ورود به آوانگارد

وقت قار قار

معرفی کتاب کودک وقت قار قار نوشته‌ی بابک صابری

نویسنده مهمان
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳

یک روز خانم کلاغ با عصبانیت به آقای خرگوش یعنی مدیر مدرسه می‌گوید که دخترش قار قار کردن را بلد است پس دیگر چه نیازی است به مدرسه بیاید؟ خانم کلاغ به مدرسه به مدیر مدرسه گفت: “می‌شود بگویید توی این مدرسه به دختر من چه یاد می‌دهند؟” آقای خرگوش شیشه عینکش را پاک کرد و با خونسردی جواب داد: “خب معلوم است؛ قار‌قار. اینجا در مدرسه به او قارقار یاد می‌دهند.” خانم کلاغ با عصبانیت گفت: “من هر روز دخترم را این همه راه بیاورم اینجا که شما به او قارقار یاد بدهید؟ این را که خودش هم بلد است.”…» و داستان از همین‌جا آغاز می‌شود. به نظر شما چرا وقتی یک کلاغ قارقار کردن بلد است مجبور است سر کلاس‌های قارقار کردن بنشیند؟ خانم کلاغ هی عصبانی و عصبانی‌تر می‌شود. اما آقای مدیر کم کم مادر جوجه کلاغ را توجیه می‌کند و به او نشان می‌دهد که مدرسه چقدر مهم است و حتی قار قار کردن هم چیزی نیست که بتوان سرسری و بدون آموزش مناسب انجامش داد.

سوال خانم کلاغ سوال خیلی از والدین و دانش آموزان هم هست. به نظر می‌رسد برخی چیزها وجود دارند که بدون نیاز به آموزش رسمی هم آنها را یاد می‌گیریم اما بچه کلاغ ما واقعاً نیاز دارد تا بدیهی‌ترین چیزها را هم یاد بگیرد. داستان زندگی او روایت جذابی است درباره اهمیت آموزش، زندگی حیوانات و وقت شناسی.

تصاویر کتاب وقت قار قار، تصویرگر: مریم طهماسبی