ورود به آوانگارد

زمستان ناجوانمرد

مروری بر کتاب زمستان ۶۲ نوشته‌ی اسماعیل فصیح

نعیم صدفی
شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

می‌گویند در تند باد حوادث، عشق اولین قربانی­ است. تاریخ ایران سراسر حادثه است و طوفان؛ و عشق نیز هماره پیش پا در کمین نشسته است. نویسنده‌ی پراحساس و کاربلد درست در همین جاست که هم عشق و تاریخ را به دام می‌اندازد. مرحوم اسماعیل فصیح متولد دوم اسفند 1313 در تهران یکی از همین نویسنده‌هاست. مردی که سال‌ها از تاریخ و عشق با شخصیت محوری جلال آریان، یک کارمند اداره نفت، نوشت و نوشت تا بالاخره در سال­ 1388 دار فانی را وداع گفت.

قصه‌­ی رمان زمستان 62 نیز در دل تاریخ اتفاق می‌افتد. در سال 1362 در اهوازِ جنگ زده که پیوسته زیر فشار موشک باران رژیم بعث روزگار می‌گذراند. ماجرا از دی‌ماه سال 62 کنار رود کارون آغاز می‌شود. جلال آریان، استاد بازنشسته‌ی شرکت نفت، برای پیدا کردن پسر مستخدم منزلش، که داوطلبانه به جبهه آمده است، به طور اتفاقی با منصور فرجام، یک مهندس کامپیوتر، همراه شده و حالا از سر لطف پی هتل آستوریا فجر می‌گردد تا همسفر نا بلدش را در آن­جا اسکان دهد؛ اما جایی برای او هماهنگ نشده است. بنابراین این دو با هم به خانه‌ی دکتر یارناصر، دوست قدیمی جلال آریان، می‌روند و این سرآغازی‌ست که منصور فرجام را به یک نقش مکملِ ماندگار تبدیل می‌کند. مردی که کاملا اتفاقی پا به درون خانه‌ای می‌گذارد که زندگی آدم‌هایش با انقلاب و جنگ شکل دیگری به خود گرفته است.

« قلب زمستان است و بحبوحه تشدید «جنگ شهرها» در سال 62، و من با یک عدد «رینج روور» انگلیسی و یک عدد راننده عرب اهوازی به اسم ضیاءالله که از طرف اداره مسافرت در اختیارم گذاشته‌اند به اهواز می‌آیم. جاده‌های لرستان و خوزستان غلغله است. در خرم‌آباد و پل‌دختر و تنگ ملاوی و اندیمشک و اهواز مردم باز در تب و تاب­اند، و جلوی پمپ بنزین‌ها صف‌های یک کیلومتری ماشین توی چشم می‌خورد. این­جا و آن­جا جاده‌ها پر از خودروها و کامیونهای نظامی است که مالامال از قوای تازه نفس و تسلیحات کوچک و بزرگ­اند. ضرب‌الاجل تهدید صدام برای زدن شهر­ها نزدیک می‌شود...»[1]

اسماعیل فصیح با قلمی روان و گاه بذله‌گو با زاویه‌ی دید اول شخص از زبان جلال آریان، که به نوعی شاید خود اوست، به توصیف جامعه‌ی ایران به خصوص شهر اهواز در سال‌های جنگ می‌پردازد. گاه از ماشین دست و پا گیر اداریِ تازه حرف می‌زند و گاه در شب‌نشینی‌های خاموش و پر استرس شب‌های اهواز به دل زندگی آدم‌هایی می‌رود که هر یک آمال و آرزویی دارند؛ و درست در همین شب‌نشینی‌هاست که منصور فرجام با لاله جهانشاهی آشنا می‌شود. دختری که نامزدش،فرشاد، برای خدمت سربازی اجباری به جبهه اعزام شده است و او منتظر است تا دوره سربازی فرشاد به پایان برسد و هردو دست در دست هم کشور را ترک کنند.
خرده روایت‌ها در پس زمینه‌ی درخشانی که نویسنده تصویر می‌کند، آرام آرام در اختیار عشقی قرار می‌گیرند که در نقطه‌ی اوج نهایی از  پشت پرده رخ می‌نماید و مخاطب را در بهت و اشک فرو می‌برد.

«من لاله جهانشاهی را نگاه می‌کنم که هنوز تنها روی مبل نشسته، پاهایش را روی هم انداخته، و عصبی تکان تکان می‌دهد. یک حلقه از زلفانش را مرتب وسط انگشت‌هایش می‌چرخاند و منصور فرجام را نگاه می‌کند. بدون مادرش و بدون فرشاد، و بدون آهنگ‌های راک و گل‌های مایکل جکسون و لیلی و مجنون امشب غریب و گمشده به نظر می‌­رسد... [که]یکهو برق می‌­رود! تاریکی تمام میز را فرا می‌گیرد، چندتا وای از دهان زن‌ها در می‌­آید. بچه­‌ها، بخصوص بچه­‌های جزایری به گریه و شیون می‌­افتند. موسیقی خاموش می‌­شود...»[2]

برگ برنده‌ی فصیح علاوه بر تصویرسازی­‌های بی‌­نظیرش، در دست داشتن شخصیت منصور فرجام است که درست و به موقع وارد رمان می‌­شود و درام قصه نیز دور زندگی او شکل می‌­گیرد. یک مهندسِ پر از امید و آرزوکه بی‌خبر از شرایط واقعی جنگ و انقلاب پا به اهواز گذاشته تا هدف علمی خودش را پیش ببرد؛ اما آن­چه پیش راه او قد علم می­‌کند علاوه بر شرایط جنگی کشور، نظام اداری تازه و عشق پنهانی‌ست که احساساتِ او را درگیر می‌­کند.

زمستان ۶۲

نویسنده: اسماعیل فصیح ناشر: ذهن آویز قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجود

این رمان آخرین بار توسط نشر ذهن آویز منتشر شده است. البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که بهمن فرمان آرا، کارگردان سینما، نیز از این رمان فیلم­نامه‌­ای نوشته بود که هیچ­گاه مجوز ساخت نگرفت. رمان زمستان 62 را به همه‌­ی دوست­داران رمان­‌های تاریخی و جنگ و صد البته جامعه‌شناسان توصیه می‌کنیم.


برای کسب اطلاعات بیشتر درباره‌ی اسماعیل فصیح  می‌توانید به این پرونده مراجعه فرمایید.


 [1]- (ص:259)

[2]- (ص:131 و 134)