کتاب نقشه راه اثر مهم کارول. اس. پیرسون یکی از نویسندگان و نظریهپردازان تأثیرگذار کنونی است. بیش از سی سال از نگارش این کتاب میگذرد و تا کنون سه بار بازنگری شده است و کماکان جزو کتابهای مهم روانشناسی فردی در حوزهی کهنالگوها و روانشناسی یونگی است. برای بهره بردن از این کتاب، ابتدا باید بدانیم یونگ کیست و کهنالگو چیست؟
چرا تعالیم یونگ مهم است؟
کارل گوستاو یونگ از پیشگامان علم روانشناسی و همدوره با زیگموند فروید _پدر علم روانکاوی_ است. نظریات یونگ در مواردی ادامهدهندهی نظریات فروید و در مواردی ناقض گفتههای اوست. حتماً تابهحال در مکالمات روزمره از اصطلاحِ «ناخودآگاه» استفاده کردهاید یا آن را شنیدهاید؛ این اصطلاح ابداع فروید برای توضیح سطوح مختلف آگاهی است. او آگاهی را به سه سطحِ خودآگاه، نیمه خودآگاه و ناخودآگاه تقسیمبندی میکند و هرکدام را مربوط به سطوح مختلف روان میداند. ناخودآگاه نیمهی تاریک وجود و از طرفی نیمهی مهم وجودی ماست. از نظر فروید این نیروی ناخودآگاه است که بر تصمیمگیریهای ما سیطره دارد و ما انتخابهایمان را بدون آنکه بدانیم به دستور و راهنمایی ناخودآگاه انجام میدهیم.
در نظام فکری فروید، برای رهایی از درد و رنج باید آگاهی را از خودآگاه به ناخودآگاه گسترش داد. او سعادت را در تسلط بر ناخودآگاه میدانست. یونگ در برخورد با این مفهوم، فراتر رفته و علاوهبر ناخودآگاه فردی، به ارائه مفهوم ناخودآگاه جمعی پرداخته است. از منظر او بشر در انبان فکری خود به منبعی بیانتها دسترسی دارد که بیآنکه بداند بر تصمیمگیریها و وضع روحیاش تأثیر میگذارد. این ناخودآگاه جمعی نیرویی یکسان در تمامی دورههای تاریخی و برای تمامی اقوام بشری است. جفرافیا و تاریخ تأثیری در ناخودآگاه جمعی ندارند و انسانها بیآنکه بدانند با نیروی فکری یکسانی هدایت میشوند.
یونگ برای اثبات این نظریه به سراغ اسطورههای جوامع بشری میرود و الگوهای یکسان افسانهها و اسطورهها را بیرون میکشد و نشان میدهد بشر فارغ از بُعد مکانی و زمانی، همواره به یک شیوه اندیشیده است. او نام این ناخودآگاه جمعی را کهنالگو _آرکهتایپ_ گذاشت و آن را به دوازده نوع گوناگون تقسیم کرد. همانطور که فروید با مطرح کردن مفهوم «ناخودآگاه» باعث گسترش افقهای علم روانشناسی شد، یونگ نیز با مفهوم «کهنالگو» موجب پدید آمدن نظریات بسیار، گرایشهای متعدد و راههای درمانی گوناگونی شد. کتاب نقشه راه حاصل موشکافی نظریهی کارل گوستاو یونگ است. کارول. اس. پیرسون از جمله افرادی است که زندگی خود را وقف شناخت نظریات یونگ و شناساندن آنها به مردم جهت بهبود سطح کیفیت زندگیشان کرده است.
