«من نمیتوانم خود را دانا بنامم. من جویندهای بودهام و باز هم خواهم بود، اما دیگر در ستارگان و کتابها نمیجویم، بلکه به آنچه در خونم میجوشد گوش فرا دادهام. داستانم برای خواندن مطبوع نیست. مانند داستانهای ساختگی شیرین و گیرا نیست. داستان من یک جنبهی بیمعنایی و دیوانگی، پریشانی و رویا دارد. بسان زندگی کسی که نخواهد خود را گول بزند.» [1]
بخشی که خواندیم، مقدمهای است از خود نویسنده، هرمان هسه، که در ابتدای داستان نوشته است. او خود را جویندهای میداند که از گشتن در میان کتابها و طبیعت جهان هستی ناامید شده است. او راه رسیدن به درکی از چیستی و ماهیت هستی انسان را ارتباط و تعامل انسان با درون خودش میداند و نتیجهی چنین گفت و گویی را در داستان دمیان منعکس میکند.
داستان دمیان گویی داستان کودکی و جوانی خود هرمان هسه است. امیل سینکلر در واقع خود اوست. سینکلر که تا اواسط داستان هنوز اسمش را هم نمیدانیم پسرکی ده ساله است که در خانوادهای خوشبخت زندگی میکند. او تمام ملزومات زندگی امن و شاد یک کودک را باهم دارد؛ پدر و مادری درستکار و مهربان، تربیتی اصولی و اخلاقمدار، رفاه مالی، سواد و اعتقادات مناسب و از همه مهمتر صمیمت و مهر.
همه چیز خوب و عالی است تا زمانی که شخصیت شرور داستان، فرانتز کرومر، وارد زندگی امیل میشود. امیل با وارد کردن کرومر به زندگی خود درواقع اصول تربیتی خانوادهاش را نادیده میگیرد و از همینجاست که گرفتاریهای او شروع میشود. امیل برای اثبات خودش به کرومر داستانی خلاف واقع را تعریف میکند و همین دروغ سرآغاز باجخواهی کرومر از امیل است. از اینجاست که امیل سینکلر بدون آنکه چیزی از زندگی قبلی خود از دست بدهد و بدون آنکه خانوادهاش بدانند یا کاری کنند، از بهشت امن خانوادگیاش به بیرون رانده میشود. او دیگر خوشبخت نیست و فراتر از آن برای داشتن تمام چیزهایی که دارد خود را سرزنش میکند. او دیگر خود را لایق مهر پدر و مادرش نمیداند. ارتباطش را با خدا و خانواده از دست میدهد و برای رهایی از بدی به بدیهای بیشتر روی میآورد.
هرمان هسه در آثار خود از آموزههای فلسفی بسیاری بهره گرفته است. به طور مثال همین واقعه نمونهای است از تاثیر اندیشههای یونگ بر او. یونگ از کهن الگوی باغ بهشت سخن گفته است. به اعتقاد یونگ همهی انسانها زمانی از بهشت امن خانواده به دلایل تغییرات روحی و درونی بیرون رانده میشوند و این حس طردشدگی و منفی جزو تعارضاتی است که انسان در روند رشد خود با آن روبهرو میشود و این دقیقا همان چیزی است که هسه در برخود امیل و فرانتز به تصویر میکشد.
شخصیت کلیدی اما، ماکس دمیان است. پسری که چند سالی از امیل بزرگتر است و از اواسط داستان وارد زندگی امیل میشود. دمیان رفتار و گفتاری متفاوت با همسالان خود دارد و از همان ابتدا ذهن امیل را درگیر خودش میکند. با ورود دمیان است که گرفتاری امیل با کرومر کمرنگ میشود. دمیان در واقع نقطهی مقابل کرومر و چیزی فراتر از آن است.
داستان دمیان جزو معروفترین آثار داستانی جهان است. هرمان هسه که کودکی خود را با عقاید متعصب مسیحی گذراند در واقع در این کتاب سرگذشت خود را روایت کرده است و مسیر رشد ذهنی و شکلگیری باورهایش را پیش روی خواننده ترسیم میکند. دمیان، سرشار از مباحث عمیق فلسفی و هستیشناختی است که هرمان هسه با زبانی ساده و روان و در دل داستان آنها را بیان کرده است. برای این کتاب نقدهای بسیار نوشتهاند و از جنبههای گوناگون آن را بررسی کردهاند. دمیان جزو داستانهایی است که هرشخصی با هردیدگاهی به سراغش برود، خرسند و راضی به خواندنش ادامه میدهد. علاوه بر همهی اینها نثر شاعرانه و روایت زیبای داستانی او، گیرا و شیرین است هرچند خودش اذعان میکند که کتاب را برای چیزی فراتر از اینها نوشته است.
برای کسب اطلاعات بیشتر دربارهی هرمان هسه میتوانید به یادداشت مروری بر زندگی و آثار هرمان هسه مراجعه فرمایید.
[1]- (هسه، رضایی، 1379)
مطالب پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی