهر، فقط کوردلیا شهامت بیان احساس حقیقی‌اش را دارد. اکنون پرسش این است: چه ارتباطی میان شهامت و صداقت وجود دارد؟ احتمالاً شما نیز دوراهی واقعیت و دروغ و جسارت لازم برای بیان حقیقت را تجربه کرده‌اید و می‌دانید ممکن است حوادث و پیامد­های ناخوشایند و حتی خطرناکی را در پی داشته باشد. این امر در طول تاریخ بشر همواره وجود داشته و دارد و در عرصه‌های مختلف سیاسی، علمی، اقتصادی و اجتماعی افرادی که سعی در افشای حقیقت دارند، همواره سرکوب می‌شوند؛ در نتیجه بسیاری از انسان‌ها برای ممانعت از عاقبتی هولناک اگر اندکی وجدان داشته باشند سکوت و اگر منفعت‌طلب باشند دروغ را انتخاب می‌کنند. این چرخه در ادوار مختلف زندگی بشر مدام تکرار می‌شود و حقیقت را طرد می‌کند. چه بسیار کسانی که حقیقتِ نامطلوب را کذبِ محض و دروغِ خوشایند را حقیقتِ مطلق می‌دانند. در شاه‌لیر نیز معادله‌ی حقیقت‌گویی و طرد شدن و دروغ‌گویی و نفع بردن مطرح است. گونریل و ریگان برای بدست آورن میراث و قلمرو درباره‌ی احساسشان دروغ می‌گویند و مطلوب نظرشان را بدست می‌آورند، اما کوردلیا به دلیل صراحتش از پیشگاه پدر رانده می‌شود. او سرانجام ناپسند را برمی­گزیند و دو خواهر دیگر منفعت را ترجیح می‌دهند.

شکسپیر در چند نمایشنامه با مفهوم راستگویی و صراحت بازی کرده است و بر همین اساس ممکن است بین کاراکترهای او خصوصیات مشابهی پیدا شود. برای نمونه شخصیت ادموند در این نمایشنامه کاراکتر یاگو در اتللو را یادآوری می‌کند. ادموند در دروغگویی و دوبهم­زنی برای کسب سود شخصی مهارت دارد و برای رسیدن به هدفش از هیچ کار ناشایست و فریب‌کارانه‌ای فروگذاری نمی‌کند. او که پسر نامشروع گلاوستر است و از میراث پدرش به اندازه‌ی پسر مشروع او بهره­ نخواهد برد، برای از سر راه برداشتن برادرش نقشه‌ای می‌چیند. او میان پدرش و ادگار با دروغگویی دعوا راه می‌اندازد و آن دو بی‌خبر از نقشه‌های شوم ادموند الگوی او را دنبال می‌کنند و ادگار آواره‌ی پست‌ترین مکان‌های کشور می‌شود. خباثت ادموند این‌جا پایان نمی­‌پذیرد؛ او کاری می‌کند که پدرش هم در چشم کورنوال خوار می‌شود و چشمانش را از کاسه درمی‌آورند.

شاه لیر | نشر دات

نویسنده:
ویلیام شکسپیر
ناشر:
دات
مترجم:
محمود اعتمادزاده (م. ا. به آذین)
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست

تلاقی امور متضاد در اندیشه‌ی شکسپیر

زندگی با مفهوم "تناقض" و "تضاد" درآمیخته است. زندگی با ضد ِخودش یعنی "مرگ" معنی پیدا می‌کند. گویی نیستیِ هر پدیده‌ا‌ی در این جهان، هستی آن را اثبات می‌کند؛ مرگ و زندگی، هستی و نیستی، خیر و شر، پیری و جوانی، عقل و جنون و... .  این مفاهیم متضاد به هیچ عنوان از هم جدا نیستند و در کنار هم معنا می‌یابند. شکسپیر در اغلب نمایشنامه‌هایش به این "دوگانگی" نظر دارد و آثارش رنگی از این تناقضات به خود می‌گیرند. در شاه‌لیر این موضوع به اوج خودش می‌رسد و نویسنده مدام با مفاهیمی چون پیری و جوانی، عاقل و مجنون بودن و... ذهن خواننده را به چالش می‌کشد. «شکسپیر سیمای کامل انسان‌گرایی رنسانس است. همدردی عمیقش با انسانیت، وی را تا کنه روح اشخاص درام‌هایش پیش برده و استعداد بی‌نظیرش در شعر، زنان و مردان نمایشنامه‌هایش را جاودانگی بخشیده است.»[4]