کارول. اس. پیرسون همان طرفداری است که همه دوست دارند داشته باشند
دکتر پیرسون استاد برجستهی روانشناسی در زمینهی رشد و توسعهی فردی است. او که حالا نهمین دهه از زندگی خود را پشت سر میگذارد، عمرش را وقف کمک به مردم جهت خودشناسی و توسعهی منابع درونی کرده است. او با برگزاری کارگاهها، سمینارها، نشستها و کلاسهای گوناگون به توضیح کهنالگوها پرداخته و به انسانها یاد داده است چطور قهرمان زندگی خود باشند و سفر قهرمانی را آغاز کنند. او همچنین تألیفات متعددی دارد که همگی با اقبال مواجه شدهاند؛ کتابهایی مانند قهرمان درون، بیداری قهرمان درون، قهرمان و یاغی، جادو در محل کار، داستان زندگی شما چیست؟ زندگی برازندهی من و نقشه راه. او در اغلب آثارش کوشیده است چگونگی شادمانه زیستن از طریق کهنالگوها را ترسیم کند.
سفر قهرمانی چیست؟
پیرسون کتاب خود را نقشهای برای طی کردن مسیر سفر قهرمانی میداند؛ اما منظور او از سفر قهرمانی چیست؟ پیرسون توضیح میدهد در گذشته، انسان به سبب گرفتاری در قیود اجتماعی بیشتری مانند نقشهای کلیشهای و مرزهای پررنگ جنسیتی، تعریفی شخصی از زندگی، خوشبختی و شادمانی نداشت. زندگی در داشتن خانواده و انجام دقیق نقشهایی که به هرکس محول میشد، خلاصه شده بود و آنچه تقریباً برای هیچکس اهمیت نداشت شاد بودن و رضایت شخصی بود. شغل انسانها موروثی بود، شریک زندگیشان با میل خانواده انتخاب میشد و آنچه کمتر کسی به سراغش میرفت، کشف استعداد و علاقه بود. علاقه و اهمیت داشتن آن، پدیدهای مدرن و امروزی است. بشرِ امروز دریافته است که آنچه در زندگی مهم است، احساس شادمانی و خوشبختی است، اما راه دستیابی به آن را نمیداند. از نظر پیرسون طی کردن مسیر شادمانی همان سفر قهرمانی است؛ سفری که آن را از طریق شناختن کهنالگوها میسر میداند.
این کتاب در دو بخش نوشته است. نویسنده در بخش اول به توضیح سفر قهرمانی پرداخته است و نقشهی راه موجود و راهنماهایی که برای طی کردن مسیر در اختیار داریم را نشانمان داده است. این بخش شامل هفت فصل است که هرکدام به معرفی یک کهنالگو اختصاص دارد. در این معرفیها نهتنها با تعریف یونگی هرکدام از کهنالگوها آشنا میشویم، بلکه نویسنده توضیح میدهد که چگونه کهنالگوها زندگی ما را تحتتأثیر قرار میدهند و ما چطور میتوانیم از آنها در جهت بهبود زندگیمان بهره ببریم؛ کهنالگوهایی مثل یتیم، معصوم، جنگجو، حامی، جستوجوگر و جادوگر.
در بخش دوم که «تسلط شخصی» نام دارد، راهنماییها کمی عملیتر میشوند و نویسنده راهکارهای رسیدن به رشد شخصی را در جنبههای مختلف زندگی بیان میکند. همچنین کتاب شامل تمرینهایی است که میتوانند به صورت فردی یا جمعی _مثلا در گروهدرمانیها_ استفاده شوند. نویسنده در دیباچه از کاربردهای این کتاب مینویسند و خاطر نشان میکند که کهنالگوها استفادههای پرشماری دارند.
«نقشه راه ایجاد تغییر و پیشرفت در زندگی اساساً برای خوانندگانی نوشته شده است که به دنبال خودآگاهی بیشتر و موفقیت در سفر قهرمانیشان هستند. این کتاب همچنین برای موارد زیر مناسب است.
تربیت فرزندان: برای تشویق فرزندان به موفق شدن، اخلاقی بودن و شاد بودن.
