مژده دقیقی حرفهاش را از مطبوعات و با ترجمه آغاز کرد. بعدها مسیرش به ویرایش و انتشارات باز شد اما همیشه ترجمه علاقهی اصلیاش بوده و از نظر خودش «ویرایش تا جایی سازنده» است. عمر حرفهی او در حوزه ترجمه و نشر به سه دهه میرسد و در این سالها ترجمههایی از نویسندههای گوناگون با ملیتهای مختلف از دقیقی خواندهایم. آخرین ترجمهی او « روایت بازگشت » اثری اتوبیوگرافی از هشام مطر، نویسندهی اهل لیبی، است که در جستجوی پدر که در زمان حکومت معمر قذافی زندانی بود به زادگاهش بازمیگردد. این اثر جایزهي پولیتزر و پن امریکا را برای مطر به ارمغان آورد.
در گفتوگوی پیش رو دربارهی حضور دقیقی در حوزهی ترجمه، معیار انتخاب آثار و همینطور تصویر نمادین «روایت بازگشت» از لیبیِ پس از سرنگونی قذافی صحبت کردهام.
اغلب شما را مترجم پرکاری معرفی میکنند. با توجه به حجم ترجمههایی که این روزها از مترجمان دیگر که بعضاً تازهکار هستند شاهد هستیم، این توصیف را چقدر در مورد خودتان قبول دارید؟
اگر ساعتهایی را که در روز صرف ترجمه میکنم ملاک قرار بدهیم، میتوانم بگویم مترجم پرکاری به حساب میآیم. ولی این موضوع الزاماً به معنی آن نیست که بازده کارم به لحاظ کمّی با برخی مترجمان امروز برابری میکند. مشخص است که از این نظر به گرد پای برخی از آنها نمیرسم. از نظر خودم ترجمهی یک کتاب در سال بازده خوبی است. کموبیش همینطور هم بوده است. البته معنیاش این نیست که تفننی ترجمه میکنم؛ کارهای دیگری دارم که باید در کنار ترجمه پیش ببرم.
شما فعالیت حرفهایتان را در مطبوعات و با ترجمه شروع کردید و در آن زمان به ویرایش مطالب هم میپرداختید که بعدتر مسیر حرفهایتان به ویرایش در انتشارات رسید. شما که در هر دو حوزه کار کردهاید، فکر میکنید با فعالیت در کدام حوزه در حوزهی دیگر فربهتر میشوید؟
هر کدام از این کارها در دورهای برایم عمده بوده و به طور حرفهای به آنها مشغول بودهام. هر کدام هم ویژگیها و ضرورتهای خودش را دارد و، مثل هر کار فرهنگی دیگری، بر ذهن و زبان تأثیر میگذارد. بعضی کمتر و بعضی بیشتر. سنجیدن میزان این تأثیرْ کار آسانی نیست؛ مسلّم این است که آگاهانه یا ناخودآگاه اتفاق افتاده است. همینقدر میتوانم بگویم که در روند کار به جایی رسیدم که احساس کردم نمیتوانم همهی این فعالیتها را با هم پیش ببرم و باید انتخاب کنم. کار اجرایی در مطبوعات، با وجود زنده بودنش، انرژی و وقت زیادی از من میگرفت و مرا از ترجمه، که علاقهی اصلیام بود، بازمیداشت. ویرایش هم تا جایی سازنده بود؛ از آن به بعد تأثیر چندان مثبتی بر ترجمهام نداشت.
شما از نویسندههای مختلف با ملیتهای گوناگون ترجمه کردهاید. ایساک بابل، جومپا لاهیری، آراویند آدیگا، آرتور کوستلر و همینطور ترجمههایی از نویسندههای انگلیسیزبان مثل آن تایلر، دوریس لسینگ، کانن دویل. این نویسندهها چه وجه اشتراکی داشتند که آثارشان را برای ترجمه انتخاب کردید؟ و حالا که اثرشان را ترجمه کردهاید فکر میکنید چه وجه اشتراکی میتواند آنها را به همدیگر مربوط کند؟
اینها که نام بردید حاصل حدود سی سال کار ترجمهی من است. بیشتر از وجوه اشتراک میتوانم سیر کار ترجمهام را در آنها دنبال کنم. البته من همهی این آثار را از انگلیسی ترجمه کردهام و، غیر از یکیدو تا، همهی آنها در اصل به انگلیسی نوشته شدهاند. من هر اثر را با توجه به پسند و شرایط خودم و شرایط اجتماعی و فرهنگی آن زمان برای ترجمه انتخاب کردهام. در دورهای علاقه به داستانهای کارآگاهی در کارم برجسته بود. به مرور از این حوزه دور شدم و جذب داستانهای مدرن معاصر شدم که به لحاظ فرم و محتوا نوآوری داشتند. در این دوره از کارم، که هنوز هم ادامه دارد، دغدغهام بیشتر مسائل انسان امروز بوده. شاید این همان حلقهی اتصالی باشد که همهی این ترجمهها را به هم پیوند میدهد.
