ضحی کاظمی در کتاب کاجزدگی به سراغ داستان خاص و عجیبی میرود. او داستان زندگی افراد مختلف را در سرزمینی خیالی برای مخاطبان خود به تصویر میکشد. بین زندگی مردمان این عصر و شخصیتهای رمان کاجزدگی شباهتهای بسیاری دیده میشود و همین مسئله باعث جذابتر شدن این کتاب شده است.
«هوا را همراه دود شعلههای آتش کوچکی که زیر دیوار روشن کرده بود، به درون ریههایش کشید. ترجیح میداد رو به آتش باشد. تنها به این خاطر نبود که از نور، گرما و انرژی پاککنندهی آتش کمک بگیرد. میترسید. احساس میکرد هر آن قرار است اتفاقی بیفتد. دو هفتهای میشد که دوباره خوابهای عجیبش شروع شده بود. همان خوابهایی که قبل از آمدنش به شهر قدیم میدید. این دو هفته مدام اضطراب داشت. آن روز بیش از قبل. عصر نشده برای آرام کردن خود به زیرزمین آمده بود. زیرزمین کف و دیوارهای سیمانی داشت. خیلی بزرگ نبود، اما از شیاری که قبلا پنجرههای زیرزمین در آن بود، نور به داخل میآمد. برای همین هم باران آنجا را برای یوگا انتخاب کرده بود. امن بود. در روز نور داشت و در شب هم میشد آتش کوچکی برپا کرد. کف دستهایش را روی زمین محکم کرد و کمکم با تکیه بر آنها بدنش را پایین آورد. هنوز پای راستش را کامل عقب نکشیده بود که بهار سراسیمه بالای پلههای زیرزمین ظاهر شد. چراغقوهاش را همانجا خاموش کرد و روی زمین گذاشت. باران سعی کرد تمرکزش بههم نخورد، اما نتوانست مقابل بهار که از درد، دستهایش را روی زانو گرفته بود و نفسزنان پلهها را یکییکی پایین میآمد، خودش را به بیخیالی بزند. بازدمش را بیرون داد، کمر صاف کرد و روی پا بلند شد. بهار به سرفه افتاده بود. همانجا روی آخرین پله ایستاد. با یک دست شکمش را گرفته بود و با دست دیگر سعی میکرد سرفه را متوقف کند. هرچه باران منتظر شد تا سرفههای بهار تمام شود و بفهمد جریان از چه قرار است، فایدهای نداشت، اما معلوم بود که اتفاقی افتاده و باید همراهش برود. باران چراغدستی خورشیدیاش را از گوشهی دیوار برداشت و به سمت پلهها رفت. بهار سرفهکنان وزن سنگینش را پشت سر او روی زمین کشید و با تکیه بر یک پا، خودش را به بالای پلهها رساند.»[1]
هنگامی که خبر اولین مورد ابتلا به کرونا در ووهان چین پخش شد، هیچکس تصور نمیکرد که روزی این ویروس کوچک و موذی در تمام جهان منتشر شود و همهی معادلات زندگی مردم دنیا را تغییر دهد. ویروسی عجیب و ناشناخته که باعث شد ترس و اضطراب زیادی را تجربه کنیم، معاشرت با دوستان و آشنایانمان را به حداقل برسانیم و مدام به ضدعفونی کردن دستهای خود بپردازیم. کشورهای گوناگون برای مقابله با گسترش این مریضی راههای مختلفی را برگزیدند. بسیاری از کشورها استفاده از ماسک را در اماکن عمومی اجباری کرده و برای تردد در سطح شهر، قوانین مختلفی وضع کردند. سفرهای بسیاری به علت وجود این ویروس منحوس لغو شد و تعداد زیادی از عزیزانمان را از دست دادیم.
حقیقت این است که بیماری کرونا عجز بشر را به او نشان داد و ناتوانی انسان را به همگان ثابت کرد. حالا ماهها است که این همهگیری و جهشهای مختلف ویروس، مسئلهی اصلی تمام کشورها است و حل کامل این مشکل به یک چالش بزرگ جهانی تبدیل شده است. شخصیتهای کتاب کاجزدگی هم درگیر یک ویروس خطرناک و عجیب شدهاند و با شرایط سختی دست و پنجه نرم میکنند.
ضحی کاظمی کیست؟
ضحی کاظمی در سال 1361 در شهر تهران چشم به جهان گشود. وی تا پایان مقطع دبستان در ایران زندگی کرد. روزهای نوجوانی او با یک مهاجرت همراه بود. وی به لندن سفر کرد و دوران راهنمایی و دبیرستان خود را در کشور انگلیس گذراند و بعد دوباره به ایران بازگشت. او در رشتهی مهندسی مواد به تحصیل پرداخت و موفق شد درجهی کارشناسی خود را از دانشگاه علموصنعت دریافت کند. بعد از مدتی کاظمی تغییر رشته داد. وی دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهرانمرکز است.
او به دنیای ادبیات علاقهمند بود و از سال 1387 نویسندگی را به صورت جدی آغاز کرد. اولین رمان این نویسنده آغاز فصل سرد نام دارد. وی برای این اثر نامزد دریافت جایزهی ادبی واو شد. ضحی کاظمی تجربهی کار در مطبوعات را نیز دارد و برای روزنامهها و مجلات گوناگون مانند همشهری، فرهیختگان، آرمان و... مطلب نوشته است. او در حال حاضر مسئولیت دبیری انجمن صنفی داستاننویسان تهران را بر عهده دارد. مجموعهی سه جلدی دنیای آدم نباتیها، بارانزاد، سندروم ژولیت، خاک آدمپوش، کفشهاتو جفت کن، اینجا کسی مرده؟، رنسانس مرگ، کاجزدگی و... تنها بخشی از تألیفات موفق او هستند.
کتاب کاجزدگی یکی از رمانهای بینظیر این نویسندهی جوان است. این رمان در سال 1393 به همت نشر چشمه منتشر شد. کاجزدگی در بخش نهایی جایزهی ادبی نوفه نامزد شد و به شدت مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت.
در کتاب کاجزدگی چه میگذرد؟
داستان کتاب کاجزدگی در مورد زندگی مردمی است که در کشوری خیالی زندگی میکنند. داستان در زمانی اتفاق میافتد که منابع سوختهای فسیلی در دنیا به پایان رسیده است و کشورهای مختلف برای جبران مشکلات ناشی از این وضعیت به استفاده از تکنولوژیهای مختلف روی آوردهاند. مردم این سرزمین روزگار آرامی را میگذرانند که ناگهان کشور درگیر یک جنگ سهمگین میشود؛ جنگی که خرابیهای زیادی به بار میآورد. بعد از پایان جنگ، مردم مشکلات مختلفی را تجربه میکنند و شرایط زندگیشان بهطورکلی عوض میشود. آنها تمام امید خود به آینده را از دست میدهند و دیگر انگیزهای برای رسیدن به اهداف و آرزوهایشان ندارند. در همین زمان، فرشتهی نجاتی به نام سیستم حکومتی دما تلاش میکند زمام امور را به دست بگیرد و حکومت قبلی را کنار بزند.
«میخندید. خبرهای خوبی با خود آورده بود. خبر تشکیل دایرهی جدید مصوبات و اجراییات با هدف تحقق اهداف پیوندی که بسته شده بود. حرفهایش آنقدر شیرین و خوابمانند بود که باورمان نمیشد. این دایره قرار بود اختیارات دولت را یکبهیک بگیرد و نظام جدیدی جایگزین کند، اما برای پیادهسازی قوانین جدید نیاز به فرهنگسازی و آماده کردن ذهن مردم داشت. برادرم گفت این چند سال که نوجوانان تقریبا مجانی برای کشور کار کردند، کشور توانسته دوباره ذخایر مالی خود را بهبود بخشد. فکرش را هم نمیکردیم که به سه ماه نرسیده، گروه جدید زمام حکومت را به دست بگیرد. تغییر و تحولات برعکس آنچه انتظار میرفت، به مرور و آرامآرام صورت نگرفت؛ بلکه یکشبه اتفاق افتاد و فردای آن روز دما سر کار آمدن خود را اعلام کرد، هرچند، همان سه ماه، شایعهی شکلگیری نظام رهابخش جدیدی به نام دما بین مردم پخش شده بود. هر روز در کارخانه، کارگران را میدیدیم که امید جدیدی در ذهنشان شکل گرفته و درحالیکه مشغول کار بودند، ناخودآگاه لبخندی بر لبشان نقش میبست. گاهی زیر لب آوازی میخواندند. با هم مهربانتر شده بودند. در صفهای غذا، هم را هل نمیدادند.»[2]
نهاد دولتی جدید در ابتدا بسیار خوش درخشید؛ اما کمکم با وضع قوانین سخت، تمام ابعاد زندگی مردم را زیر سلطهی خود گرفت. دما حتی برای نام افراد، محل زندگی، انتخاب شغل، ازدواج و تشکیل خانواده، تعداد فرزندان و... مردم هم تصمیمگیری میکرد. شرایط دشوار زندگی بعد از جنگ باعث شده بود تا بیشتر مردم خواستههای خود را نادیده بگیرند، همهی دستورات دما را بپذیرند و طبق قوانین آن رفتار کنند؛ اما در این میان افرادی هم بودند که نسبت به حکومت ظالم وقت اعتراض داشتند و بر ضد حکومت دما شورش کردند. شورشی بیولوژیک که حاصل آن یک ویروس خطرناک بود. این ویروس در سطح کشور گسترش پیدا کرد و باعث بیماری و مرگ تعداد زیادی از مردم شد. دیگر هیچکس از شر این مریضی جدید در امان نبود و همهی افراد مرگ را در چند قدمی خود احساس میکردند. چگونگی زندگی مردم بعد از همهگیری این بیماری خطرناک، داستان کتاب کاجزدگی را تشکیل میدهد.
