« دوگی کیوکوشینکای سی و سه ساله هم خونی است... موقعی که به آرش چسبید خون دهانش شره کرد بر لباس و ساعدش... از بردش خوشحال است... باید ببرد... باید جلو برود و این کمربند را بگیرد، وگرنه چیزی برای افتخار ندارد... نه آن رمانها، نه آن زندگی، نه آن شغل لعنتی... وقتی آدم چیزی برای از دستدادن ندارد کبیر و صغیر حالیاش نمیشود... و حریف بعد مصداق کبیر است... سبحان... روح شاعر آزادیخواه میگوید عجب غولیه و روح خبیث خالدار که از بحث طولانی با یک روح غمگین که نمیداند چرا هنوز به او بال برای پرواز ندادهاند فارغ شده، میگوید همهش عضلهست... خون ناب... خون داغ... سبحان علنا یک فایتر استثنایی است... سن زیادی ندارد اما با فرانسیسکو فیلهو در ژاپن مسابقه داد و در وزنکشی و بعد سه راند به او باخت... قهرمان افسانهای برزیلی بعد مسابقه به بولتن بازیها گفت خود کابوس بود این هیولا... و از آن به بعد سبحان مشهور شد... مشهور و مغرور... برای پول بازی میکند مگر در باشگاه سنسی عزیز در شانزده آذر... سبحان فرزند دردانهی پدریاست که امسال قرار است در پزشکیقانونی از او تجلیل شود... بهخاطر سالهایی که با افتخار آنجا خدمت کرد...»[1]
حقیقت این است که شوالیههای شجاع، مردهای قدرتمند، شاهزادههای جوان و زیبا و... دیگر مثل گذشته نمیتوانند مخاطب را جذب کنند. نسل قهرمانهای بیبدیل، رو به افول است. بهجرأت میتوان گفت سلیقهی مردم عوض شدهاست و کمتر کسی از این نوع قهرمانها استقبال میکند. رمانهای مدرن در این تغییر عقیده نقش بهسزایی داشتهاند. این رمانها با معرفی شخصیتهایی ساده از دل جامعه، باعث شدند تا خوانندههای کتاب، بیشتر با داستان همراه شوند. قهرمانهای این کتابها در واقع همان افرادی هستند که هر روز در کوچه و بازار میبینیم. آنها لباسهای ساده میپوشند. شغلهای عادی و معمولی دارند. درگیر دغدغههای مالی هستند و زیبایی حیرتانگیزی ندارند. مخاطب، این قهرمانها را راحتتر باور میکند و میتواند خودش را بهجای شخصیت اصلی داستان تصور کند. یکی از نویسندههایی که قهرمان کتابهایش را از بین مردم عادی پیدا میکند، مهدی یزدانیخرم است.
مهدی یزدانیخرم در شهریور 1358 متولد شد. او لیسانس زبان و ادبیات فارسی دارد و به همین واسطه خیلی زود با مطبوعات، ارتباط تنگاتنگی برقرار کرد. یزدانیخرم در روزنامههای شرق، همشهری، اعتماد و... مطلب نوشته است و برای مدتی، سردبیری مجلهی تجربه را بر عهده داشتهاست. او مسئول خواندن داستانهای فارسی نشر چشمه است و خودش هم کتابهای بی نظیری نوشته است. به گزارش اداره هواشناسی فردا این خورشید لعنتی، اولین کتاب اوست که در سال 1384 به چاپ رسید. بعد از این کتاب، یزدانی خرم به سراغ نوشتن یک سهگانه رفت. من منچستریونایتد را دوست دارم، سرخ سفید و خون خورده به تربیت جلدهای اول تا سوم این سهگانه هستند.
سرخ سفید در سال 1394 توسط نشر چشمه منتشر شد. این کتاب در واقع داستان مردی کاراتهکار است که تصمیم دارد با 15 مبارزهی یک دقیقهای، کمربند قهوهای خود را به کمربند مشکی تبدیل کند. مرد داستان کارمندی سی و سه ساله است که در ادارهی آمار کار میکند و وضع مالی خوبی ندارد. او رمانهای عامیانه هم مینویسد ولی رمانهایش طرفدار ندارند. کیوکوشینکای سی و سه ساله به شادی این برد احتیاج دارد تا بتواند زندگی عادی و معمولیاش را ادامه دهد. یزدانیخرم در این کتاب، شخصیت اول داستانش را در قالب یک ضد قهرمان معرفی میکند. مردی که شکستها و پیروزیهایش در زندگی و مسابقات، باعث میشود تا خواننده با داستان همزادپنداری کند.
این کتاب پر از داستانها و خردهروایتهای مختلف است. داستان اصلی در سال 91 اتفاق میافتد؛ اما به صورت مداوم در طول داستان به زمان انقلاب و سال 58 پرتاب میشویم. شیوهی روایت این کتاب خطی نیست و رفت و برگشت زمانی بهوفور در کتاب یافت میشود. میتوان گفت تمام خرده روایتها در گیرودار تغییرات زمان اوایل انقلاب است. یزدانیخرم از سادهترین چیزها مثل سیگار، کلنگ، مجسمه برنزی و... برای خود قلاب درست میکند و داستانهای جدیدی میآفریند. ممکن است در ابتدا از تعدد داستانها و شخصیتها خسته شوید و یا داستانها را با یکدیگر اشتباه بگیرید؛ اما بعد از مدتی با نویسنده همراه میشوید و مشتاقانه منتظر داستانهای بعدی میمانید. داستان کیوکوشینکای سی و سه ساله در واقع نخ تسبیحی است که این داستانها را به یکدیگر متصل میکند.
با اینکه خود نویسنده در زمان انقلاب متولد شدهاست و تجربهی زیستهی زیادی از حوادث آن زمان ندارد؛ اما توصیفات این کتاب بی نهایت دقیق است. دو روح سرگردان در لابهلای حوادث داستان وجود دارند که ناظر اتفاقات مختلف هستند و نظرات خودشان را بیان میکنند. این روحها از کتاب قبلی یزدانیخرم وارد داستان شدهاند و جذابیت کتاب را دو چندان کردهاند.
کتاب یک فصل صفر به عنوان شروع دارد و بعد وارد 15 فصل اصلی میشویم. تمام فصلهای کتاب به جز فصل آخر، از دید سوم شخص یا دانایکل روایت میشوند. داستان فصل آخر را اول شخص مفرد تعریف میکند. اصطلاحات مخصوص کاراته در طول داستان به کار میرود. نویسنده معنا و مفهوم این اصطلاحات را به زبان ساده در اول هر فصل نوشته است و این نکته باعث میشود که مخاطب هنگام مطالعهی کتاب سردرگم نشود.
بیشتر داستانهای کتاب در تهران اتفاق میافتند و یا به نحوی خاص، به تهران مرتبط میشوند. اسم اشخاص حقیقی مختلفی مثل تختی یا هویدا در طول داستان برده میشود و این شک را در دل مخاطب تقویت میکند که شاید داستانها واقعی باشند. شغلهای متعددی مثل سفیر، غسال، کارگر و... در این کتاب وجود دارند و یزدانیخرم به صورت ضمنی نشان میدهد که انقلاب و حوادث مربوط به آن، روی زندگی تمام افراد جامعه، به نحوی تاثیر میگذارد.
اگر رمانهای مدرن را دوست دارید و از خواندن داستانهای انقلاب اسلامی لذت میبرید، این کتاب برای شما نوشته شدهاست. خواندن آن را از خودتان دریغ نکنید.
[1]- (ص 210_211)