هشام مطر که آخرین ترجمهتان اثری از اوست چه وجه اشتراکی با این نویسندهها دارد؟
البته من به طور مشخص دنبال وجه اشتراک میان نویسندهها نیستم. شاید هم چنین وجه اشتراکی وجود دارد و ناخودآگاه بر انتخابهایم تأثیر میگذارد. حالا که فکرش را میکنم، میبینم هشام مطر هم در روایت بازگشت دغدغههای انسان امروز را بازتاب میدهد، منتها این دغدغهها از جنس دیگری است و روزگار مردم جوامع نابسامان را در کشورهای غیرپیشرفته رقم میزند.
دلیل انتخاب « روایت بازگشت » چه بود؟
این کتاب روایتی خوشساخت و جذاب از یک فاجعهی تاریخی است. هم موضوعش مهم و تأثیرگذار و مبتنی بر واقعیت است، هم ساختاری محکم، سبکی درخشان، و نثری پاکیزه و حتی فاخر دارد. امتیازات زیادی در روایت مطر از لیبی و سرنوشت دردناک پدرش جمع آمده است. درست است که دستمایهی مطر برای نوشتن روایت بازگشت چیزی جز واقعیت نیست، ولی شیوهی ارائهی واقعیت و جذابیت، کشش و پالودگی متن آن را بسیار تأثیرگذار کرده است. به نظرم کتاب درجهیکی است. کمتر پیش میآید تا این حد از انتخاب کتابی برای ترجمه رضایت داشته باشم. هشام مطر از نظر من نویسندهی قدَری است و باید منتظر آثار درخشانی به قلم او باشیم.
آیا اینکه مطر نامزد جایزهی بوکر شده و برای همین کتاب « روایت بازگشت » نیز جایزهی پولتیزر و پن امریکا را دریافت کرده، در انتخاب شما برای ترجمهی اثرش تأثیرگذار بود؟ و چرا؟
مسلّماً جوایزی معتبری مانند بوکر و پولیتزر در جلب نظر خوانندگان مؤثرند. برای من هم برندگان و نامزدهای این قبیل جوایز جالب توجهاند، ولی در روند انتخاب کتاب برای ترجمه در نهایت کیفیت خودِ کتاب تعیینکننده است. هر کتابِ برندهی جایزهای الزاماً برای ترجمه مناسب نیست؛ از طرفی نمیتوان مطمئن بود که هیچ کتاب درخشانی در جایزههای ادبی از قلم نمیافتد. در مورد روایت بازگشت باید بگویم که جمیع شرایط برای ترجمهی آن جمع بود. اگر جایزه هم نگرفته بود، بیشک دیر یا زود جای خود را در میان کتابخوانها باز میکرد و وصفش دهان به دهان میگشت.
این کتاب روایت بازگشتِ نویسنده به کشورش لیبی است. او در جستجوی پدرش است که در زمان حکومت معمر قذافی زندانی بود. راوی نمیخواهد باور کند پدرش مرده است و تا انتهای کتاب امیدوارِ دیدار با اوست. از نظر شما مفهوم پدر و تقلا و امیدواری پسر برای یافتن او، از لحاظ نمادین چه تصویری از فضای اجتماعی لیبیِ پس از قذافی در ذهن خواننده ایجاد میکند؟
به گمان من سرنوشت پدر و سرنوشت لیبی به موازات هم در این کتاب روایت میشود. هم راوی و هم خواننده از ابتدا کموبیش میدانند که جستوجوی پدر عبث و بیسرانجام است. همانگونه که رهایی لیبی از بنبستی که در آن گرفتار آمده بعید و دور از ذهن است. تلاش مطر برای یافتن پدر با دستوپا زدنهای مردم لیبی برای رهایی از سرنوشتی محتوم همزمان میشود. همه میدانند که بیهوده تلاش میکنند، ولی این مسیری است که باید ناگزیر طی کرد. مطر در جستوجوی پدر تصویری از سرزمینی ارائه میدهد که با امواج انقلاب دستوپنجه نرم میکند، و ملتی که تلاش میکنند تا، با استفاده از دریچۀ کوچکی که باز شده، پایههای آزادی و دموکراسی را بر ویرانههای بهجا مانده از حکومتی خودکامه بنا کنند.