«کمی پیش از نیمه شب 15 اوت [25 مرداد]، حسین فاطمی در حال مسواک زدن دندانهایش بود که ناگهان همسرش جیغی گوش خراش کشید. وزیر خارجه از دستشویی بیرون جهید و ناگهان دید که خانهاش پر از سرباز است، و دو تن از آن سربازان تفنگهایشان را به روی او گرفتهاند. فاطمی را با یک کامیون ارتشی به اقامتگاه نگهبانان در سعدآباد بردند و در آنجا با یک عضو دیگر کابینه و یکی دیگر از طرفداران مصدق -که آنها هم هنوز پیژاما به تن داشتند- زندانی شد. به فاطمی گفتند در سحرگاه اعدام خواهد شد...»[1]
کریستوفر دو بلگ (نویسنده و مورخ انگلیسی) در کتاب میهن پرست ایرانی زندگی مردی را بررسی میکند که دشمن شماره یکاش سردمداران کشور او بودند؛ انگلیس، و در راس حکومت آن وینستون چرچیل. نخستوزیر محبوبِ انگلیسیها در سختترین روزهای جنگ جهانی دوم.
شاید خود مصدق نیز فکر نمیکرد که روزگاری یک انگلیسی این همه مبهوت شخصیت او شود که دو بلگ شده است. کریستوفر دو بلگ به واسطهی سالها زندگی در ایران و به لطف همسر ایرانیاش، و البته علاقهمندی به پژوهش در تاریخ معاصر ایران، با این کتاب بیشک یکی از بهترین و کاملترین زندگینامههای محمد مصدق را به رشتهی تحریر در آورده است. کتابی که مصدق را هم به ایرانیان باز میشناساند هم به خوانندگان انگلیسی زبان.
محمد مصدق بر خلاف سایر نخستوزیران ایران سعی داشت با پیگیری سیاست موازنهی منفی برای پیشرفت مملکت به هیچیک از قدرتهای استعماری جهان باج ندهد. او با تکیه بر غیرت ملی ایرانیان امیدوار بود تا اصول مشروطیت را از نو احیا کند و ملتی را از حضیضِ ذلتِ استعمار به اوجِ عزتِ استقلال برساند اما او این راه مهم و طولانی را چگونه پیمود و اصلا چه اندازه در پیمودن این راه موفق بود؟ محمدرضا شاه و درباریان چه رفتاری داشتند؟ مردم کجا بودند؟ برای یافتن پاسخ این پرسشها باید با کریستوفر دو بلگ در کتاب میهن پرست ایرانی همراه شویم تا محمد مصدق را از آغاز کودکی تا لحظهی مرگ در تمام طول مسیر پر پیچ خم زندگیاش مرور کنیم.
همین چندوقت پیش بود که نام مصدق بارها و بارها در سریال شهرزاد تکرار شد. البته نام او در تقویم ایران همواره دو بار در سال نیز در تلویزیون و روزنامهها تا حدودی تکرار میشود. یکی در واپسین روزهای مرداد که دولتاش با آن کودتای امریکایی - انگلیسی سقوط کرد و دیگری در بیست و نهم اسفندماه در روز ملی شدن صنعت نفت. اما آیا مصدق فقط در همین دو حادثهی سیاسی خلاصه میشود؟ پاسخ منفیست.
محمد مصدق یکی از معدود چهرههای سیاسی ایران در تاریخ معاصر است که رفتار و کردارش حتی در عالم پر دسیسهی سیاست، شبیه به هیچ یک از دولتمردان ایران نبود. دولتمردانی که غالبا از طبقه اشرافی بودند یا حتی در بهترین حالت غرق در بازیهای کثیف پشت پرده. مصدق اما یک استثنا بود. مردی با پیشینهی قاجاری که تنبلی و سستی تبارش را کناری نهاد و در روزهای سختِ استبداد محمدعلی شاه راهی پاریس شد و درس حقوق آموخت. مردی که به زودی با بازگشت به ایران در دوره زمامداریاش در حکومت فارس قوانین عقبماندهی قاجاری را کناری نهاد و سعی کرد حکومتاش بر مردم، یک نوع دموکراسی ایرانیزه شده باشد. کریستوفر دو بلگ در این کتاب ما را ابتدا به سالهای کودکی و آشنایی با خانواده مصدق میبرد و سپس از دوران زمامداری حکومت فارس تا روزهای سخت زندان در دوره رضاخان را قدم به قدم مبتنی بر اسناد و پژوهشهای گوناگون میکاود.
دو بلگ در این کتاب با مرور زندگی مصدق تاریخ ایران را نیز مورد بررسی قرار میدهد. ترجمهی روان هرمز همایون پور همراه با پانوشتهای ناب او مطالب کتاب را به خوبی برای مخاطب تشریح میکند.
بخشهای میانی کتاب همزمان است با قدرت گرفتن محمدرضاشاه و آغاز وکالت مصدق درمجلس شورای ملی. کتاب با ریتمی تند و البته اطلاعاتی قابل توجه مصدق را تا روزهای مهم ملی شدن صنعت نفت و حضور او در مسند نخست وزیری دنبال میکند. پستی که در ایران دههی سی هنوز قدرت اجرایی فراوانی داشت و البته در پشت پرده پادشاه نیز به واسطهی بیگانگان سعی در آتش افروزی در جنگی پنهانی با نخست وزیرش میکرد. دورهی زمامداری مصدق دورهی ویژهای در تاریخ ماست. روزهایی که سیاست در کف خیابانها تصمیمات پشت پرده را شکست میداد؛ البته برای دورهای کوتاه. لجبازیهای مصدق و بیمهریِ خودیها خیلی زود ایرانِ نزدیک شده به دموکراسی را وارد آشوبی خیابانسوز میکند. آتشی که خیلی زود از خیابان گر میگیرد، مرد ما را به دادگاهِ نظامی میکشاند و قربانی آماده میشود. قصهی مصدق درست مثل قصهی مشروطه سرانجاماش نه رستگاری بلکه تراژدیست.
[1]- (کریستوفر دوبِلِگ 1392 : 391-392)
مطالب پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی