کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست نوشتهی مگان دیواین Megan Devine ،[1] نویسنده و رواندرمانگر آمریکایی، اولین بار در سال 2017 منتشر شد. دیواین در این کتاب با تکیه بر فرهنگ آمریکا صحبت میکند، اما مفهومی که به دنبال انتقال آن است با دیگر فرهنگها از جمله فرهنگ ما نیز همخوانی دارد.
دیواین سالها بهعنوان روانشناس فعالیت میکرد و به افراد برای مقابله با مشکلاتشان راهکار ارائه میداد. تا این که اتفاقی برای او رخ داد و همین اتفاق جرقهای برای نوشتن این کتاب شد.
دیواین همسرش را از دست داد در حالی که شاهد غرق شدن او و آخرین نفسهایش بود. بعد از این اتفاق دیدگاه او نسبت به رنج تغییر میکند و متوجه میشود تمام راهحلهایی که به مراجعهکنندگانش ارائه میداده و از آنها میخواسته مثبت فکر کنند و برای خوب شدن خود تلاش کنند، بیهوده بوده و از همهی آنها عذرخواهی میکند.
دیواین در مقدمهی کتاب میگوید: «هیچکدام از دانستههایم در تسکین فقدانی به این بزرگی کارساز نبود. باتمام تجارب و آموزشهایی که کسب کرده بودم، اگر کسی میبود که میتوانست آمادهی مواجهه با این نوع فقدان باشد، آن شخص من بودم؛ اما حالا هیچ چیز نمیتوانست مرا آرام کند و هیچکدام از آموختههایم اهمیتی نداشت. و فقط من اینطور نبودم.»[2]
هدف نویسنده از نوشتن این کتاب بیان تجربهی شخصی خود و ایجاد تغییر رویکرد جامعه نسبت به سوگ و اندوه است. برخلاف جامعه که اندوه را یک مشکل تلقی میکند و سعی در برطرف کردن آن دارد، او نگرش جدیدی نسبت به سوگ دارد و آن را بخشی از زندگی فرد میداند که برای التیام آن نیاز به زمان دارد. هرچند ممکن است این سوگ و اندوه هرگز بهتر نشود.
دیواین با زبانی ساده و روان که برای همهی مخاطبان قابل فهم باشد مفاهیم مورد نظرش را توضیح میدهد، مثالهایی را برای درک بهتر مخاطب بیان میکند و نکاتی کاربردی را توصیه میکند که میتوانیم از آنها برای مدیریت اثرات رنج و اندوه استفاده کنیم.
نشر ملیکان با ترجمهی سیده سارا ضرغامی و آرزو مومیوند این کتاب را منتشر کرده است.
عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست
نویسنده: مگان دیواین ناشر: میلکان قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجودتوضیحاتی مقدماتی بر کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست
این کتاب به بزرگترین رنج انسان یعنی سوگ میپردازد و به این باور دارد که اندوه و سوگ ناشی از عشق و دوست داشتن است. هر چقدر عشق و دوست داشتن ما نسبت به فردی بیشتر باشد رنج سوگ برای ما عمیقتر و سختتر خواهد بود. «اگر به عشق پایبند باشیم، به ناچار با فقدان و سوگ هم آشنا خواهیم شد. اگر از فقدان و سوگ دوری کنیم، هرگز حقیقتاً عشق را تجربه نخواهیم کرد.»[3]
گاهی برخی رنجها آنقدر بزرگ و شدید هستند که به راحتی نمیتوان از آنها عبور کرد و برای اینکه التیام پیدا کنند نیاز به زمان دارند. «بعضی چیزها را نمیتوان درمان کرد؛ فقط باید آنها را به دوش کشید.»[4] سوگ و از دست دادن عزیزان یکی از این رنجهاست.
