ورود به آوانگارد

مفسر کلاه‌خودها و چرخ‌آسیاب‌های بادی، دون‌کیشوت

درباره دن‌کیشوت اثر سروانتس

نویسنده مهمان
جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳

«در آن‌ هنگام سی تا چهل آسیای بادی در آن دشت دیدند و همینکه چشم دن‌کیشوت به آنها افتاد به مهتر خود گفت: «بخت بهتر از آنچه خواست ماست کارها را روبه‌راه می‌کند. تماشاکن سانکو، هم اینک در برابر ما سی دیو بیقرواره قد علم کرده‌اند و من در نظر دارم با همۀ ایشان نبرد کنم و هرچند تن که باشند همه را به درک بفرستم. با غنیمتی که از آنان به چنگ خواهیم آورد کم‌کم غنی خواهیم شد، چه این خود جنگی بر حق است و پاک‌کردن جهان از لوث وجود این دودمان کثیف در پیشگاه خداوند تعالی عبادتی عظیم محسوب خواهد شد»

از متن کتاب

دن کیشوت کیست؟ دن کیشوت در اصل نجیب‌زاده‌ای است با نزدیک پنجاه سال سن، بنیه‌اش قوی و بدنش لاغر و چهره‌اش خشکیده، در اوقات بی‌کاری خود یعنی در تمام ایام سال، کتاب‌های پهلوانی می‌خواند و برای این کار حتی چندین جریب از زمین‌های کشت گندم خود را فروخت تا پول آن را صرف خرید این کتاب‌ها کند. این نجیب‌زاده شب‌ها بیدار می ماند و از دل این کتاب‌ها معنایی را بیرون می‌کشید، «چندانکه مرحوم ارسطو اگر عمداً و به همین منظور زنده می‌شد از عهده آن بر نمی‌آمد». عاقبت مالیخولیا بر او مستولی می‌شود و برای خدمت به کشورش، تصمیم می‌گیرد تا «پهلوان سرگردانی» باشد، با مقوا برای خود کلاه‌خودی جور می‌کند، یابوی نزاری را برای مرکب خود برمی‌گزیند، در ذهن خود معشوقی خیالی طلب می‌کند، از شخصی روستایی و ساده برای خود، مهتری می‌سازد و برای برقراری عدالت در جهان سفر خود را آغاز می‌کند. سفری آزادانه به هر بخشی از خاک اسپانیا با این تصور که هر زمانی که بخواهد می‌تواند به خانه بازگردد. دن‌کیشوت می‌خواد انتقام مظلومان را از ستمگران بگیرد، از حقوق مظلومان دفاع کند و سرآخر اینکه بدی‌ها و شرارت‌ها را از بین ببرد. آرمانشهرش، آرکیدیا، سرزمین زندگی بی‌پیرایۀ روستایست، در فضایی بی‌نصیب از باره‌های تبعیض، ستم و خشونت.

اما واقعیت هیچ مدخلیتی با ذهن مالیخولیایی دن‌کیشوت ندارد، روایت سفر دن کیشوت، طنزی سیاه از تقابل رویا و واقعیت است. رویارویی فانتزی‌های طبقات فرودست جامعه با چارچوب حاکم. شرح قهرمانی‌های دون‌کیشوت، شرحی سیاه از ورای چهرۀ قهرمانی اوست، دون‌کیشوت، نمادِ تحقق روح زمانۀ سرزمینش است، تابلویی بر آرزوهای تحقق‌نیافته ملتی که بدون شناختی درست از واقعیت یا آنچه که شبیه واقعیت است، آرزوبافی می‌کند و در خیال خوشبختی است. از این روست که ماجراجویی‌های دون‌کیشوت نه ظلمی را رفع می‌کند و نه داد مظلومی را از بیداد می‌ستاند، ذهن دون‌کیشوت نمی‌تواند با جهان اطراف خود به صلح برسد، جهان را به میل خود نظاره می‌کند. اگر ذهن دون‌کیشوت بخواهد، می‌تواند آسیابی را هیولا ببیند، زنی روستایی را چون شاهزاده‌ای زیبا. دون‌کیشوت اما به آرمان‌های خود پایبند است، او ابله نیست، چرا که اگر تهی‌مغز بود هرگز پا به چنین سفری نمی‌گذاشت، همانطور که ایوان تورگنیف می‌گوید، برای دون‌کیشوت، «برای خود زندگی‌کردن و در غم خود بودن شرم‌آور است». مهتر او نیز مثل او جنبه‌های متعارض انسانی دارد، دیوانه‌ای است که پا به پای دن‌کیشوت، هم قصد تن‌آسایی دارد و هم یاری‌گر اربابش است، او گرچه به اندازۀ 

دن‌کیشوت سهمی از مالیخولیا ندارد، آداب پهلوانی را نخوانده و سوادی هم ندارد که بخواند، اما در رسم مهتری، از چیزی فروگذاری نمی‌کند و شریک این مالیخولیا می‌شود.

سفر دون‌کیشوت در ساحتی مکانی است و در ساحتی دیگر ذهنی. نقطۀ پایان ساحت ذهنی این سفر، آگاهیِ دون‌کیشوت است، آگاهی او از ناتوانی‌اش. با آگاهی، ورطۀ خیال نابود می‌شودو تا زمانی که دون‌کیشوت از ناتوانی خود آگاه نیست، سفرپهلوانی و داستان‌هایش ادامه دارد. آگاهی آن درنگی است که ناتوانی انسان را در برابر چشمانش عریان می‌کند. می‌بیند که درون خود، گرچه دن‌کیشو‌ت‌وار آرزوی بهبود جهان را دارد، اما خود نیز کاریکتوری از خواستن و نتوانستن است. آگاهی نیز در لحظۀ ابتدایی خود برای اطرافیان دون‌کیشوت چون جنونی دوباره به نظر می‌آید، باورش سخت است که دن‌کیشوت دیگر نخواهد دون‌کیشوت باشد. نه قصد دلاوری داشته باشد و نه سوار یابوی خود شود و به جنگ زشتی‌ها بتازد، آری باورش سخت است که دن‌کیشوت در پایان‌ این سفر بخواهد همان نجیب‌زادۀ نزار قبلی باشد. با این حال، در جهان ادبیات، دن‌کیشوت «هنوز در سفر است». در جهان هر آسیابادی که بچرخد، به انتظار دون‌کیشوتی است که مجنون‌وار به جنگ آن برود.

دن کیشوت (2 جلدی)

نویسنده: سروانتس ناشر: ثالث قطع: گالینگور,رقعی نوع جلد: گالینگور قیمت: ناموجود

سروانتس، دن‌کیشوت، چاپ شانزدهم ،مترجم محمد قاضی ، نشر ثالث