ورود به آوانگارد

فرمانروای قلمروی خودت باش

مروری بر کتاب استعداد نافرمانی نوشته‌ی فرانسسکا جینو

عاطفه طهماسیان
سه شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳

کتاب استعداد نافرمانی از فرانسسکا جینو، پژوهشگر ایتالیایی-آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد، که نگاهی متفاوت به مقوله‌ی نافرمانی دارد. همان‌طور که از نام کتاب هم مشخص است، نویسنده نافرمانی را نوعی استعداد و حتی فراتر از آن، نوعی موهبت تلقی می‌کند و آن را نردبانِ موفقیتِ انسانِ امروزی می‌داند.

دیدگاهی که کتاب سعی در اثبات و ارائه‌ی آن دارد، ابتدا ممکن است کمی عجیب به نظر برسد. تا آن‌جا که حافظه‌ی زیستی و تاریخی‌مان یاری می‌کند نافرمان‌ها همیشه اسباب بی‌نظمی و هرج‌ومرج تصور می‌شدند، نادیده گرفته می‌شدند، سرکوب می‌شدند و مورد نکوهش قرار می‌گرفتند. به طور کلی با نافرمانی به منزله‌ی نوعی «سوء رفتار» برخورد می‌شود، چراکه بر پایه‌ی «ناهنجار بودن» شکل می‌گیرد و این یعنی زنگ خطر؛ زنگ خطری که ابداً برای والدین، مدیران، حکومت‌ها و اساساً هر کسی که در موضع قدرت قرار دارد، خوشایند نیست. از نافرمان‌ها خوشمان نمی‌آید، چون تحمل صداقت و شهامتی که در گفتار و رفتارشان وجود دارد را نداریم. شاید هرگز به این استعداد به چشم تحسین نگاه نکرده‌ایم و از کارکرد پرمزیتی که دارد غافل بوده‌ایم. خواندن این کتاب فرصت مناسبی است تا با این بُعدِ عموماً پنهان وجودمان بیشتر آشنا شویم و با به‌کار‌گیری آن در موقعیت‌های درست از فوایدش بهره‌مند شویم.

استعداد نافرمانی و شکستن قوانین کار و زندگی

نویسنده: فرانسسکا جینو ناشر: کتاب پارسه قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: 75,000 تومان

خلاصه‌ی کتاب استعداد نافرمانی

فصل اول کتاب به شرح کلیات می‌پردازند و ضمن بیان دیدگاه‌های نویسنده درباره‌ی لزوم نافرمان بودن، پنج عامل را به‌عنوان عناصر نافرمانی معرفی می‌کند و در فصول بعدی آن‌ها را به‌تفصیل توضیح می‌دهد. در فصل‌های پایانی نیز چند توصیه و راهکار برای تبدیل شدن به یک نافرمان وجود دارد.

در همان ابتدای کار مهم‌ترین سوال این است: باوجود دردسرهایی که نافرمان بودن به همراه دارد، چرا باید نافرمان بود؟ و همچنین چگونه نافرمانی می‌تواند موهبتی پنهان باشد؟ کتاب با بیان نمونه‌های متعددی از کسب‌وکارهای گوناگون، پژوهش‌ها، آزمایش‌ها و... پاسخ‌های قانع‌کننده و تأمل‌برانگیزی به این پرسش‌ها می‌دهد. تا به حال به جهانی خالی از نافرمان‌ها فکر کرده‌اید؟ اگر نافرمان‌ها نبودند تا روند موجود را رد کنند و روند مطلوب را جایگزینش کنند، اگر نبودند تا با کنجکاوی و جست‌وجو‌های بی‌پایان ساختارها را بشکنند و ایده‌هایشان را عملی کنند، بشریت امروز در چه مرحله‌ای از آگاهی، توسعه و پیشرفت به سر می‌برد؟ اگر دقیق‌تر نگاه کنیم، تمام اختراع‌ها، اکتشافات و دستاوردهای بشری محصول مستقیم نافرمانی هستند. نافرمان‌ها هم‌رنگ جماعت نمی‌شوند و این سرآغاز اندیشیدن است. اندیشه شکل نمی‌گیرد مگر در اثر تلاقی دیدگاه‌های متضاد؛ شاه‌راهی که فقط نافرمان‌ها رویه‌ی مثبتش را می‌بینند.