سبک کلی کتاب کاجزدگی
ضحی کاظمی کتاب کاجزدگی را در ژانر علمی_تخیلی و با گرایش آخرالزمانی نوشته است. این رمان 7 فصل دارد و ما در هر فصل از دریچهی نگاه یکی از شخصیتهای اصلی داستان، حوادث مختلف را میبینیم و با دیدگاههای متفاوت افراد در مورد مسئلهای یکسان آشنا میشویم. این فصلها با هم ارتباط دارند و یکدیگر را کامل میکنند. ما در یک قسمت پای صحبتهای پیرمردی عاشق مینشینیم و همراه با او در کوچههای گذشته قدم میزنیم، بعضی اوقات با یک نوجوان همراه میشویم و گاهی از دید یک مادر نگران به اتفاقات گوناگون مینگریم. برخی فصلهای کتاب از زبان اول شخص روایت شدهاند و بعضی دیگر از زاویهی دید دانای کل روایت میشوند. تعدد راوی باعث شده متن این رمان برای مخاطبان کسلکننده نباشد. ماهور، بامداد، مهتاب، سایه، باران و... از جمله شخصیتهای اصلی این کتاب هستند.
کاظمی در این رمان توانسته با یک شروع طوفانی، نظر خوانندگان را به داستان جلب نماید و با استفاده از پیرنگی قوی، آنها را تا انتهای داستان با خود همراه کند. در هنگام خواندن کتاب، سوالات مختلفی در ذهن ما نقش میبندد. نویسنده در خلال پیشبرد داستان به تمام پرسشهای مخاطبان پاسخ میدهد. او با استفاده از ظرفیت داستانهای تخیلی، حکومتهای دیکتاتوری را مورد انتقاد قرار داده است. وی ضمن بیان داستان به پیامدهای تلخ جنگ برای نسلهای بعد اشاره میکند و نسبت به این موضوع بیتفاوت نیست.
این نویسندهی جسور، فضای سرزمین خیالی داستان خود را به خوبی میشناسد و سعی کرده با توصیفهای دقیق، تصورات خود را برای خوانندگان به تصویر بکشد. او در ابتدا موقعیتی رویایی میآفریند و ما با کشوری روبهرو میشویم که امکانات فوقالعادهای دارد و تکنولوژی به زندگی راحت مردم آن کمک شایانی کرده است؛ ولی بعد از مدتی همین شهر را به یک ویرانه تبدیل میکند. او سایهی مرگ را در سراسر سرزمین خیالی خود میگستراند و موقعیتهای تلخ و دلهرهآوری را پدید میآورد. ما به همراه بامداد بر پیشانی داغ و تبدار مادر پارچهی خیس میگذاریم، دست سرو را در سوگ از دست دادن همسرش میفشاریم و با ماهور سوار بر ماشین حمل جسد میشویم و برای یافتن راه چاره به شهر قدیمی فرار میکنیم.
تعداد کتابهای تخیلی ایرانی زیاد نیست. ضحی کاظمی در این کتاب به سراغ ایدهای جدید، فانتزی و متفاوت میرود. او در روایتی ایرانی، داستان تخیلی خود را برای بزرگسالان مینویسد. اگر به خواندن رمانهای ایرانی علاقه دارید و دوست دارید در سرزمینی شگفتانگیز قدم بزنید، خواندن کتاب کاجزدگی را به هیچوجه از دست ندهید.
[1]- (کاظمی، 1393؛ 127و128)
[2]- (کاظمی، 1393؛ 94و95)
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.