پزشکان و مشاوران بر این باورند که سوگ پنج مرحله دارد: انکار، خشم، چانه زدن، افسردگی و درنهایت پذیرش. اگر این مراحل به درستی طی نشوند، فرد در سوگواری خود شکست میخورد. اما دیواین معتقد است که سوگ هیچ مرحلهای ندارد. نمیتوان سوگ را وادار کرد که از قوانین خاصی پیروی کند و مرتب و منظم پیش رود. «سوگ به اندازهی عشق منحصربهفرد است. هر زندگی و هر مسیری منحصربهفرد است. هیچ الگوی خاصی و هیچ پیشرفت خطیای وجود ندارد. علیرغم اعتقاد بسیاری از متخصصان، سوگواری هیچ مرحلهای ندارد»[5] چگونه گذراندن این دوران فقط به خودتان بستگی دارد. شما باید این درد و فقدان را بپذیرید. «به این معنی که فضای ابراز وجود به این حقایق بدهیم، بدون هیچ افسار یا مرحله یا مقررات مصنوعی.»[6]
رفتارهایی با ظاهر آرامشبخش
اغلب افراد وقتی با شما روبهرو میشوند از شما میخواهند دیدگاه مثبت داشته باشید، برای خوب شدن هر چه سریعتر خود تلاش کنید و زودتر به زندگی عادی خود برگردید. آنها به گونهای رفتار میکنند که شما ازاحساسات خود شرمگین شوید و خیال کنید که بیشازحد حساس یا دیوانه شدهاید. به خاطر رنج و بیقراریهای خود شرمنده نباشید، احساس ارزشمندی خود را زیر سوال نبرید. خود را به سمت بیارزشی و پوچی سوق ندهید. «شما دیوانه نیستید، اتفاقی دیوانه کننده رخ داده است و شما نیز مانند هر شخص عاقل دیگری به آن واکنش نشان دادهاید»[7]
«در این مدتی که از مصیبت وارده به شما میگذرد همه جور حرفی دربارهی سوگواریتان میشنوید: «او نمیخواهد اینقدر ناراحت باشی»، «هر اتفاقی دلیلی دارد»، «حداقل این مدت او در زندگیات بوده است»، «تو قوی و باهوش دانایی و از پس این مصیبت برخواهی آمد»، «این تجربه تو را قویتر میکند» یا «همیشه میتوانی دوباره تلاش کنی و یک شریک دیگر در زندگیات داشته باشی، یک بچهی دیگر بیاوری و راهی بیابی که دردتان را به چیزی زیبا و مفید و خوب تبدیل کنی.» شعار و شادباشگویی دردی را دوا نمیکند. در واقع این نوع حمایت فقط باعث میشود احساس کنید کسی در دنیا شما را درک نمیکند.»[8]
ممکن است دیگران برای تسکین شما از سوگ و رنجهای خود صحبت کنند و بخواهند به شما بفهمانند که آنها نیز چنین اندوهی را تجربه کردهاند و شما تنها کسی نیستید که چنین دردی دارید اما «مقایسهی یک سوگ با سوگی دیگر تقریباً همیشه نتیجهی عکس میدهد. تجربهای از فقدان هممعنی با فقدانی دیگری نیست. فقدان، درست مثل عشق، منفرد است.»[9]
اگرچه این افراد نیّت بدی ندارند و قصد آنها فقط کمک به شما است، اما این گونه رفتارها و شعارها برای شاد زیستن و عدم آگاهی از برخورد درست با دردها، نه تنها تسکینشان نمیدهد بلکه بر آن میافزاید.
در این کتاب نویسنده، این رفتارها را نوعی خشونت برضد فرد سوگوار میداند و از شما میخواهد واقع بینانه به رنج و سوگ نگاه کنید و دیدگاهی متفاوت نسبت به سوگ و فقدان داشته باشید و بتوانید آن را درک کنید و با مهارت یاد بگیرید که چگونه با سوگ زندگی کنید. شما نیاز به زمان دارید تا زخمهایتان خوب شود و التیام پیدا کند.
سرزنش و تحقیر
همهی افراد در مرحلهای از زندگی، سوگ و فقدان را تجربه خواهند کرد، زیرا این امر تجربهای طبیعی در جهان است. این دنیا محل داد و ستد است، میدهد و میگیرد. سوگ معضلی نیست که بخواهید از آن فرار کنید. ما در سوگواری تاوان چیزی را پس نمیدهیم. همهی افراد ناگزیر از تحمل آن هستند؛ این هم یک روی سکه است.
متأسفانه برخی افراد، فرد سوگوار را قضاوت میکنند و باور دارند که حتماً دچار گناه و خطایی شده که سزاوار این اندوه و رنج است. آنها با فکر اینکه مبادا این چنین رنجی به آنها سرایت کند و گریبانگیرشان شود، از همدلی و نزدیک شدن به فرد سوگوار خودداری میکنند.
«دیدن کسی که درد دارد، در ما واکنشی ایجاد میکند و این واکنش ما را بسیار ناراحت میکند. در مواجهه با این دانش درونی، که ما نیز ممکن است در وضعیت مشابه قرار بگیریم، مراکز همدردی خود را خاموش میکنیم، ارتباطمان را انکار میکنیم و به سمت قضاوت و سرزنش پیش میرویم. این غریزهی محافظتیِ احساسات ماست.»[10]
مینهای سوگ
ممکن است بخواهید فکرتان را به موضوعات دیگری مشغول کنید. از این همه اندوه فاصله بگیرید و از فکر کردن به آن شخص و تجدید خاطرات خودداری کنید، اما زندگی پر از اتفاقهایی است که با آن فرد تجربه کردهاید و بیرحمانه آنها را در مکانها و زمانهای مختلفی به شما یادآوری میکند. در این شرایط فرد تصمیم میگیرد ارتباطات خود را محدود کند و از رفتن به بسیاری از مکانها صرف نظر کند و تنهایی را ترجیح میدهد.