در پشت جلد کتاب می‌خوانیم: «اسم نافرمان‌ها بد در رفته است. همه فکر می‌کنند آن‌ها متخلف و مسبب هرج‌ومرج هستند. اما نافرمان‌ها گاهی کسانی هستند که با نگرش غیرمتعارفشان، دنیا را به جای بهتری تبدیل می‌کنند. آن‌ها به جای ماندن در حاشیه‌ی امن و واپس‌گرایی به سوی سنت‌ها، از وضع موجود سرپیچی می‌کنند. آن‌ها استاد نوآوری و بازآفرینی‌اند و چیزهای زیادی برای آموختن به ما دارند.»

باید بدانیم که نافرمانی مانند تیغه‌ای دولبه است؛ یک طرف روی تحسین‌برانگیز آن است و طرف دیگر روی آزاردهنده‌اش. آنچه از آن سخن می‌گوییم «عملکردِ غیرمتعارفِ شجاعانه و سازنده» است، نه قانون‌شکنی‌های غیراخلاقی که هیچ عقل و منطقی تأییدش نمی‌کند. تحسین نافرمانیِ مثبت مجوزی برای سوء استفاده، دزدی، کلاهبرداری و... نیست، بلکه می‌خواهد اعتمادبه‌نفس، خلاقیت و شهامت را در افراد تقویت کند. نافرمانی یعنی این‌که «راحت‌تر خطر می‌کنیم. احساسات و دیدگاه‌هایمان را با قدرت بیشتری بیان می‌کنیم. براساس تمایلات و انگیزه‌های طبیعی‌مان رفتار می‌کنیم و در نادیده گرفتن فشارهای وضعی موفق‌تریم.»[1]

مهم‌ترین مانع نافرمانی عادت است. میل به آسایش و قرار گرفتن در موقعیت امن روانی در ما نهادینه شده است. حاضر نیستم آسودگی‌مان را هیچ چیز دیگری عوض کنیم. نقطه‌ی امن ممکن است بی‌دردسر باشد، اما ملال‌انگیز هم هست. قفس جای امنی برای پرنده است، اما لذت پرواز را از او می‌گیرد. قدم اول آن است که بدانیم و بپذیریم یافتنِ «رضایت»، «معنا» و «خشنودی» در گرو رها کردن نقطه‌ی امن است. از این طریق است که می‌توان به وجه مثبت نافرمانی که چیزی جز عزت نفس، نوآوری، سازندگی، موفقیت و پیشرفت نیست، دست یافت.

«اینکه یک فرد عدم تطابق با هنجارها را آگاهانه انتخاب کند، حائز اهمیت است. [...] سرپیچی از هنجارها نشانگر خودمختاری فرد برای رفتار کردن مطابق میل خود و پرداختن بهای عدم تطابق است.»[2]

خانم جینو معتقد است پنج ویژگی در نافرمان بودن نقش تعیین‌کننده‌ای دارند: نوآوری، کنجکاوی، وسعت دید، تنوع و راستین بودن. او درباره‌ی تمام این خصیصه‌ها توضیحاتی می‌دهد که در ادامه بخشی از آن‌ها را خواهید خواند.

نوآوری؛ سکوی پرش

اغلب افراد تمایل چندانی به نوآوری ندارند، زیرا مواجه شدن با امور ناآشنا و پیش‌بینی‌نشده تولید اضطراب می‌کند. احساس این‌که کنترل امور از دست‌مان خارج شده است، برایمان ناخوشایند است و به همین دلیل از نوآوری و نافرمانی می‌گریزیم. اما آنچه برای ما رضایت، شادی و لذت روانی به همراه می‌آورد، همین نوآوری و به معنای دقیق‌تر «بداهه» است. «نوآوری سبب افزایش رضایت‌مندی از شغل، خلاقیت و عملکرد کلی می‌شود. همچنین موجب رشد اعتماد و توانایی می‌گردد [...] در مغز ما نوآوری و لذت تفکیک‌ناپذیرند. نوآوری باعث شگفتی می‌شود و شگفتی لذت‌بخش است.»[3]