پیری و جوانی

در نمایشنامه‌های شکسپیر اغلب کاراکترها به‌طور ضمنی به دو دسته‌ی پیر و جوان تقسیم می‌شوند و میان آن‌ها تفاوت فکری و اعتقادی بسیاری وجود دارد. در حقیقت این تفاوت‌ها شکاف میان دو دسته را برجسته‌تر و توجه خواننده را بیشتر به خود جلب می‌کند. در شاه‌لیر گروه پیران را لیر، گلاوستر و کِنت تشکیل می‌دهند و گروه جوانان را دختران و پسران لیر و فرزندان گلاوستر. کشمکش بین این دو گروه از ابتدا تا انتهای نمایش مشهود است؛ لیر از دست دخترانش گریزان و نالان و گلاوستر از دست پسر کوچکش، ادموند، آواره و عاجز می‌شود.

نقطه‌ی شروع این جنجال‌ها نیز به این اصل حاکم بر افکار جوانان برمی‌گردد که انسان وقتی به فصل پیری رسید باید از جایگاهش کناره بگیرد. همین فکر به نوعی لیر را مجاب می‌کند که در عین سلامت جسمی و عقلی قلمرو سلطنتش را تقسیم و خودش را خلع منصب کند. بعد از تقسیم­ قلمرو نیز این تفکر همچنان به قوت خود باقی است و حتی موجب بی‌پرواتر شدن گونریل و ریگان می‌شود تا با گستاخی پدرشان را نادان و بی‌خرد بدانند. آن‌ها این نادانی را به پیری او نسبت می‌دهند و ادعا می‌کنند که پیری باعث زوال عقل لیر شده است. از همین رهگذر ادموند هم پدر فرتوتش را فریب می‌دهد و ضد برادرش می‌شوراند. او هم معتقد است که زمان آن رسیده که گلاوسترِ پیر کارها و دارایی‌اش را به او واگذارد. «ادموند: و باز آنچه کمتر از همه نیست، با فرو افتادن پیر، فرزند جوان بالاتر و بالاتر خواهد رفت.»[5]

عقل و جنون

دیوانگی و عقل‌باختگی از مضامین تکرارشونده در آثار شکسپیر است. هملت، مکبث، اتللو و شاه‌لیر همگی ابعاد مختلفی از زوال عقل بشر را نمایش می‌دهند. برخی بیانگر جنون آنی و برخی نشان‌دنده‌ی جنونی ریشه‌دار هستند. در شاه‌لیر هم بسامد کاربرد کلمه‌ی "دیوانه" بالاست و خواننده مدام با این مفهوم در پرسوناژهای مختلف برخورد می‌کند. اولین کسی که دیوانه خوانده می‌شود پادشاه بزرگ و کاراکتر اصلی نمایشنامه است و با پیشرفت داستان افراد بیشتری به جنون _اغلب آنی و موقت_ می‌رسند. نکته‌ای که درباره‌ی مفهوم دیوانه بودن در آثار شکسپیر حائز اهمیت است، تمایز آن از معنای عام این کلمه است. با کمی دقت در شخصیت دیوانگان آثار او می‌توان به این تفاوت پی برد که دیوانگی در شخصیت‌پردازی شکسپیر نوعی فهم بیش از اندازه در درک امور است. این تعریف شاید در برخورد اول تناقض‌گویی به نظر برسد، اما این‌طور نیست.

