ورود به آوانگارد

پرونده‌ی یک نمایش‌نامه

درباره‌ی نمایشنامه‌ی ویتسک نوشته‌ی گئورگ بوشنر

نویسنده مهمان
جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳

در سال ۱۸۳۷ نویسنده‌ای جوان در سن ۲۳ سالگی جان خود را به علت بیماری تیفوس از دست می‌دهد. از او دست‌نوشته‌های نمایش‌نامه‌ای پاره‌پاره و با خطی بسیار ریز و بدون پایان به جا مانده است. ۳۸ سال زمان می‌برد تا این دست‌نوشته‌ها برای اولین بار توسط نویسنده‌ای دیگر جمع‌آوری و منتشر ‌شوند. پس از آن چندین نویسنده و مترجم، نمایشنامه او را تکمیل می‌کنند و پایان‌های مختلفی برای آن تصور می‌کنند. نمایشنامه‌ی وُیتسِک، اثر گئورگ بوشنر.[۱]

ویتسک قصه‌ی سرباز جوانی‌ست که به همراه ماری و پسر کوچکشان زندگی می‌کند. پسری که به گفته‌ی فرمانده‌ی ویتسک «مورد تبرک و دعای خیر کلیسا قرار نگرفته است.» سرباز برای گذران زندگی پیش‌خدمتیِ فرمانده‌اش را می‌کند؛ در صحنه اول می‌بینیم او مشغول زدنِ ریش فرمانده است. علاوه بر این به ازای دریافت انعامی کوچک تن به آزمایش‌های پزشکیِ غیر انسانی‌ای داده که یک پزشک روی او انجام می‌دهد. آزمایش‌هایی که تعادل روانیِ او را به هم زده است به طوری که در صحنه‌ای می‌بینیم ویتسک صداهایی عجیب می‌شنود و دچار توهم شده است. یک شب که ویتسک به همراه ماری به گشت‌زنی رفته است، طبل‌زنی از دسته‌ی نظامی ماری را می‌بیند و در صحنه‌ای دیگر می‌بینیم که به سراغ ماری رفته و با او رابطه نامشروعی برقرار می‌کند؛ رابطه‌ای که به نظر خلاف میل باطنی ماری نیز نبوده است.

ویتسک متوجه این خیانت می‌شود و اینجاست که فروپاشیِ او شروع می‌شود. در صحنه‌ای ماری و طبل‌زن را حین رقصیدن در کافه‌ای می‌بیند و این تصویر تا انتهای نمایش روحش را عذاب می‌دهد. عذاب به حدی می‌رسد که از تحمل او خارج است و تصمیم به انتقام می‌گیرد. تلاش می‌کند از طبل‌زن انتقام بگیرد و پس از این که توسط او تحقیر می‌شود تنها یک راه برایش باقی می‌ماند: انتقام از ماری. انتقامی که در نهایت طی چرخشی به انتقام از خودش تبدیل می‌شود.

نمایش‌نامه‌ی ویتسک در Salzburger Festspiele

ویتسک نمایش‌نامه‌ای است که در موضوع و شیوه‌ی بیان، بسیار جلوتر از زمانه‌اش قرار دارد. صحنه‌های نمایش تکه‌تکه و کوتاه‌اند و دیالوگ‌ها گاه شاعرانه می‌شوند و گاه واقع‌گرایانه. از لحاظ سبک‌شناسی می‌توان این متن را متنی اکسپرسیونیستی نامید، اما حدود ۸۰ سال پس از مرگ بوشنر بود که چنین واژه‌ و سبکی ابداع شد؛ از این حیث ویتسک را اثری بسیار پیشرو دانسته‌اند. نمایش‌نامه سرعت بالایی دارد و کوتاه است و صحنه‌های آن با بیرون‌ریزی احساسی شخصیت‌ها همراه است.

از لحاظ موضوع نیز ویتسک از مسائلی حرف می‌زند که انگار در قرن ۲۰ام نوشته شده است. در صحنه‌ی شروع نمایش‌نامه، فرمانده ویتسک را مورد سرزنش قرار می‌دهد که فرزند مشروعی ندارد. ویتسک جواب می‌دهد: «اونی که پول نداره، توی این دنیا اخلاق به چه دردش می‌خوره! ما یه مشت گوشت و خونیم. امثال ما فقط گرفتار درد و مصیبتیم، چه توی این دنیا، چه توی اون دنیا. به نظر من اگه پامون حتی به بهشت هم برسه، اون‌جا هم سر و کارمون با صاعقه‌ست.»[۲]

نمایش‌نامه ویتسک به طبیعت انسان اشاره می‌کند. فرمانده ادعا می‌کند که چون انسان است، به زنان زیبا جذب می‌شود. ویتسک نیز در صحنه‌ای دیگر در جواب دکتر که از او پرسیده: «چرا روی دیوار ادرار کردی؟» می‌گوید من فقط از طبیعتم پیروی کردم. در صحنه‌ای دیگر نیز فردی در بازار مکاره می‌خواند: «تو از گرد و خاک آفریده شده‌ای، از شن، و از کثافت. اون وقت می‌خوای بیشتر از گرد و خاک و شن و کثافت باشی؟»

در نمایش‌نامه ویتسک منجی‌ای وجود ندارد. دنیای او پر از شرارت است و هیچ راه فراری نیز وجود ندارد. اگر در گذشته فرد خطاکار می‌توانست در پناه آمرزش مسیح دوباره به جامعه بازگردد، در دنیایی که بوشنر به تصویر کشیده این امکان وجود ندارد.

ویتسک در دنیایی این چنینی، هیچ دست‌آویز نجاتی ندارد. تنها دارایی او عشقش به ماری بود که آن را نیز از دست داده است. فشار طبقاتی، او را پست و خوار کرده و از لحاظ قوای جسمانی نیز شانسی برای مقابله با طبل‌زن ندارد. آزمایش‌های پزشکی نیز انسانیت را از او گرفته، به طوری که در صحنه‌ای می‌بینیم دانشجویان پزشکی او را همچون نمونه‌ای احاطه کرده‌اند و دکتر توصیه می‌کند تا او را لمس کنند. علاوه بر همه‌ی این‌ها، تعادل روانی او نیز به علت این آزمایش‌ها به هم ریخته است. دکتر در چندین صحنه اشاره می‌کند که او نبض منظمی ندارد و دچار اختلال وسواس فکری در وضعیت معقول تعقل است.-در نمایش‌نامه وضعیت او با این کلمات بیان شده و گویا نشان از ناتوانی ویتسک در گرفتن تصمیم‌های منطقی دارد- با این شرایط پزشکی و روانی او واقعا گناهکار است؟ ویتسک مانند داستانی که مادربزرگ در یکی از صحنه‌های نمایش تعریف مي‌کند تنها و بی‌کس است.

نمایش‌نامه‌ی ویتسک در Salzburger Festspiele

برای این نمایش دو پایان در نظر گرفته شده است. با توجه به این که در انتهای دست‌نویس‌های باقی‌ مانده از بوشنر به حضور وکیل و قاضی اشاره شده است، عده‌ای حدس زده‌اند که بوشنر ایده‌ی صحنه‌ای برای محاکمه‌ و اعدام ویتسک در نظر داشته است که عمرش به نوشتن آن قد نداده است. عده‌ای نیز مخالف‌اند و می‌گویند نمایش‌نامه با غرق شدن ویتسک در دریاچه پایان می‌گیرد. - نوشته‌ای که به صراحت اعلام کرده باشد ویتسک غرق شده است در متن وجود ندارد. تنها دو غریبه صدای آب می‌شنوند و تصور می‌کنند که کسی در حال غرق شدن است.- از طرفی هیچ دست‌نویسی به نشانه‌ی ایده‌پردازی بوشنر برای صحنه‌ی محاکمه و اعدام وجود ندارد و نمی‌توان از قصد او برای پایان‌بندی اطمینان یافت.[۳]

در هر صورت اتفاق‌هایی که در این نمایش رخ می‌دهند فارغ از پایان‌بندیِ آن معنای مشخصی می‌سازند. صحنه‌های ریش‌زنی به تحقیر طبقاتی اشاره دارند، صحنه‌ای که پزشک و دانشجویان به او به چشم نمونه‌ی آزمایش نگاه می‌کنند به انسانیت‌زدایی از او اشاره دارند و در نهایت چه او غرق شده باشد و چه محاکمه شود، نتیجه‌ی نهایی چندان تفاوتی نمی‌کند. مساله‌ی اصلی تمام این فشارهایی‌ست که روی دوش شخصیت گذاشته شده و تلنگری مانند حسادت، او را مجبور به واکنش می‌کند. واکنشی که به نابودی خودش منجر می‌شود.

«ویتسک: ماری، این چه بند قرمزیه که دور گردنته؟ این گردنبند رو در ازای گناهات از کی گرفته بودی؟ [...] باید خودمو بشورم.»[۴]

و همانطور که تن‌اش را از خون می‌شوید به یاد نم مکبث می‌افتیم که خون را از روی دست‌هایش می‌شست، خونی که بار گناهش با آب پاک نمی‌شود. اما بر خلاف مکبث در اینجا هیچ‌کس به اندازه‌ی ویتسک مورد ظلم واقع نشده و تحت تاثیر محیط‌اش نبوده است. گناهکاری که با هیچ تعریف و مقیاسی نمی‌توان او را گناهکار نامید.

ویتسک، نظامیان

نویسنده: گئورگ بوشنریاکوب لنس ناشر: بیدگل قطع: شمیز،رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجود

بوشنر قصه‌ی ویتسک را از روی مورد حقیقی سربازی نوشته که در سال ۱۸۲۱ بیوه‌ای را به قتل می‌رساند.

در سال ۱۳۵۱ داریوش مهرجویی فیلمی اقتباسی بر اساس این نمایش‌نامه به نام پستچی تولید کرده است.

فیلم پستچی (۱۳۵۱) از داریوش مهرجویی با بازی علی نصیریان

[۱]- اولین کسی که دست‌نوشته‌های بوشنر را جمع‌آوری و منتشر کرد، به علت ریز بودن و محو شدن کلمات نام نمایش را به اشتباه Wozzeck نامید و اجراهای اولیه از این متن نیز به همین نام به روی صحنه رفت. بعدها که مشخص شد داستان نمایشنامه از روی فردی حقیقی به نام Johann Christian Woyzeck گرفته شده است، نام نمایش‌نامه به Woyzeck تغییر کرد.

[۲]- ویتسک، بوشنر، ۱۳۹۳: ص ۱۳، نشر ققنوس

[۳]- Danton's Death, Leonce and Lena, Woyzeck, Büchner, 1998, Oxford University Press

[۴]- ویتسک، بوشنر، ۱۳۹۳: ص ۸۴، نشر ققنوس