بسیاری از مواقع نبودِ اتفاق‌های تازه و تجربه‌های نو بدون آن‌که متوجه باشیم، زندگی و روابط ما را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و از کیفیت آن می‌کاهد. به‌عنوان مثال «اگر تجارب جدید در زندگی مشترک کم باشد، رابطه خسته‌کننده می‌شود و این امر تأثیر بسیار بدی بر جا خواهد گذاشت.»[4]

برای درک بهتر اهمیت نوآوری باید به یک حقیقت مهم آگاه باشیم؛ این‌که فرایند تکامل ما از روبه‌رو شدن با امور ناآشنا و تلاش‌های جست‌وجو‌گرانه می‌گذرد. آن‌چه ممکن است این فرایند را مختل کند، تقلیدِ بی‌چون‌وچرا است. رسوم و آیین‌ها حس صمیمیت را در ما تقویت می‌کنند و دل کندن از شیوه‌ی زندگی پذیرفته‌شده برایمان دشوار است، به همین دلیل است که اغلب دو واقعیت مهم را درباره‌ی آن‌ها نادیده می‌گیرد؛ عدم قطعیت و یکدستی. آداب و باورهایی که گاه تا مغز استخوان پایبندشان هستیم، آن‌قدرها هم که گمان می‌کنیم بدیهی و قطعی نیستند. در کتاب مثال‌های تأمل‌برانگیزی از فرهنگ‌های گوناگون می‌خوانیم و می‌بینیم چطور باوری می‌تواند هم‌زمان در یک سرزمینْ مقدس و در جایی دیگر شوم محسوب شود. از طرف دیگر شیوه‌های از پیش ‌تعیین‌شده‌ زیستی نقش ما را در زندگی خودمان کم‌رنگ می‌کند، چرا که در آن‌ها به هیچ چالش و اتفاق جدید بر نمی‌خوریم تا از آن طریق ردپایی از خودمان به جای بگذاریم. «در چنگ سنت‌ها، نوآوری و به دنبال آن هیجان انجام دادن کارها بدون برنامه‌ی از پیش تعیین‌شده را از دست می‌دهیم. ممکن است به ملالت یا چیزهای بدتر از آن، مثلاً خودپسندی مبتلا شویم. اما نافرمان‌ها همیشه چیزهای جدید را امتحان می‌کنند.»[5] باید گفت استعداد نافرمانی درباره‌ی آداب و رسوم هم یک طرفه به قاضی نمی‌رود و آن‌ها را تماماً نفی و نهی نمی‌کند، بلکه می‌خواهد بگوید هنگامی که تغییر کردن برایمان مفید و یا ضروری است، نباید بترسیم و شانه خالی کنیم. باید جرئت به خرج دهیم و با اتفاق‌های ناآشنا و دشوار اما نیروبخش مواجه شویم.

«بداهه به ما می‌آموزد، گاهی بد نیست شرایط نامساعد را تجربه کنیم. آسایش و راحتی، بیش از حد جدی گرفته شده‌اند. آن‌ها بر خلاف تصورمان، ما را شاد نمی‌کنند. با آن همه آسودگی، توان پیش‌بینی این‌که چه اتفاقی در آینده رخ می‌دهد را از دست می‌دهیم. اگر نمی‌خواهیم آینده با هدایایش ما را غافلگیر کند، بهتر است مثل کودکی که خواب بابانوئل می‌بیند زندگی نکنیم.»[6]