دیوانگان در نمایش‌های شکسپیر حرف‌هایی می‌زنند که خواننده برای لحظه‌ای به جنون آن‌ها شک می‌کند و همین شک موجب می‌شود که جنون این کاراکترها جدای از جنون به معنای عام درک شود. بهترین نمونه برای فهم این ادعا شخصیت دلقک در همین نمایشنامه است. دلقک کاراکتری است که از اواسط ماجرا وارد صحنه می‌شود و دیالوگ‌های او هیچ شباهتی به صحبت‌های یک دیوانه ندارد؛ با این وجود او چندین بار از جانب چند شخصیت دیوانه خواننده می‌شود. دلقک اما به‌واقع سخنان خردمندانه را در قالب مضحکه تقریر می‌کند. «دلقک: تعجب می‌کنم از تو و دخترهات که چه‌طور می‌توانید خویش هم باشید. آنها شلاقم می‌زنند که چرا راست می‌­گویم، و تو شلاقم می‌زنی که نباید دروغ بگویم. گرچه­ گاه هم برای آن شلاق می‌خورم که خاموش مانده‌ام.»[6] او حتی خودش را در مقام می‌بیند که به تمسخر و ملامت لیر می‌پردازد. در اینجاست که جای دو شخصیتِ دلقکِ شاه و شاهِ دلقک با یکدیگر عوض می‌شود و کردار و گفتار لیر بیشتر به دلقک بودن شباهت می‌یابد.

«دلقکخرهات رفته‌اند پی­شان. اینکه ستاره‌های هفت‌گانه بیشتر از هفت تا نیستند باید علت قشنگی داشته باشد.
لیرچون هشت تا نیستند؟
دلقکبله، البته. راستی، تو دلقک خوبی می‌شدی.»[7]

دلقک دیوانه‌ای است که ویرانی خاندان شاهی را در منولوگی پیش‌گویی می‌کند. پیش‌گویی کردن از جانب دلقکی دیوانه، بازیِ زبانی و چالش‌برانگیز دیگری است که موجب می‌شود منتقدان بسیاری نمایشنامه‌های شکسپیر را از بهترین متون برای بررسی روانشناسانه‌ی انسان بدانند.

«دلقکهنگامی که ایمان کشیشان بر زبان است نه در عملشان؛
 هنگامی که آبجوسازان آب به شیره‌ی جو می‌بندند؛
 هنگامی که اعیان دربار معلم سرخانه‌ی خیاطشان هستند؛
 هیچ بددینی به جز زنبارگان سوزانده نمی‌شوند؛
 هنگامی که هر دعوایی در دادگستری برحق است؛
 نه هیچ خرده‌مالکی وامدار است و نه هیچ شوالیه‌ای فقیر؛
 هنگامی که زبان‌ها به غیبت و تهمت نمی‌گردند،
 و جیب‌بران به انبوه جمعیت نمی‌زنند؛
 هنگامی که رباخواران سکه‌های طلاشان را در دشت باز می‌شمارند؛
 و پااندازان و روسپیان کلیساها بنا می‌کنند؛
 آنگاه است که قلمرو شاهی آلبیون
 دچار آشفتگی بزرگی می‌شود
 آن که زنده بماند و ببیند، برایش روزی فرا می‌رسد
 که راه رفتن به دو پا مرسوم گردیده است.»[8]

سرنوشت و طبیعت

«گلاوستر: باز طبیعت خود را زیر تازیانه‌ی پیامدهای اوضاع فلکی می‌یابد؛ آتش عشق سرد می‌شود، دوستی وامی‌رود، برادر از برادر می‌برد؛ در شهرها سرکشی و آشوب؛ در روستاها، کشمکش و ناسازگاری؛ درون کاخ‌ها، غدر و خیانت؛ میان پسر و پدر، گسستگی پیوند.»[9]

از همان پرده‌ی نخست به طبیعت و تأثیر آن در تقدیر آدمی اشاره‌ی صریحی می‌شود و نویسنده ارتباط مستقیمی بین تقدیر شوم و بدبختی انسان و عوامل طبیعی برقرار می‌کند؛ اما بلافاصله این عقیده از جانب ادموند نفی و رد می‌شود. او این تأثیر و تأثر را نوعی خرافه و برآمده از قصور انسان‌ها می‌داند؛ انسان‌هایی که برای توجیه ناکارآمدی­شان قدرت برتر طبیعت را پیش می‌کشانند.

