سرنوشت
نهیب سرنوشت است این!
که میکوبد به در، پرشور
تلاش بیامان آدمی، در عرصه عالم
تمام لحظههایی را که انسان زندگی نامد
همه نیروی هستی را،
رهایی نیست، از این سرنوشت کور!
گذشت روزها پیوسته، همچون موج
شکسته زورق سرگشتگان را پیش میراند
پیاپی، غنچههای آرزو، بر خاک میریزند
و حتی لحظههایی هم که گلها، خندهها بر لب،
عطر میپاشند و دلها را به شادی
برمیانگیزند،
به نرمی، باز، میآید
صدای سرنوشت از دور
نهیب سرنوشت است این که میکوبد!
طنین اوست،
همراه تمام لحظههای عمر ما، تا
گور!
فریدون مشیری، از دریچه ماه ، چاپ پنجم ، نشر چشمه