رواندرمانی: بهعنوان ابزاری برای تعیین و تشخیص نقاط قوت کهنالگویی که میتواند در هر فرد به فرآیند درمانی او کمک کند و همچنین برای دانستن این مطلب که ایجاد چه کهنالگوهایی ممکن است برای عملکرد موفقیتآمیزتر فرد لازم باشد.
مدارس: در شکلدهی شخصیت دانشآموز و همچنین در برنامههای رابطه مدرسه یا دانشکده با بازار کار و همچنین در برنامههای ارتقاء معلمان یا کارکنان و در تلاشهای مربوط به ایجاد انگیزه در دانشآموزان.
مشاوره: برای افزایش رضایتمندی شغلی و رضایت از زندگی و همچنین در زمینهی روابط زناشویی و خانواده و در زمینهی کمک به شاغلینی که با معضل تعدیل نیرو در سازمان خود روبهرو میشوند.»[1]
پیرسون این فهرست را ادامه میدهد. او این کتاب را برای معضل اعتیاد و برنامههای بازپروری، مراسم مذهبی و توسعه معنویت و همچنین میانجیگری میان فرهنگهای مختلف مفید میداند.
کهنالگوها چطور به انسان کمک میکنند؟
اصل اساسی در علم روانشناسی و به تبع آن کهنالگوها «آگاهی» است. از نظر روانشناسان آگاهی تسکینبخش است. اگر شما با نحوهی کارکرد سیستم درونیتان آگاه شوید، رنج کمتری را متحمل میشوید. اگر بدانید محیط کودکی بر روی نحوهی تصمیمگیریتان تأثیر میگذارد، خودتان را کمتر سرزنش میکنید. بعضی نظریهها پا را فراتر از این میگذارند و معتقدند با آگاه شدن از ناخودآگاهتان میتوانید تأثیر سوء آن را از بین ببرید. ادعای نویسنده نیز از این دست است. به اعتقاد پیرسون با جدا کردن خطاها و احساسات از خود و نسبت دادن آن به کهنالگوها تجربهی احساسات برایتان راحتتر خواهد بود. به تعبیر دیگر کهنالگوها فرصتی برای شما مهیا میکنند تا تجربیات و احساساتتان را از دور تماشا کنید و دید دقیقتری نسبت به آنها داشته باشید.
نقشه راه با تکیه بر شش کهنالگو نوشته شده است؛ کهنالگوییهایی که از نظر نویسنده در مسیر شادمانی نتیجهبخش خواهند بود: یتیم، معصوم، حامی، جستوجوگر، جنگجو و جادوگر.
کهنالگوی معصوم و یتیم مکمل یکدیگرند
کودکی را تصور کنید که عضو تازهوارد خانواده است. در شرایط عادی همه چیز برای این کودک مهیا است. او والدینی دارد که نسبت به نیازهای او حساسان، خواستههایش را برآورده میکنند و در مقابل چیزی از او نمیخواهند. مادر برای او همیشه دردسترس است و پدری دارد که تماموقت مسئولیت حفاظت از او را برعهده دارد. او در بهشت است، اما اندکاندک با گذر روزها دسترسی به مادر محدودتر میشود، خدمات همهجانبه و تماموقت تقلیل پیدا میکنند، او باید برای به دست آوردن شرایط مطلوبش تلاش کند. او از بهشت رانده شده است.
مسئلهی اساسی آن است که که دورههای معصومیت_ که همه چیز در اختیار ماست و ما بینقصیم_ و یتیمی _که آغازِ از دست دادن حمایتهاست_ تنها مربوط به دوران کودکی نمیشوند. ما در شرایط مختلفی در این موقعیتها قرار میگیریم و احساس ضعف و شکست را تجربه میکنیم. یونگ این شرایط را با کهنالگوی رانده شدن انسان از بهشت توضیح میدهد؛ اسطورهای که در تمام فرهنگها به نوعی وجود دارد. ما باید بپذیریم دورهی معصومیت کوتاه و دورهی یتیمی دردناک خواهد بود.