سرنوشت اشخاص این نمایشنامه­ تراژیک­تر از سایر آثار شکسپیر است، چنان‌که خواننده در پرده‌ی پنجم مدام با مرگ‌های پیاپی کاراکترها مواجه می‌شود. در صحنه‌ی سوم همین پرده هر سه دختر لیر، دلقک، ادموند و خود شاه‌لیر به دلایلی می‌میرند و مصیبت عزاداری گریبان آن‌هایی را می‌گیرند که زنده مانده‌اند. این تراژدی روایت کسانی است که در اوج دیوانگی خردمند هستند و نیز کسانی که در اوج غفلت به سوی تباهی رهسپارند.

اقتباس‌ها

- فیلم شاه‌لیر ساخته‌ی گریگوری کوزینتسف (سال 1971، شوروی)

- فیلم شاه‌لیر ساخته‌ی ریچارد ایر (سال 2018، انگلیس و آمریکا)

یوری یاروت فیلم شاه لیر 1971 به کارگردانی گریگوری کوزینتسف
یوری یاروت در نقش شاه‌لیر در فیلم شاه‌لیر (1971) به کارگردانی گریگوری کوزینتسف

لذت متن

«فکر می‌کنی لطمه‌های این توفان ستیزه‌خو بر پوست‌مان اهمیت بسیار دارد؟ برای تو چنین است. ولی، درجایی که درد بزرگ‌تری ریشه دوانده، درد کوچک‌تر به‌زحمت احساس می‌شود. تو از پیش یک خرس می‌گریزی، ولی در این گریز اگر پاهایت تو را به کام دریای خروشان بکشاند، به دهان خرس پناه می‌بری. جان که در آسایش باشد، تن زودرنج می‌شود. توفانی که در جان من است هرگونه احساسی را جز آن ‌یکی که بر قلبم ضربه می‌کوبد از اندام‌های حسی‌ام سلب می‌کند. ناسپاسی فرزند! این آیا به آن نمی‌ماند که دهانم دستم را که برای رساندن غذا به سویش می‌آید گاز بگیرد؟ ولی من به‌سختی تنبیه‌شان خواهم کرد. نه، دیگر اشک نخواهم ریخت. در همچو شبی بیرونم کنند! ببار باران! تحمل خواهم کرد. در همچو شبی مثل امشب! آخ! ریگان، گونريل ! پدر پیر مهربان‌تان که با قلبی بخشنده همه‌چیزش را به شما داد... اوه! این یادآوری راه به دیوانگی می‌برد؛ باید از آن پرهیز کرد؛ دیگر بس است.»[10]

«کورنوال: از این قماش دغلبازان، من کسانی را می‌شناسم که زیر پرده‌ی رک‌گویی‌شان بیش از آن نیرنگ و مقاصد تبهکارانه پنهان می‌کنند که بیست تن مردم ساده‌دل که می‌کوشند وظیفه‌شان را به‌خوبی انجام دهند.»[11]


منابع:

- شکسپیر، ویلیام. شاه­لیر، ترجمه‌ی م.ا. به‌آذین. تهران: نشر دات، 1399.

- تراویک، باکنر. تاریخ ادبیات جهان، ترجمه‌ی عربعلی رضایی، تهران: نشر فرزان، 1396.


[1]- King Lear

[2]- شکسپیر، 1399: 19

[3]- همان، 17

[4]- تراویک، 1396: 992

[5]- شکسپیر، 1399: 80

[6]- همان، 35

[7]- همان، 43

[8]- همان، 78

[9]- همان، 23

[10]- همان، 81

[11]- همان، 55

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

تراژدی حاصل از شک

تراژدی حاصل از شک

درنگی بر نمایشنامه‌ی اتللو اثر ویلیام شکسپیر

تراژدی جنایت و جنون

تراژدی جنایت و جنون

مروری بر نمایشنامه‌ی مکبث نوشته‌ی ویلیام شکسپیر

کتاب‌هایی برای طرفداران سریال وراثت

کتاب‌هایی برای طرفداران سریال وراثت

اگر از طرفداران سریال وراثت هستید، این لیست خواندنی برای شماست؛ مملوء از کتاب غیرداستانی و جنجالی

کتاب های پیشنهادی