کنجکاوی؛ راهی سخت اما سودمند

جهان منبع شگفتی‌هاست، با ماست که کشف‌شان کنیم. کشف همین شگفتی‌ها و کسب تجربیات تازه است که می‌تواند ما را غرق در لذت و شعف کند. «چرا»‌ها و «چه می‌شد اگر»‌ها بخش مهمی از زندگی ما هستند؛ استعدادی که به مرور زمان داوطلبانه از آن صرف نظر می‌کنیم و مواهبش را نیز از دست می‌‌دهیم. کودکان را ببینید، عجب نافرمان‌های بی‌نظیری هستند. کنجکاوری را در اعلاترین درجه‌اش به کار می‌گیرند، بدون کوچک‌ترین خجالتی برای ندانستن‌شان. آن‌ها صادقانه سوال‌های بی‌شماری را پشت سر هم قطار می‌کنند و حتی لحظه‌ای به قضاوت دیگران نمی‌اندیشند.

ترس از قضاوت شدن و نداشتن احساس امنیت کافی از مهم‌ترین موانع پرسش‌گری و کنجکاوی است. فکر می‌کنیم اگر سوالی بپرسیم، یعنی چیزی هست که نمی‌دانیم و این اصلاً خوب نیست. چه انتظارهای عجیبی از خودمان داریم! چه کسی همه‌چیز را می‌داند؟ بر خلاف تصوری که داریم، اگر پرسش‌گر باشیم نه تنها دیگران را ناامید نمی‌کنیم، بلکه دیدگاه‌شان را نسبت به خودمان بهبود می‌بخشیم. «زمانی که با دیگران تعاملاتی در قالب پرسش‌گری داشته باشیم، روابط‌مان قوی‌تر می‌شود. زیرا برای یاد گرفتن از آن‌ها، شنیدن نظراتشان و آشنایی بیشتر علاقه‌ی واقعی نشان می‌دهیم. در نتیجه اعتمادشان را به دست می‌آوریم و رابطه‌ی دلچسب‌تر و صمیمی‌تری برقرار خواهیم کرد. اگر نگران این هستید که پرسیدن ممکن است نشان بی‌کفایتی شما باشد، دچار اشتباهید: آدم‌های پرسش‌گر از دید مردم باهوش‌ترند.»[7]

کنجکاوی می‌تواند روابط‌مان را بهبود بخشد، شبکه‌ی ارتباطی‌مان را گسترش دهد، منجر به پیشرفت در کار و زندگی شخصی‌مان شود و مهارت‌های مانند چاره‌اندیشی، حل مسئله و ایده‌پردازی را در ما تقویت کنند. در اهمیتِ «پرسیدن» همین بس که اریک اشمیت، مدیر اجرایی گوگل، می‌گوید: «این شرکت را با پرسش‌ها اداره می‌کنیم نه پاسخ‌ها.»[8] اشمیت مرد باهوشی است که فهمیده است سوال پرسیدن از پاسخ دادن هم مهم‌تر است، چراکه رسیدن به بزرگ‌ترین جواب‌ها در گرو اندیشیدن به پرسش‌های بزرگ است. گسترش آگاهی ممکن نمی‌شود، مگر با پرسیدن.

به نظر می‌رسد فراتر از کنجکاوی، ما اساساً با این‌که خودِ واقعی‌مان را بروز دهیم مسئله داریم. برایمان دشوار است نظر واقعی‌مان را بگوییم، اولویت‌ها و چهارچوب‌هایمان را مطرح کنیم، درخواست کمک کنیم، شکست‌هایمان را بپذیریم و... «همیشه نگران هستیم که با آشکار کردن خودی حقیقی‌مان از جانب دیگران طرد شویم. ما در روابط‌مان سعی می‌کنیم خیلی بی‌عیب‌ونقص، باهوش، قوی و آراسته جلوه کنیم، بدون این‌که بدانیم این استراتژی برعکس جواب می‌دهد.»[9] هیچ چیز به اندازه‌ی واقعی‌ترین نسخه‌‌‌ی ما نمی‌تواند اعتماد و احترام دیگران را به خود جلب کند. به همین دلیل است که «نافرمان‌ها با ترس‌هایشان می‌جنگند. آن‌ها حس شرمندگی به خاطر کمک خواستن از دیگران را کنار گذاشته‌اند و مشتاقانه نشان می‌دهند که به کمک‌ نیاز دارند. ممکن است هراس‌انگیز باشد، اما همه‌جور فایده‌ای دارد.»[10]

وسعت دید؛ چراغِ راه

این بخش از کتاب با داستانی واقعی از یک هواپیمای در حال سقوط آغاز می‌شود که خلبانش به پشتوانه‌ی سال‌ها کوشش، مطالعه و تجربه موفق می‌شود با یک نافرمانیِ به‌جا جان تمام مسافرانش را نجات بدهد. آنچه بیش از همه در این موفقیت به او کمک کرده است، اصلِ «وسعت دید» است.

معمولاً در موقعیت‌های اضطراری، راهی را انتخاب می‌کنیم که قبلاً رفته‌ایم و از مسیرش آگاهی داریم. کاری را می‌کنیم که باید، نه بهترِ ممکن را. اگر کمی فاصله بگیریم، بهتر می‌توانیم موضوع را ببینیم و درنتیجه بهتر تصمیم بگیریم؛ این یعنی وسعتِ دید. «از خودمان که می‌پرسیم چه می‌توانیم بکنیم، دامنه‌ی فکرمان وسیع‌تر می‌شود. قبل از تصمیم نهایی احتمالات بیشتری را در نظر گرفته و کاوشگر می‌شویم. توجه به این‌که چه می‌توانیم بکنیم، ما را از تحلیل و سبک سنگین کردن انتخاب‌هایی که ثابت و غیرقابل‌تغییرند، دور می‌کند. به این صورت می‌توانیم گزینه‌های خلاقانه‌تری اراده دهیم.»[11]

بهره‌مندی از وسعت دید در گرو تلاشی مستمر و کسب تجربه‌های فراوان است. هرگز نباید فکر کنیم دیگر کافی است و همه چیز را می‌دانیم. باید همواره بیاموزیم، از اشتباه کردن نترسیم، شکست بخوریم، از شکست‌هایمان درس بگیرم و دوباره ادامه بدهیم. گاهی ذهن‌مان اجازه نمی‌دهد نظرهای مخالف را بشنویم و بسنجیم، مقاومت ذهن را باید با مقاومت جواب داد. نظرات مخالف دیدگاه ما را عمیق می‌کنند و در دستیابی به وسعت دید یاری‌رسان خواهند بود.

توصیه‌هایی برای نافرمان بودن

نویسنده در بخش‌های پایانی کتاب هشت اصل را برای تبدیل شدن به یک نافرمان عنوان می‌کند که در این‌جا مواردی از آن‌ها را می‌آوریم.

  • استقبال از نوآوری: «نافرمان سیری‌ناپذیر است با علایقی در گستره‌ای وسیع. یک علاقه‌ی جدید نیازی به توجیه ندارد. زیرا ممکن است در آینده به بینشی ژرف بینجامد.»[12]
  • استقبال از مخالفت‌های سازنده: «نافرمان متوجه است که میزان معیّنی تَنِش، مفید است و سختی منجر به تلاش می‌شود. نافرمان‌ها دیدگاه‌ها و تجربیات متفاوتی را جستجو می‌کنند. آن‌ها خوب می‌دانند چه زمانی گوش دادن به همان اندازه مهم است که بلند حرف زدن.»[13]
  • خودانعکاسی: «نافرمان‌ها بر قدرت آشکارسازی خود واقف‌اند و خودشان را می‌شناسند. آن‌ها خود واقعی‌شان را مخفی نمی‌کنند و هیچ‌گاه به چیزی که نیستند وانمود نمی‌کنند. آن‌ها دیگران را تشویق می‌کنند که قدرت‌های خود را بیابند و آن‌ها را ابراز کنند.»[14]

[1]- جینو، 1399: 47

[2]- همان، 40- 41

[3]- همان، 68

[4]- همان، 70

[5]- همان، 58

[6]- همان، 76

[7]- همان، 89

[8]- همان، 106

[9]- همان، 203

[10]- همان، 91

[11]- همان، 126

[12]- همان، 270

[13]- همان، 274

[14]- همان، 276