«بزرگ شدن همیشه شامل این تشخیص روشنگرانه است که پدر و مادرها بدون عیب و نقص و عالی نیستند. معصوم احساس میکند که این حق مسلم اوست که پدر و مادری ایدهآل داشته باشد و وقتی اینگونه نیست، شدیداً احساس میکند که به او خیانت شده است. ناگزیر، ما دوستانی خواهیم داشت که ما را ناامید میکنند، به ما دروغ میگویند یا پشت سر ما حرف میزنند. ما معلمان یا سایر شخصیتهای قدرت را خواهیم دید که از قدرتشان سوءاستفاده میکنند. ما همچنین متوجه خواهیم شد که با همه افراد در جهان بهطرز یکسانی برخورد نمیشود یا به همه احترام گذاشته نمیشود و اینکه جدا از بیعدالتی اجتماعی، برای برخی افراد تراژدیهای وحشتناکی در زندگی روزمرهشان رخ میدهد. افراد ممکن است عضوی از بدنشان را از دست بدهند، انواع بیماریهای مزمن را تجربه کنند یا بمیرند. آنها ممکن است عشقشان را یا ایمانشان به عشق را یا حتی ذهنشان را از دست بدهند.»[2] اینها همه نمونهای از کهنالگوی هبوط از بهشت است. درواقع میتوان گفت کهنالگوها از نظر یونگ شیوهی عملکرد جهان است.
کهنالگوی جنگجو از عوامل بقای انسان
دورههای نخستین زندگی بشر را تصور کنید که حیات او وابسته به قدرت شکار و مقابله با طبیعت بود. در قبایل بَدَوی، شکارچی نهتنها زنده میماند، بلکه احترام دیگر اعضای قبیله را نیز به دست میآورد. انسانها یا شکار میکردند یا مشغول به کاری بودند که شکار را برایشان راحتتر کند. در دنیای امروز شغل روی دیگر شکار است. جامعه از افراد موفق در حوزهی شغلی حمایت میکند، آنها را تحسین میکند و ارزش کمتری برای افراد غیرماهر قائل است.
«توانایی حمایت کردن از خودتان در زندگی بزرگسالی اساسی و ریشهای است و معادل شکار، به دست آوردن یک شغل است. سپس در آن شغل ما باید عالی بودن یا سرآمدیمان را به نمایش بگذاریم. استفادههای فراوان در زبان انگلیسی از عباراتی همچون killing a make به معنی بهجیبزدن پول خوب و out wiping یا killing به معنی کشتن رقیب نشاندهندهی ساختار عمیق کهنالگویی اکثر جو حاکم بر محیطهای کاری کنونی است. علاوهبر این از دست دادن شغل تهدیدی برای حس ارزشمندی و همچنین توانایی ما برای تغذیه کردن خانواده به حساب میآید. اگر این توانایی فراهم کردن غذایی برای خودمان را پیدا نکنیم در حقیت خودمان را در این دنیا به اثبات نرساندهایم. »[3]
کهنالگوها مفاهیم پیچیدهای نیستند، اما گستردگی این مفاهیم در زندگی روزمرهی ما نشاندهندهی اهمیت آنهاست. از نظر روانشناسان یونگی حتی انسانهایی که به این کهنالگوها اعتقاد ندارند نیز درحال استفادهی مدام از آنها هستند؛ پس چه بهتر که به قدر مطالعهی یک کتاب به خود فرصت آشنایی با این جنبه از وجود خودمان و علم روانشناسی را بدهیم.
نقشه راه
نویسنده: کارول اس پیرسون ناشر: بنیاد فرهنگ زندگی قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجود[1]- پیرسون، کارول، نقشه راه، ترجمهی سیدمرتضی نظری، تهران، بنیاد فرهنگ زندگی، 1397، 31 (براساس نسخهی الکترونیکی کتاب)
[2]- همان، 155
[3]- همان، 268