«زندگی روزمره پر است از یادآوریها و مینهای سوگ که افراد غیر سوگوار حتی فکرش را هم نمیکنند. وقتی کسی که دوستش دارید میمیرد، فقط او را در حال یا در گذشته از دست نمیدهید؛ آیندهای را هم که باید میداشتید و ممکن بود با او داشته باشید از دست میدهید. آنها از تمام آن زندگیِ آینده بیرون رفتهاند.»[11]
در کنار هم اما تنها
هنگامی که سوگوار هستید دوستان و آشنایان میخواهند کنار شما باشند و خود را در غم شما شریک بدانند اما حقیقت این است که کسی نمیتواند در این سوگ با شما شریک باشد. در واقع شما تنها هستید و به تنهایی این درد را تحمل میکنید.
یافتن افرادی که درد و اندوهی مانند شما را تجربه کردهاند، میتواند زندگیبخش باشد. این افراد درک میکنند که شما چقدر تنها هستید و همهی احساسات و تجربههایتان هرچقدر هم که عجیب و غیرمنطقی به نظر برسند برای آنها عادی و قابل فهم است. آنها درک میکنند درد شما واقعیست و شما میتوانید این رنج و اندوه را بدون احساس شرم و پشیمانی برای آنها بازگو کنید.
«همراهی درون فقدان یکی از بهترین نشانگرهاست. نه نشانگر«بهبودی»، بلکه نشانگر دوام آوردن. قطعاً خودتان به تنهایی میتوانید دوام بیاورید، اما وقتی همراه با قبیلهای وسیعتر از قلبهای سوگوار سفر کنید، دوام آوردن خیلی آسانتر میشود.»[12]
ایستادگی مقابل فرهنگی معیوب
متأسفانه در فرهنگ ما سوگ و اندوه را به رسمیت نمیشناسند و آن را بیماریای تلقی میکنند که باید در سریعترین زمان ممکن درمان شود. «در فرهنگ ما (= فرهنگ آمریکا)، سوگ نوعی بدبختی است؛ احساسات وحشتناک و آشفتهای که باید در اسرع وقت مرتب شده و پشت سر گذاشته شود.»[13]
گاهی این رنج و سوگ هرگز التیام پیدا نمیکند و تنها راهکار این است که به جای مقابله و تلاش برای غلبه بر آن سعی کنیم با این رنج کنار بیایم و به زندگی ادامه دهیم. حقیقت را بپذیریم، حتی اگر باعث رنج و ناراحتی ما میشود. بیاموزیم در تمام بخشهای دشوار زندگی دوام بیاوریم و رویارویی درست با دلتنگیها را تمرین کنیم. «درون آنچه درد دارد همراه یکدیگر میمانیم. شاهد یکدیگر میشویم. این مسیر، عشق است. این هدف ماست.»[14]
ساختار کتاب
کتاب عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست چهار بخش دارد که عبارتند از: «وضعیت همانقدر که فکر میکنید مسخره است.»، «با سوگتان چه کنید؟»، «وقتی خانواده و دوستان نمیدانند چه باید بکنند.» و «مسیری روبهجلو». این کتاب بهگونهای نوشته شده که هر فصل آن مستقل است. بنابراین نیازی نیست که خواندن کتاب را از ابتدای آن شروع کنید. شما میتوانید هر فصلی را که متناسب با نیاز شما بود انتخاب و شروع به خواندن کنید.
این کتاب را به چه کسانی توصیه میکنید
این کتاب فقط برای افرادی که سوگ و رنج را تجربه کردهاند، نیست. هدف این کتاب این است که اوضاع را برای همهی افراد بهتر کند. بنابراین برای همهی افرادی که سوگوار هستند و عزیزان خود را از دست دادهاند، دچار طلاق و شکست عاطفی شدهاند یا افرادی که قصد کمک به فرد سوگوار را دارند، توصیه میشود این کتاب را مطالعه کنند. در واقع این کتاب فرهنگ مهربانی را به افراد میآموزد.
لذت متن
«همیشه درد درمان نمییابد. غلبه بر مشکلات یا تبدیل آن به نعمت «شجاعت» یا «قهرمان بودن» نیست. شجاع بودن یعنی بیدار شدن از خواب در مواجهه با روزی که ترجیح میدهید از خواب بیدار نشوید. شجاع بودن یعنی حاضر بودن در قلب خود؛ قلبی که شکسته و به میلیونها قطعه مختلف تبدیل شده و هرگز نمیتوان آن را درست کرد. شجاعت یعنی ایستادن در لبهی پرتگاهی که در زندگی شخصی ایجاد شده و رو برنگرداندن از آن، پنهان نکردن ناراحتی خود زیر ماسک کوچک« مثبت فکر کن». شجاعت یعنی بگذاریم درد آزاد باشد و تمام فضای مورد نیازش را اشغال کند.»[15]
[1]- Megan. Devine
[2]- دیواین، مگان، عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست، ترجمهی سیده سارا ضرغامی و آرزو مومیوند، تهران، ملیکان، صفحهی 7 (بر اساس نسخه الکترونیک کتاب)
[3]-همان: 2
[4]- همان: 14
[5]- همان 50
[6]- همان: 50
[7]- همان: 16
[8]- همان: 15
[9]- همان: 31
[10]- همان: 61
[11]- همان: 97
[12]- همان: 285
[13]- همان: 9
[14]- همان: 302
[15]- همان: 57